✨💜✨
لبـــــــخند بـزن، 😁
نفـــــس بکــش😯😮
وبـه مــعجــزه باور داشــــــته باش...😁😁
~~~~✨💜✨~~~~
@B_rang_khodaa
✨❤️✨
نگــــــران اتــفـاقـات بــد نــباشـین🙃🙂
چـــون اونــا نـگــران شمـــا نیــسـتن🤷🏼♀
در لحــظه زنـــدگـــــی کــــنـیـن.... ❤️😁
~~~♡~~~
@B_rang_khodaa
~~✨🔹~•~🔷~•~🔹✨~~
⚘زندگی زیباست...
⚘آفتاب زندگی زیباست
⚘با ترانه های دل نوازش
⚘طلوع زندگی زیباست
⚘باخاطره هایش
⚘غروب زندگی زیباست
⚘باتلخی ها و دردهایش
⚘آری زندگی زیباست
⚘اگر تو بخواهی....
~~~♡~~~
@B_rang_khodaa
🥀چشم باطن🥀
بیشتر مردم فکر می کنند که با چشم ظاهر می توانند اهل تشخیص باشند یا تصمیم بگیرند....
که متاسفانه در حال اشتباه هستند....
چشم ظاهر رو حیوانات جنگل هم دارند......
چیزی که انسان رو متمایز می کنه چشم باطن اوست.....
با چشم باطن حقایق مکشوف میشود که متاسفانه فقط عده ای کم از آن بهره بردن....
این نتیجه ی متصل شدن به خداست.....🥀
~~~~
@B_rang_khodaa
نظرےڪن
بــہ دلــمـــ
حــآل دلــــمـ
خــــــوب شــود
حــال و
احـــوال
رفــیقــٺ
بــہ خـــدآ
جـــالب نیــسٺ....😔🥀
~~🌷🇮🇷🌷~~
@B_rang_khodaa
✨🦋✨
⚘لبخند آرام شهدا نشان از آرامش
⚘درونشان دارد
⚘واین آرامش درون
⚘ به جز یاد خدا میسر نمی کند...
#شهدا
#لبخند_شهدا
🌷🇮🇷🌷
~~~~~~
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهدای شوخی باز🌷☺️
~~~~~~~
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡تنهـــــایی با
🌷گمـــــــنام ها🌷
♡رابیشتـر از
♡شلـــوغی مشــهــورهـا
♡دوســــــت دارم.....
~~~~~
@B_rang_khodaa
زمان گذشت، ما “خیلی چیزها” به دست آوردیم
و چیزهای با ارزش رو از دست دادیم.
سادگیها رو، بویِ عطرِ چای خونه مادربزرگ،
نعلبکیهای گلدارِ شیک رو،
کاش زمان نمیگذشت
حالا من چای دم کردم، خستهام از تلخی قهوه.
چای با عطر هِل و گلهای قوری بهتر است🌹
🌹
ســـــــــــلام🥰
صبحـــــــــــتون قشــــــــنگــــ😍
~~~~~~~~
@B_rang_khodaa
🔆 یا اباصالح المهدی...
🔺من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش / من آنِ توام مرا به من باز مده
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
~~~~~~~~
@B_rang_khodaa
👌داستانی بسیار خواندنی وزیبا
💭در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهریک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر، خانواده، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند.
💭هر روز بعد ازظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون، جانی تازه می گرفت.
💭این پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفریحشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را تصویف میکرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.
💭روزها و هفته ها سپری شد. پرستاری که برای حمام کردن آن ها آب آورده بود، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که در خواب و با کمال آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند.
💭آن مرد بیمار تقاضا کرد که او را به تخت کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را برایش انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد. آن مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیاندازد. حالا دیگر او می توانست زیبایی های بیرون را با چشمان خودش ببیند.
💭هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کرد، در کمال تعجب با یک دیوار بلند آجری مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلاً نابینا بود و حتی نمی توانست این دیوار را ببیند!
همیشه به هم دیگر امید بدهید....
شاید تنها امیدش حرف تو باشد....
~~~~
@B_rang_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان اللهِ❤️
والحمدُالله💖
لااله الااللهِ 💙
اللهِ اکبر 💚
~~~~
B_rang_khodaa