eitaa logo
بـٰآب‌هشتـم:)
413 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
9.1هزار ویدیو
155 فایل
‹یاامام‌رضاسلام🖐› ـ خوشـٰابہ‌حـٰال‌خیـٰالےکہ‌درحَـرَم‌مـٰاندھ؛ وهَرچـہ‌خـٰاطره‌دارد‌ازآن‌حَـرَم‌دارد💔..! ـاز𝟖آبـٰان𝟏𝟒𝟎𝟏؛خآدمیم‌‌. کپی: حلالت رفیق برای صحبت هاتون لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17484467704566
مشاهده در ایتا
دانلود
. ڪلید را در قفل چرخاندم و وارد حیاط شدم . به سمت پذیرایی رفتم و با صدای نسبتا بلند سلام ڪردم . ڪمی ڪه جلو رفتم با دیدن لیلا و اسما اخم ظریفی ڪردم . جلو رفتم : سلام خوبید؟ لیلا گونه ام را بوسید و ااسما هم در آغوشم ڪشید : سلام به روی ماهت الحمدالله تو خوبی؟ شڪری گفتم و ڪنار اسما نشستم مامان همانطور ڪه سینی به دست به سمتمان می آمد گفت :همتا جان لیلا اومده اینجا ببینه نظرت در مورد آقا امیر چیه به من گفتن با تو صحبت ڪنم گفتم ڪه بزار خود همتا بیاد اون قراره با امیرآقا زندگی ڪنه نظرتو بگو مامان . _اگر اجازه بدید من فڪر ڪنم ... لیلا با اشتیاق سرے تڪان داد : حتما عزیز دلم . بعد از خوردن چاییشون رفتند به اتاقم برگشتم تنها جایی ڪه دلم آروم میگرفت بهشت زهراست . چادرمو برداشتم و از مامان خداحافظی ڪردم . و سوار تاڪسی شدم . خیلی فڪر ڪردم الان باید از ڪجا شروع ڪنم تنها ڪسایی ڪه میتونستن ڪمڪم ڪنن فقط شهدا بودن . ڪرایه را حساب ڪردم و به سمت قطعه سرداران بی پلاڪ رفتم . ڪنار مزار شهیدی نشستم و دستی رویش ڪشیدم : سلام بازم منم اینبار اومدم ڪمڪم ڪنید همونطوری ڪه چند سال پیش دستمو گرفتید و نزاشتید غرق گناه بشم . قضیه خواستگاری رو تعریف ڪردم و ادامه دادم : آرزوے هر دختریه خوشبخت بشه و یه مرد پولدار و خوشتیپ گیرشون بیاد برای من اینا مهم نیست برای من اخلاق اون شخص مهمه ڪه اخلاقشم بیسته ... میخوام ڪمڪم ڪنید ڪه دیگه اشتباه نڪنم من دوست دارم همسرم از تبار حیدر باشه ... _سلام! هراسان به سمت عقب برگشتم : سلام تعقیب میکنید؟ همانطور ڪه سرش پایین بود جلو آمد و زانو زد و مشغول فاتحه خوندن شد . _نه هر موقع دلم میگیره میام اینجا یه چند باری شمارو هم اینجا دیدم . یڪ تا از ابروهایم را بالا دادم : ڪی؟؟ _اون روزے ڪه نامه رو جا گذاشتید وقتی ڪه رفتید متوجه نامه شدم ... اخمی ڪردم : معلومه زیادی ڪنجڪاوید! خونسرد گفت : به شدت . ڪیفم را برداشتم قصد ڪردم برم ڪه گفت : همتا خانوم در جریانید ڪه ازتون خواستگاری ڪردم بار اول نمیدونم چرا جواب منفی دادید اما من دست بر نمیدارم ... اگر فڪر میڪنید تفاهم نداریم اتفاقا داریم من عین شما متوحل شدم من یه جوونی بودم ڪه تمام خوش گذرونیم با دخترا بود . یه روز که اسما رو اورده بودم اینجا با یه آقایی آشنا شدم ڪه داشتن نوشته هارو رنگ میڪردن . همراهشون شدم ڪارم ڪشید به هیئتو و... اینا ڪم ڪم تو رفتارم یه تغییری رو حس ڪردم . شاید فکر ڪنید حس زودگذره و هوسِ ؛ فڪر نمیڪردم قلبم به این زودیا تسلیم بشم .. یاعلی گفت و ایستاد : همتا خانوم من شمارو از آقا خواستم ... خیلی با خودم ڪلنجار رفتم این حرفارو بگم یا نه با پدرتون صحبت ڪردم گفتند نظر شما هر چی باشه نظر پدرتونم همونه ... میشه بدونم چرا جوابتون منفیه؟ نفس حبس شده ام را آزاد ڪردم حرفاش خیلی سنگین بود برای منی ڪه یه بار این هارو شنیده بودم .. لب زدم : آقاے ارسلانی من واقعا شوڪه شدم به مادرتونم گفتم من جوابن منفیه چون یه بار اشتباه تصمیم گرفتم و میترسم برای یه بار دیگه شکست خوردن .. از ڪنارش رد شدم . _مطمئن باشید من دست نمیڪشم لطفا فڪر ڪنید جواب منفیتونو شنیدم انقدری میمونم تا جوابتون مثبت بشه . سرم را پایین انداختم و با یه خداحافظی ڪوتاهی از اونجا دور شدم .. تمام بدنم از خجالت و شرم داغ شده بود . وارد اتاقم شدم و روی تخت نشستم دستم را روی قلبم گذاشتم چند بار نفس عمیق ڪشیدم. به تاج تخت تڪیه دادم و چشمانم را بستم : خدایا ڪمڪم ڪن .... برای نوشتن جزوه ها از روی تخت بلند شدم و به سمت میز تحریرم رفتم . روی صندلی نشستم نگاهی به تابلوی روبه رویم ڪشیده شده زمزمه ڪردم : " اَلا بذِکرِالله تَطمَئِنُ القلوب " دستم را روی قلبم گذاشتم و معنی اش را زمزمه ڪردم : آگاه باش  ڪه با یاد خدا  دل ها آرامش می یابد. مشغول نوشتن شدم .... در اتاق باز شد و هانا با خنده وارد اتاق شد و روی تخت دراز ڪشید : آجی همتا شب بخیر . لبخندی زدم و از پشت میز بلند شدم و به سمتش رفتم و دستانم را به نشانه قلقلڪ بالا بردم ڪه جیغ بلندے ڪشید روی تخت نشستم و قلقلڪش دادم ڪه جیغش بلند شد : آیییی دلمممم نڪن ... با صدای زنگ تلفنم دست ڪشیدم و به سمت تلفنم رفتم با دیدن اسم اسما تعجب ڪردم و تماس رو وصل ڪردم . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز ┅┄🍃┄┄📕📖📕┄┄🍃┄┅ 💠🤍 💠💚 💠🍀 🕊ــــــــــــــــــ↓بــاب هشتــ🕌↓ــــمــــــــــــــ🕊 @Bab_Hashtom🍃