سیری در تاریخ بارفروش (۴)
✍ #حامد_ابراهیمزادهبازگیر
🔹️آخوند #ملامحمدرضا و آخوند #ملامحمدکاظم پدر و پسری بودند اهل بارفروش که در عصر قاجاریه می زیستند. آنها دفترچه ای از خود به یادگار گذاشتند که در آن برخی از وقایع تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی عصر قاجاریه را به ثبت رساندند. دفترچه فوق الذکر که در اختیار یکی از نوادگان آن دو قرار دارد توسط راقم این سطور تصحیح و به صورت کتابی تحت عنوان تاریخ نامه بارفروش به چاپ رسیده تا در اختیار دوستداران تاریخ این دیار قرار گیرد.
🔸️ مخفی نماند که در سنه ۱۲۹۶ تا الی حال التحریر که بیست و پنجم شهر شعبان المعظم می باشد چنان شدت و تنگی به این حقیر رخ داده که قلم از تحریر عاجز و زبان از بیان لال، خصوصاً در اوایل رجب تا حال التحریر که پنج اولاد خداوند عالم به این حقیر عطا فرموده اند در عین قلب الاسد تابسان همه شان یک دفعه به مرض آبله و سیاه سرفه و درد چشم و خناق گرفتار شدند. به حق خداوند چنان آبله و سایر امراض مذکوره بر هر یک ایشان شدت یافت که هر کس دید و شنید مانند #وبا و #طاعون از ما و خانواده ما گریزان بودند حتی آب از دست ماها نمی خوردند حقیر و والدهام و مادر این اطفال در این بیست و چهار ساعت شبانه روز، دو ساعت خواب نمی کردیم هر یک شان را رو به قبله منتظر موت ایشان بودیم. دو سه نفر طبیب آوردم مبالغی در عین تنگی که قادر بر یک پول سرتراشی نبودم مایه گذاشتم آخر نشد یک پسر حقیر که مسمی به #میرزامحمدحسین بعد از فی الجمله بهبودی آبله به مرض بیاض چشم و سرفه مبتلا شد، دوازده یوم جز آب چیزی به حلقش نمی رفت گاهی شبانه روز آب را هم نمی خورد آخر به تاریخ صفحه قرمز از دستم در رفته چهار طفل دیگر هم به مرض بیاض چشم گرفتارند از این چهار یکی هم مشرف به موت است تا خداوند چه صلاح بداند.
🔹️یک یوم از غره شهر ربیع الثانیه لغایت دوازدهم شهر رجب المرجب سنه ۱۳۰۳ق چنان دست تنگی روی داده که آنچه از اثاث البیت داشته بودم به مصرف رسانیده در عین وفور نعمت و ارزانی برایم چنان قحط شده که قوت لایموت ممکن نبود با نه نفر اطفال صغیر و کبیر و عیال و کثرت دِین و هجوم آوری طلبکاران به هزار مرارت و خسارت به قدر پانزده سیر برنج تحصیل کرده طبخ نمودم در بین طبخ آتش کم و زیاد شده به طوری ضایع شد ماکول نبود تا قریب به ظهر باز به قدر ده سیر برنج تحصیل کرده دوباره شسته مشغول به طبخ شدند این هم ضایع شد عاقبت الامر از روی اضطرار گفتم به همین نحو که ضایع شد صرف نمایند بلکه سد جوعی بشود فرستادم نسیه ماست گرفتند بلکه به بهانه ماست خورده شود ماست هم خدا می داند یک جوری ضایع بود که قادر بر وصف نیستم. محض یادداشت قلمی شد که در ولایت اسلام و فراوانی نعمت کسی به فریاد نمی رسد. والله العالم.
چهارشنبه، ۱۹ مهر ۱۴۰۲.
🆔 @Babol_Babolsar