4_5886688124427306862.mp3
7.4M
نماهنگتایم🎙
کربلاییمحمدحسینپویانفر✨
منهمونمهمیشهازخودمفراری...
کهجزشماندارهیاری ...
اللهمعجللولیڪالفرج🤲🏻
┅═══✼❤️✼═══┅┄
@B_rang_khodaa
┅═══✼❤️✼═══┅┄
سـ🍁ـلام
🍂صبحتون بخیر و نیکی
🍁الهی ڪه
🍂مهربانی رسمتون
🍁موفقیت سهمتون
🍂خوشبختی حقتون باشه
🍁خیر و برکت
🍂تو زندگیتون جاری
🍁حاجت دلتون روا
🍂وتنتون سلامت باشه
@B_rang_khodaa
صبح بوی زندگی🍃
بوی دوست داشتن
وبوی عشق ومهربانی می دهد
الهـی🌸🍃
زندگیتون مثل صبح
پرازعطرخوش باشد
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون بخیر و پر نشاط🌸🍃
@B_rang_khodaa
واقعا زیباست .....
در حیرتم از "خلقت آب "
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند.
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند.
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند.
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود.
ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد.
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است...
"باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم...
@B_rang_khodaa
🌼دهم_ربیع_الاول
🌼 موسم وصل دل و دلبر مبارک
🌼شــادی دلـهای غم پرور مبارک
🌼به تمــام خلـــق دو عــالــم
🌼جشن دامادی پیغمبـر مبارک
@B_rang_khodaa
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
@B_rang_khodaa
در مسیر برگشت بودیم که چند خانم بد حجاب را دید. جلوتر که رفت باصدای بلند گفت "خواهرم، حجابت رو حفظ کن" بعد حرکت کرد..
توی راه با حالتی دگرگون گفت:"دیگه از اینجا خسته شدم.این حجابها بوی حضرت زهرا .ع. نمیده.اینجا مثلا محله های مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره"
بعد باصدایی گرفته ترگفت"خسته ام.بعد از سفرکربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم.من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزها رو از دست میده.چشم گنهکار لایق شهادت نمیشه"
5 ماه بعد،بهمن 90 راهی نجف شد.دیگر نتوانست اینجا بماند
👆👆این حرف شهید مال سال 90 هست.و خبری از جنگ و شهادتم نبوده.تازه 23 سالشم بوده.
🍁هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمیکرد.یکبار پرسیدم از چیزی ناراحتی؟چرا اینقدر گرفته ای؟
گفت "خیلی از وضعیت حجاب خانمها توی تهران ناراحتم.وقتی آدم توی کوچه راه میره، نمیتونه سرش رو بالا بگیره، یه نگاه حرام آدم روخیلی عقب میندازه ..."
🌸یاد روزی افتادم که باهم از سامرا به بغداد برمیگشتیم.هادی میگفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت ..
بعد به من گفت "وضعیت حجاب در بغداد چطوره؟"
گفتم خوب نیست، مثل تهران.
گفت"باید چشم را از نامحرم حفظ کرد تا توفیق شهادت را از دست ندهیم"..
بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش. در کل مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود. تااینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم.
🍁قسمتی از وصیت نامه شهید :
"از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا .ع. رعایت کنند، نه مثل حجابهای امروز.چون این حجابها بوی حضرت زهرا نمیدهد...😔
ای داد از علم (پرچم) شیطانی. دنیا رنگ گناه دارد.دیگر نمیتوانم زنده بمانم.ان شاالله امام حسین و حضرت زهرا و امام رضا .ع. در قبر می آیند ...🍁
📝منبع کتاب پسرک فلافل فروش
بسیجی مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری
جانباز فتنه ی 88 ...
در سامرا به شهادت رسید.🍁مزار نجف وادی السلام
تولد: خرداد 1367، وقتی دنیا آمد سالروز شهادت امام هادی بود، نامش را گذاشتند محمدهادی
شهادت : بهمن 1393 ، در دفاع از حرم امامی که همنام خودش بود، امام هادی .ع.
خانمی که میگی من دلم میخواد اینجوری بگردم، پسره نگام نکنه .. حرفت قبول...هادی نگات نکرد.ولی کدومتون برنده شدین؟
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻وقتی ترامپ به رای دادن همسر خودشم اطمینان نداره
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اوباما بهتر از ترامپ بود؟
🔻چرا وضع اقتصادی ایران، در زمان ترامپ آشفته شد؟
🔺وجود لیبرالها چه تاثیری در این وضعیت داشته؟
@B_rang_khodaa
مطالعه ، هر چیزے را عوض میڪند !
هر چیزے را به سطح بالاترے از وجود و فراتر از روزمرگیِ ابلهانه میڪشاند !
📕 ڪنستانسیا
✍ #ڪارلوس_فوئنتس
🍊🍋
@B_rang_khodaa
🔸 راه باز شدن رحمت خاصه خدا
🔸 برای اینکه باب رحمت خاصه پروردگار به روی ما باز شود و عارف بشویم باید مدتی پشت در به انتظار بنشینیم، گاهی با اشک و گاهی با لبخند رضایت از انتظار، گاهی با مراجعه مکرر و گاهی با اصرار و التماس در خانه خدا را بزنیم. در باز خواهد شد، به ما قول دادهاند. نماز در خانه خدا را زدن است
🔹 حجتالاسلام پناهیان
درس_اخلاق
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آمریکا، آمریکاست
هر کدومشون سرکار اومدن خیری به ما نرسوندن
🔺 امام خامنهای: ریگان هم از ترامپ قویتر بود و هم عاقلتر؛ امروز ریگان کجاست؟ جمهوری اسلامی کجاست؟
🔺 جمهوری اسلامی به توفیق الهی سرپا خواهد ماند و داغ ضعیف شدن جمهوری اسلامی بر دل آنها میماند
@B_rang_khodaa
قسمت چهارده
یک فنجان چای با خدا
عثمان می گفت و می گفت و من نمی شنیدم.. یعنی نمی خواستم که بشنوم. مگر میشد که دانیال را دفن کنم، آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟
عثمان اشتباه میکرد.. دانیال من، هرگز یک جانی نبود و نمیشد.. او خوب، رسم بوسیدن و ناز کشیدن را بلد بود.. دستی که نوازش کردن از آدابش باشد، چاقو نمی گیرد محضِ بریدن سر.. محال است.
پس حرف های عثمان به رود سپرده شد و من حریص تر از گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر..
چند روزی با خودم فکر کردم. شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.. اصلا شاید آن دختر آلمانی اجیر شده بود برای دروغ گفتن.. ولی هر چه میگشتم، دلیلی وجود نداشت محضه دروغ و اجیر شدن..
باید دل به دریا میزند.. دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود.. اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده و تنها تشابهی اسمی بود.. اما این پیش فرض نگرانترم میکرد. اگر به این گروه ملحق نشده، پس کجاست؟؟ چه بلایی سرش آمده؟؟ نکند که ….
چند روزی در کابوس و افکار مختلف دست و پا زدم و جز تماس های گاه و بیگاه عثمان؛ کسی سراغم را نگرفت، حتی مادر..
و بیچاره مادر.. که در برزخی از نگرانی و گریه زانو بغل گرفته بود ، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛ که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش را تا به شب در آغوش خدایش، دانه های تسبیح را ورق میزد..
و چقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نفهمید.. شاید هم اصلا، هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش؛ عدم علاقه به جگرگوشه ها بود.. نمیدانم، اما هر چه که بود، یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد..
تصمیم را گرفتم. و هروز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش، خیابانها را وجب به وجب مرور میکردم. هر کجا که پیدایشان میشد، من هم بودم. با دقت و گوشی تیز و چاشنی از سوالاتی مشتاق نما، محضِ پهن کردن تور و صید برادر.
هروز متحیرتر از روز قبل میشدم.. خدای مسلمانان چه دروغ های زیبایی یادشان داده بود.. دروغهایی بزرگ از جنس بهشت و رستگاری.. چقدر ساده بود انسان که گول اسلام و خدایش را میخورد.
روزانه در نقاط مختلف شهر، کشور و شاید هم جهان ؛ افراد متعددی به تبلیغ و افسانه سرایی برای یارگیری در جبهه داعش میپرداختند. تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه و رستگاری در بهشت شروع میشد و به پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد .
و این وسط من بودم و سوالی بزرگ.. که اسلام علیه اسلام؟؟؟ مسلمانان دیوانه بودند.. و خدایشان هم..
از طریق اینترنت و دوستانم در دیگر کشورها متوجه شدم که مرز تبلیغشان، گسترده از شهر کوچک من در آلمان است و تمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرو در کشورهای فرانسه، کانادا، آمریکا، آلمان و دیگر کشورهای غربی و اروپایی ست. که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد. و باز چرایی بزرگ؟؟؟
در این میان تماسهای گاه و بیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان، به رد تماس دچار می شدند، کلافه ام می کرد ...
با ما همراه باشید......
ادامه دارد
@B_rang_khodaa
قسمت پانزده
بیچاره عثمان، که انگار نافش را با نگرانی بریده بودند.. و این خوبی و توجه بیش حد، او را ترسوتر جلوه میداد.. اما در این بین فقط دانیال مهمترین اهم زندگیم بود.. و من داشته هایم آنقدر کم بود که تمام نداشته هایم را برای داشتنش خرجش کنم..
به شدت پیگیر بودم.. چون به زودی یک دختر مبارز و داعشی نام میگرفتم..
مدام در سخنرانی هایشان شرکت میکردم ( مقابله با ظلم و اعتلای احکام پاک رسول الله .. از بین بردن رافضی ها و احکام و مقدساتِ دروغگین و خرافه پرستی هایشان.. برقرار حکومت واحد اسلامی) مگر عقاید دیگر، حق زندگی نداشتند؟؟ یعنی همه باید مسلمان، آنهم به سبک داعشی باشند؟؟
و برشورهایشان را میخواند.. ( زندگی راحت برای زنان.. استفاده از تخصص و دانش .. داشتنن مقام و مرتبه در حکومت داعش.. پرداخت حقوق.. داشتن خانه های بزرگ بدون واریز حتی یک ریال.. آب و برق و داروی رایگان.. امنیت و آسایش.. ) همه همه برای زنان در صورت پیوستن به داعش.. چرا؟؟؟ چه دلیلی وجود داشت.. این همه امکانات و تسهیلات در مقابل چه امتیازی؟؟
در ظاهر همه چیز عالی بود.. بهترین امکانات، و مبارزه برای آرمانهایی والا و انسان دوستانه، آزادی و مذهب که فاکتور آخری برایم بی ارزش ترین مورد ممکن بود.. مذهب، مزحکترین واژه..
با این حال، بوی خوبی از این همه دست و دلبازی به مشام نمیرسید.. همه چیز، بیش از حد ممکن غریب و نامانوس بود. اما در برابر، تنها انگیزه ی نفس کشیدنم، مهم نبود..
باید بیشتر میفهمیدم.. مبارزه با چه؟؟؟
اسم شیعه را سرچ کردم.. فقط عکسها و تصاویری ویدئویی از قمه کشیدن به سر و زنجیرِ تیغ دار زدن بر بدن و پشت، آنهم در مراسم عزاداری به نام عاشورا.. خون و خون و خون.. بیچاره کودکانش که با چشمان گریان مجبور به تحمل دردِ برش در سر بودند..
یعنی خانواده ما در ایران به این شکل عزاداری میکردند؟؟ یعنی این بریدگی های ، در بدن پدرو مادر من هم بود؟؟ اما هیچ گاه مادر اینچنین رفتاری هایی از خود نشان نمیداد..
درد و خون ریزی، محض همدردی با مردی در هزار چهارصد سال پیش؟؟
انگار فراموش کردم که مادر یک مسلمان ترسوست.. در اسلام بزدلها مهربانند و فقط گریه می کنند.. در مقابل، شجاعتشان جان میگیرند و خون میریزند..
عجب دینی ست، اسلام…
هر چه بیشتر تحقیق میکردم، به اسلامی وحشی تر میرسیدم.. درداااا….
چند روزی بود که هیچ تماسی از عثمان نداشتم.. وتقریبا در آن تجهیز اطلاعاتی؛ مردی با این نام را از یاد برده بودم..
روز و شب کتاب میخواندم و سرچ میکردم و در جمع سخنرانی و جلساتشان شرکت میکردم..
و هرروز دندان تیزتر میکردم برای دریدنِ مردی مسلمان که ته مانده آرامشم را به گندآب اعتقادات اسلامی اش هدایت کرده بود.
آن صبح مانند دفعات قبل از خانه تا محل اجتماعشان را قدم میزد که کسی را در نزدیکم حس کردم ...
💖این داستان ادامه دارد
@B_rang_khodaa
☕️فنجانت را بياور
🍰صبح بخيرهايم
🍪دم کرده اند
🍭ميخواهم سرگل آنها را
🍹برايت بريزم ،
☕️نوش جان کنی
سلام صبحتون به زیبایی گل🥀
@B_rang_khodaa
💐چهارشنبه تون عالی و بینظیر
🌱امیدوارم خداوند
💐برای امروزتون سبد سبد
🌱 اتفاقات خوب
🥀و خوش رقم بزنه و حال
🌱دلتون مثل
💐گل تازه و باطراوت باشه
🌱روزتون زیبا و در پناه خدا
@B_rang_khodaa
در مقابل مشکلات زندگی
خم به ابرو نیاور
زیرا کارگردان
همیشه نقش های سخت را
به بهترین بازیگران می دهد . . .
@B_rang_khodaa