✨﷽✨
✅حکایتی زیبا
✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول امده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
💥آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
@Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕معبودم
🍃متبرکم گردان به نامت
💕متبلورم گردان به عبادتت
🍃متذکرم گردان به ذکرتت
💕مرحمتم گردان به رحمتت
آدینه تون پر از عشق به خدا💖
@Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸امیدوارم
🍃🌸در این صبح زیبای آدینه
🍃🌸براتون از زمین و آسمون
🍃🌸خوشبختی و دلخوشی بباره
@Rahee_saadat
#رویدادهای_هنگام_مرگ
✨وداع اعضاء بدن با همدیگر✨
در حدیثی آمده است: «وقتی بنده در سکرات موت قرار گیرد اعضاء بدن او بعضی با بعضی وداع کنند و گویند: «عَلَیکَ السَّلامُ تُفَارِقُنِی و اُفارِقُکَ اِلَی یَومِ القِیَامَةِ». با تو وداع میکنم که ما از هم جدا میشویم تا روز قیامت فرا رسد.
----------
📜 بحار، ج ۶، ص۱۵۰
@Rahee_saadat
💕🍃💕
آقا جان 💖
همه گویند
به تعجیل ظهورت💖
صلوات🙏
کاش این جمعه بگویند:
به تبریک حضورت💖
صلوات🙏
ﷺ🌸ﷺ💕ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ💕ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ💕ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ💕ﷺ🌸
اللهم🌸عجل 💕لوليك🌸الفرج
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✍امام رضا (ع) میفرمایند
✅شش نفر خود را تمسخر میکنند:
1⃣ آنکه با زبان از خدا طلب بخشش میکند
اما با قلبش پشیمان نیست، خود را مسخره
کرده است.
2⃣ کسی که از خدا موفقیت بخواهد اما تلاش
نکند،خود را مسخره کرده است.
3⃣ آنکه از خدا بهشت را طلب کند اما بر
سختیهای دنیا صبر نکند،خود را مسخره
کرده است.
4⃣ کسی که با زبان از دوزخ به خدا پناه میبرد
اما شهوات را ترک نمیکند خود را تمسخر میکند.
5⃣ آنکه مرگ را یاد میکند اما خود را برای آن
آماده نکرده است خود را مسخره کرده است.
6⃣ کسی که خدا را یاد میکند اما مشتاق دیدار
خدا نیست خود را تمسخر میکند.
📚معدن الجواهر؛۱:۵۹
@Rahee_saadat
🌺 گناه #تمسخر و #استهزاء 🌺
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُواْ خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سوره حجرات آیه 11)
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! مبادا گروهى (از شما) گروهى دیگر را مسخره کند، چه بسا که مسخرهشدگان بهتر از مسخرهکنندگان باشند و زنان نیز، زنان دیگر را مسخره نکنند، شاید که آنان بهتر از اینان باشند و در میان خودتان عیبجویى نکنید و یکدیگر را با لقبهاى بد نخوانید. (زیرا) فسق بعد از ایمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما نیست.) و هر کس (از این اعمال) توبه نکند، پس آنان همان ستمگرانند.
👌استهزا، در ظاهر یک گناه؛ ولى در باطن چند گناه است؛ در مسخره کردن، گناهانِ تحقیر، خوار کردن، کشف عیوب، اختلاف افکنى، غیبت، کینه، فتنه، تحریک، انتقام و طعنه به دیگران نهفته است.
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✅ محاسبه نفس
✍شهید آیت الله سید محمدباقر صدر
شهید صدر پس از نگارش «فلسفتنا» این کتاب را به جماعة العلماء داد که آن را به اسم خودشان منتشر کنند که به دلایلی این اتفاق نیفتاد. لذا شهید صدر آن را به نام خود منتشر کرد. کتاب از موفقیت چشمگیری برخوردار و به سرعت و به صورت گسترده منتشر شد. روزی شهید صدر درباره این اتفاق به یکی از شاگردان خود گفت:
«وقتی فلسفتنا چاپ شد، نمیدانستم چنین آوازهای در جهان پیدا خواهد کرد ، و برای نویسندهاش چنین شهرتی را رقم خواهد زد. اکنون گاهی با خودم فکر میکنم اگر از این امر اطلاع داشتم و میدانستم که این کتاب چنین اعتباری برای مؤلفش میآفریند، آیا باز هم حاضر بودم آن را به اسم جماعة العلماء منتشر کنم؟ گاهی از ترس اینکه اگر این امر را میدانستم حاضر به انتشار آن با نامی غیر از نام خود نبودم، گریهام میگیرد».
📚السيرة والمسيرة في حقائق ووثائق ، ج ١ ، ص ٣٤٨ ، با اندکی تصرف .
@Rahee_saadat
✨﷽✨
✅ محاسبه نفس
✍شهید آیت الله سید محمدباقر صدر
شهید صدر پس از نگارش «فلسفتنا» این کتاب را به جماعة العلماء داد که آن را به اسم خودشان منتشر کنند که به دلایلی این اتفاق نیفتاد. لذا شهید صدر آن را به نام خود منتشر کرد. کتاب از موفقیت چشمگیری برخوردار و به سرعت و به صورت گسترده منتشر شد. روزی شهید صدر درباره این اتفاق به یکی از شاگردان خود گفت:
«وقتی فلسفتنا چاپ شد، نمیدانستم چنین آوازهای در جهان پیدا خواهد کرد ، و برای نویسندهاش چنین شهرتی را رقم خواهد زد. اکنون گاهی با خودم فکر میکنم اگر از این امر اطلاع داشتم و میدانستم که این کتاب چنین اعتباری برای مؤلفش میآفریند، آیا باز هم حاضر بودم آن را به اسم جماعة العلماء منتشر کنم؟ گاهی از ترس اینکه اگر این امر را میدانستم حاضر به انتشار آن با نامی غیر از نام خود نبودم، گریهام میگیرد».
📚السيرة والمسيرة في حقائق ووثائق ، ج ١ ، ص ٣٤٨ ، با اندکی تصرف .
@Rahee_saadat
🌺خودتان قضاوت کنید آیا #حجاب بهتر نیست؟🌺
تفاوت را احساس کنید! 👆👆
@Rahee_saadat
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
🔸داستان چوپان و سنگ سرد🔸
✍چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت:
خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
📚مجموعه شهر حکایات
@Rahee_saadat
✨﷽✨
#مفتاح_راه
✍نقل است که :دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . .
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که
در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی
ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
مفتاح راه ، همراه لحظه لحظه هایتان باد💞
@Rahee_saadat