eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽‌✨ برزخ: در لغت یعنی حائل میان دو شئ. قبر: مرقد، محل قرار و آرام گرفتن و استراحت. 🔸برزخ نسبت به قیامت مثل خواب است نسبت به بیداری، آغاز برزخ از سکرات موت است تا قیامت. برزخ، عالم بازداشتگاه است، در آن عالم انسان بازداشت می‌شود تا یوم الحساب به حساب او برسند. سؤالات اولیه برزخ سؤالات بازپرسی برای روشن شدن پرونده فرد است. موقع پاسخ به سؤالات ملائکه، استحضار ذهن لازم است، ملک به او نهیب می‌زند تا او را آماده سؤال و جواب کند، آنچه در صحیفه نفس وی نوشته شده است همه را به خاطرش می‌آورد. نوع سؤال و جواب برزخ، از نوع همان عالم است. ✨صورت فرشتگان عالم برزخ را نیات و اعمال خود فرد تعیین می‌کند انسان با عقاید و نیت‌ها و اعمال خوب و بد خود صورت دو ملک را می‌سازد. 📗 کتاب میشود زیبا مرد @Rahee_saadat
✨﷽‌✨ 🍃تکلیف فرزندانی که در کودکی از دنیا رفته اند چه میشود؟🍃 🔰در برزخ ولایت انسان را کامل می‌کنند و افراد ناقص و اولاد مؤمنانی که سقط شده یا در سن کودکی از دنیا رفته اند را به تکامل می‌رسانند، پاره ای از کمبودهای تعلیم و تربیت افراد مؤمن هم جبران می‌شود. 💬امام کاظم (علیه السلام) به حفص فرمودند: «ماندن در دنیا را دوست داری؟ » گفت: بله حضرت سؤال کردند: چرا؟ گفت: برای خواندن قل هو الله احد امام لحظه ای سکوت فرمود، سپس فرمودند: «ای حفص! هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب یاد نگرفته باشد فرشتگان آن را در قبر به او یاد می‌دهند و او را در خواندن قرآن کامل می‌گردانند. خداوند می‌خواهد به این وسیله درجات شیعیان را بالا ببرد چون درجات بهشت برابر با آیات قرآن است. 📗 میشود زیبا مرد @Rahee_saadat
✨﷽‌✨ 🔰بدون هیچ تردیدی قبل از رسیدن برق آسای قیام قیامت، وقتی که مرگ انسان‌ها فرا می‌رسد، روح او از بدن مادی جدا شده به عالم برزخ منتقل می‌شود، و در آنجا حیات جدید را آغاز می‌کند، چنانچه رسول مکرّم اسلام فرمودند: الْمَوْتُ اوّل مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْیَا. ✨مرگ نخستین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است. بنابراین هم اکنون عالم «برزخ» وجود دارد، و آنانی که مرده اند در این عالم به سر می‌برند. به عبارت روشن تر وقتی انسان مُرد، بدن او مرده است، امّا روح او از بدن جدا شده و زنده است، زیرا روح از عوارض جسم دنیایی نیست، تا با مرگ جسم، او نیز بمیرد. بلکه روح «گوهر مستقلّی» است مجرّد از بدن که بدون جسم عنصری نیز به بقای خود ادامه می‌دهد؛ یعنی از آن جا که روح خلقتی جدا از بدن دارد، از این رو می‌توان گفت بعد از مرگ همان بدن مثالی به امر الاهی قابلیت پذیرش آن روح را دارد که بعداً بحث خواهیم نمود. 📚 بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۳۳. @Rahee_saadat
🍃گرفتاری حق الناس🍃 💬 استاد رفیعی: 🔸🔸🔸 🔰مرحوم آيت الله العظمي مرعشي فرمودند: چهارده سال پدرم فوت کرده بود، ايشان را خواب نمي‌ديدم. خيلي دلم مي‌خواست پدرم را خواب ببينم. آ سيد محمود، پدر ايشان، آ سيد محمود مرعشي معروف به سيد محمود حکيم فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به سيد الشهداء، أباعبدالله(ع) شدم که داستانش معروف است کربلا ايشان رفتند و پايين پاي امام حسين، توسل به علي اکبر، بالاخره پدر را خواب ديدم. گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، يکي از علما از دنيا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب ديدند و پرسيدند: بابا به اين زودي، هنوز خودت گرفتار هستي. گفت: کسي حق الناس به گردنش نباشد، آزاد است و مي‌تواند راحت در دنيا بيايد. من حق الناس بر گردنم نبود. بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار مي‌کشم. گفت: بابا گرفتار هستم. گفتم: گرفتار چه هستي؟ فرمودند: مبلغي به مشهدي محمد يزدي در نجف که نزديک حرم حضرت امير مغازه دارد و نخود و لوبيا مي‌فروشد، من يک مبلغي به ايشان بدهکار هستم. ظاهراً هفتصد دينار بوده است. آقاي مرعشي مي‌فرمايند: گذرنامه سخت مي‌شد براي عراق گرفت. با يک سختي زيادي براي عتبات گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم: مشهدي محمد يزدي؟ گفتند: چند تا داريم. گفتم: کنار حرم يک دکان يا مغازه به من نشان دادند و مي‌گويد: رفتم ديدم يک پيرمرد بداخلاقي نشسته، جنس‌هايش هم همه جنس‌هاي خاک خورده است. سلام کردم و گفتم: مشهدي محمد يزدي شما هستي؟ گفت: چه کار داري؟ گفتم: از او چيزي نمي‌خواهم، پدرم سيد محمود مرعشي به من گفته که به شما بدهکار هستم. گفت: يادم نمي‌آيد! گفتم: دفتري نداري؟ گفت: اين مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟ تمام کاغذها را نگاه کردم و يک به يک بررسي کردم، دو سه ساعت طول کشيد. يک مرتبه ديدم نوشته: سيد محمود مرعشي هفتصد دينار، ايشان فرمودند: يک مقداري هم بيشتر به او دادم و از او طلب رضايت کردم، بعد خودم يا ديگري در خواب ديديم که پدر راحت شدند. حالا من نمي‌دانم اين بحث‌هاي اختلاس و بردن‌ها که ميلياردي هم هست، واقعاً کساني که اين کارها را مي‌کنند، البته آدم خوب و ملاحظه‌کار خيلي داريم. ولي واقعاً اينها يک خرده به معاد معتقد نيستند.  @Rahee_saadat
🔳🔲🔷🔷🔆🔷🔷🔲🔳 از امام صادق (ع) پرسیدند آقاجان: اگر از شما گنه کار باشد موقع آن در آن دنیا باعث خوشحالی شما می‌شود وآبروی شما می‌رود. امام صادق(ع) فرمودند: ما در همین دنیا به شیعیان کمک می‌کنیم که توبه کنند. گفتند:آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟! امام صادق(ع) فرمودند: موقع جان دادن عزراییل بر او سخت می‌گیریدتا گناهانش پاک شود. گفتند:آقاجان اگرگناهانش خیلی بیشتر از این‌ها باشد چه می‌شود؟ آقا فرمودند: آنقدر در نگاه داشته می‌شودتا بخشیده شود. گفتند یابن رسول الله(ص) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرفها بود آن وقت چه می‌شود. راوی می‌گویددر این لحظه دیدم امام صادق (ع) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند: به کوری چشم دشمنان و وارد می‌کنیم. 📚 بحارالانوار ، جلد ۹۳ ،صحفه۳۷۳ @Rahee_saadat
✨﷽✨ 💠آیا آرزوی مرگ گناه است؟ ✅ طلب مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه میتواند باشد؟ 🌷اگر کسی مرگ را بشناسد و طلب مرگ کند نشان از این است که آمادگی لازم برای مردن را کسب کرده و برای دیدار خدا و آزادی از زندان دنیا بی‌قراری می‌کند. 🌷 اما اگر کسی مرگ را نشناسد و برای راحتی از مشکلات و سختی‌های دنیا، آرزوی مرگ کند این شخص نمی‌داند که اگر آمادگی لازم را کسب نکرده باشد، بعد از مرگ در چه دردسر عظیمی می‌افتد. ✨حضرت علی (ع) می‌فرمایند: وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِیق هرگز آرزوى مرگ مكن مگر آنگاه كه صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشی. 📚:نهج البلاغه ، نامه ۶۹ 👈کسانی که برای رهایی از گرفتاری‌های دنیا می‌خواهند به آغوش مرگ پناه ببرند، اینها اصلا نمی‌دانند مرگ چیست؟ قبر کجاست؟ عالم چه عالمیست؟ 👈که اگر فقط یک روایت و یا یک آیه را درست بفهمند، هیچگاه آرزوی مرگ را نخواهند کرد.. @Rahee_saadat
به سوی آتش! در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود می‌لرزیدم، پرسیدم به کجا؟ گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. . می‌دانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم. گناه با عجله و شادی کنان جلو می‌رفت. . هراز گاهی بر می‌گشت و مرا تشویق به ادامه راه می‌کرد. با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژده‌های مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه می‌دادم. . از نیمه کوه گذشته بودیم که ناله‌هایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش می‌رسد؟ . گناه گفت: من صدایی نمی‌شنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند. گفتم: ولی صدایی که من می‌شنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. . گناه گفت: من چیزی نمی‌شنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده. دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان می‌کند و بی جهت خود را به ناشنوایی می‌زند...اما چاره ای نبود. در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش. با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد. پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم.. نیک در حالی که اشک‌هایم را پاک می‌کرد گفت: دوست من اینجا چه می‌کنی؟ هیچ می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. . نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط می‌کنند. . نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم. 🔵عذاب یکی از بزرگان ! . در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک می‌شد. پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت می‌کرد. . با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ . نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.. ✍ادامه دارد... @Rahee_saadat
به سوی آتش! در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود می‌لرزیدم، پرسیدم به کجا؟ گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. . می‌دانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم. گناه با عجله و شادی کنان جلو می‌رفت. . هراز گاهی بر می‌گشت و مرا تشویق به ادامه راه می‌کرد. با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژده‌های مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه می‌دادم. . از نیمه کوه گذشته بودیم که ناله‌هایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش می‌رسد؟ . گناه گفت: من صدایی نمی‌شنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند. گفتم: ولی صدایی که من می‌شنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. . گناه گفت: من چیزی نمی‌شنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده. دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان می‌کند و بی جهت خود را به ناشنوایی می‌زند...اما چاره ای نبود. در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش. با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد. پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم.. نیک در حالی که اشک‌هایم را پاک می‌کرد گفت: دوست من اینجا چه می‌کنی؟ هیچ می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. . نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط می‌کنند. . نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم. 🔵عذاب یکی از بزرگان ! . در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک می‌شد. پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت می‌کرد. . با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ . نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.. ✍ادامه دارد... @Rahee_saadat
🔴 ✨در روایتی آمده است: یک مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید. ✨هنگام شب، شوهر خود را در خواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذبالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است ⚠️مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد 📚 الکافی، ج ۷، ص ۴۱۰ @Rahee_saadat