eitaa logo
کتابخانه محله باقریه
78 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
286 ویدیو
117 فایل
#قال‌امیرالمؤمنین‌علی‌؏: هرڪہ‌باڪتاب‌آرامش‌یابد📚 هیچ‌آرامشی‌راازدست‌نداده‌است🙃 ارتباط با ادمین↙️ @S_Farahany
مشاهده در ایتا
دانلود
17.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تیزر کتاب📽 🍀کتاب 💠خاطرات خود نوشت حاج قاسم شرح زندگی مردی از دل روستایی دورافتاده در کرمان است که چند دوره از زندگی ساده و کوتاهش را روایت کرده و نشان می دهد که چگونه از چوپانی به جایگاه بلندی رسید... ‌ ‌🔆آنان که سردار سلیمانی را فقط با لباس نظامی دیدند خوب است ببینند که او چگونه پرورش یافته است. @Bagheria_Neighborhood_Library
📖 این کتاب روایت هایی است از زندگی شهید رضا پور خسروانی که از پیش از شهادت تا بعد از شهادت ارتباط نزدیک و عاشقانه ای با امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) دارد. 📌در ادامه کتاب نیز، مروری می شود بر خاطراتی از هجده شهید که در این کتاب نامی از آنها برده شده است. 🖋بخشی از کتاب 🖇روز دوم سوم زیارت بود که رفتیم برای خرید سوغاتی. سراغ اولین چیزی را که گرفت، کفن بود. یکی برای خودش، یکی یکی هم برای ما. کفنی را که برای خودش گرفته بود، جلو چشمان متحیر ما باز کرد و با قد و قواره خودش سنجید. با خنده رو به فروشنده گفت: «آقای عزیز این که برای من کوچکه، بی زحمت یه بزرگترش رو بده که پاهام نزنه بیرون، این جوری که مردم به من می خندند !» فروشنده که متعجب تر از ما به رضا نگاه می کرد، شوخی اش گل کرد و خیلی جدی گفت:«ای بابا مگه می خوای با کفش کفن بپوشی که پاهات می زنه بیرون ! ثانیاً الان جوان هستی و رشید، وقتی پیر شدی خمیده می شی اندازه ات می شه !» رضا زد زیر خنده و گفت:«نه پدر جان من کفن را برای جوانیم می خواهم، نه پیری !»‼️ وقتی به مهمان سرا برگشتیم، کفن ها را در پارچه ای پیچید و برای تبرک برد به حرم. وقتی برگشت شوخی و جدی گفت:«فکر کنم کفن من جوری بوده که حتماً آقا لمسش کرده !» در وصیتش نوشته بود:«اگر جسمم برگشت با خلعتی که به ضریح مطهر ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا(ع) متبرک شده به خاک بسپارید تا این نشانی از غلامی حقیر باشد نسبت به پیشگاه ایشان !» @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه محله باقریه
#داستان‌راستان نوشته مرتضی مطهری‌ کتابی در باب فضایل و کرامات پیامبر اسلام(ص)و خاندان اوست. اين كت
🖇📖مردی با پسرش، به عنوان میهمان، بر علی–عليه‏السلام– وارد شدند. علی(ع) با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف علی(ع)، حوله‏ ای و طشتی و ابريقی برای شستن دست آورد. علی(ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست میهمان را بشويد. میهمان خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزی ممكن است كه من دست هايم را بگيرم و شما بشویيد.‼️ علی(ع)فرمود: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، می خواهد عهده دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا می خواهی مانع كارثوابی بشوی؟” باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر علی(ع) او را قسم داد كه: من می خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو. میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد. علی(ع)فرمود: خواهش می کنم دست خود را درست و كامل بشويی، همان طوری كه اگر قنبر می‌خواست دستت را بشويد می شستی، خجالت و تعارف را كنار بگذار. همين كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه گفت: دست پسر را تو بشوی. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر اين پسر در اينجا نمی‌بود و تنها خود اين پسر میهمان ما بود من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسری هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر میهمان را شست. 📌امام حسن عسكری(ع) وقتی كه اين داستان را نقل كردند، فرمودند: شيعه حقيقی بايد اين طور باشد.” 📱 @Bagheria_Neighborhood_Library
📘این کتاب، قصه ی تکه ابرهای کوچکی است که در آسمان رها می شوند تا به دنبال بازی و سرگرمی خود باشند که هر وقت شب شد دوباره یک جا جمع شوند و نزد نسیم بمانند. در میان همه ی ☁️☁️تکه ابرها☁️☁️که سرگرم کار خود بودند، یک تکه ابر خیلی کوچک☁️ به دنبال برطرف کردن نیاز موجودات به قطرات 💦باران بود؛ هر جا موجودی نیاز به کمی آب داشت، یک قطره آب💧به او می داد و نیازش را برطرف می کرد. به این صورت به همه خیر و منفعت می رساند. 📌بنابراین، این کتاب از این زاویه که به سودرسانی و رفع نیاز دیگران می پردازد در آموزش سوره ی مبارکه ی ماعون می تواند مفید باشد. 🖋بخشی از کتاب 🖇توی آسمان بالای دریاچه، چند☁️☁️ابر ریزه میزه☁️☁️به دنیا امدند. 🌬نسیم به بچه ابرها گفت: "هرجا دوست دارید بروید؛ ولی شب برگردید همین جا تا با بخار شدن آب دریاچه کم کم بزرگ شوید." رده سنی: الف و ب @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋گزیده‌ای از جملات کتاب - جامعه را هرگز با جود و احسان نمی توان اداره کرد . پایه سازمان اجتماع عدل است. احسان و جود های حساب نشده کارها را از مدار خود خارج می کند. - فرق است بین حق و تکلیف؛ حق یعنی استفاده و بهره و تکلیف یعنی وظیفه. -   هر چه خداوند بکند عدل است ، نه این که هر چه مقتضای عدل است او می کند. -   شکر هر نعمت یعنی از آن همان استفاده را بکنند که برای آن استفاده آفریده شده اند. -  محترم شمردن حقوق و عدالت توسط اسلام مهمترین عامل پیشرفت اسلامی بوده. -  هر وقت عدالت اجتماعی متزلزل شود و استحقاق ها رعایت نشود فکر بخت و شانس و امثال این ها قوت میگیرد. -   اثر مستقیم به هم خوردن تعادل اجتماعی و تبعیض ها و تفاوت های بی جهت ،یکی  بهم خوردن نظم فکری و دیگری بد بینی و سوظن به آفرینش و مبدا مقدس خلقت است. -  دعا های اسلامی یکی  از بهترین و آموزنده ترین تعلیمات اخلاقی و معنوی است. -  اخلاق عالی عبارت است از اخلاق متعادل و موزون -   مقتضای عدالت رعایت استحقاق هاست. - زندگی مسابقه بقا است و لازمه مسابقه دو چیز است: آزادی افراد و نظم اجتماعی. -  جامعه بی طبقه اسلام،یعنی جامعه تبعیض،یعنی جامعه ای که امتیازات موهوم در آن بی اعتبار است،نه جامعه بی تفاوت که حتی امتیازات و استعداد ها نیز در آن اجبارا نادیده گرفته می شود. -  توکل تزمین الهی است برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حق است. -   اولین اثر ایمان این است که پشتوانه اخلاق است. -  در حقیقت تعلیمات دینی برای بیدار کردن شعور های عالی تری در انسان است. -   استعداد کمال مطلوب داشتن ،استعداد خاصی است که از عمق انسانیت و جوهر انسانیت سرچشمه میگیرد و از مختصات انسان است. -  تجدد موجب انبساط و شکفتگی خاطر می گردد ،خصوصا اگر آن تجدد و تنوع در جهت حیات و تازگی زندگی باشد. @Bagheria_Neighborhood_Library
جنگ هشت ساله ای که برما تحمیل شد،شاید در ظاهر خرابی و آواره گی و درد و رنج باقی گذاشت،اما تجلی ظهور عده ای بود که به جرأت می توان گفت همین جنگ،نفس مطمئنه ی آنان را به غلیان انداخت و مشمول «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»شان کرد. جوانانی که به واسطه ی رهبری پیغمبر گونه ی حضرت روح الله موسوی الخمینی هم چون مجاهدان صدر اسلام،در آورده گاه های خیبر و بدر و الفجر،هل من ناصر ولی و مقتدای شان را لبیک گفتند و با نوشیدن باده‌ی شهادت،چنان قهقهه ای سر دادند که صدای آن تا ابد در گوش اهل زمین و آسمان خواهد ماند. و ان شاالله زمینه ی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را فراهم خواهد کرد. این مصحف،برشی است از زندگی نامه و خاطرات یکی از مستان رند؛«شهید محمد رضا تورجی زاده»که در سن ۲۳ سالگی باده ی عاشقی را نوشید. این کتاب مزین به ۱۴۲ تصویر از شهید محمدرضا تورجی زاده است. @Bagheria_Neighborhood_Library
کتابخانه محله باقریه
#به‌نام‌مادر جنگ هشت ساله ای که برما تحمیل شد،شاید در ظاهر خرابی و آواره گی و درد و رنج باقی گذاشت،
📖📌حدود ۲۰نفر ارکان گردان را برای تمرین بردیم آن طرف رودخانه ی کارون.بعد از مسافت زیادی که سینه خیز رفتیم،رسیدیم به یک کانال پر از گل.من به بچه ها گفتم:(همه سینه خیز برن تو کانال)خودم هم رفتم.وقتی از کانال خارج شدیم،سر تا پای همه پراز گل بود.بعد از این،کا را متوقف کردیم.سوار تویو تا شدیم و به سمت شهرک دارخوئین حرکت کردیم. من جلو نشستم و محمد و بقیه بچه ها عقب.سر راه به تعدادی مغازه برخوردیم. محمد سریع سریع از ماشین پرید پایین و گفت:«حاجی وایسا»بعد از او همه ریختند پایین. محمد داد می زد:«فرمانده باید چی بخره؟»بقیه می گفتند:«نوشابه!نوشابه!»آن ها با هم هماهنگ کرده بودند و کاری نمی شد کرد. همین طور که مشغول خوردن نوشابه بودیم،ماشین«محمد هاشمی»به طرف آبادان در حال حرکت بودیم حمید با دیدن او،که کت و شلوار شیکی هم به تن داشت،گفت:«الان وقتشه یه حالی به این بابا بدیم.»بعد به طرف ماشین آن ها دوید.ماشین جلوی پای او توقف هاشمی همراه با محافظینش به احترام محمد که یک رزمنده بود،از ماشین پیاده شد. محمد بدون معطلی،با همان سر و وضع گلی دستانش را باز کرد و رفت اول هاشمی را در آغوش کشید و بعد محافظ ها را.به دنبال او چند نفر دیگر از بچه ها هم همین کار را کردند.تمام سر و وضع هاشمی و محافظانش گل مالی شده بود.بنده ی خدا می خواست برای سخنرانی به آبادان برود که از بدشانسی گیر افتاد. 🖇دقایقی بعد آقای(قرائتی)از آن جا رد می شد.دوباره محمد می خواست همان بلا را سر ایشان هم بیاورد.همه به قصد روبوسی و در آغوش گرفتن به طرف او رفتیم.آقای قرائتی تا سر وضع ما را دید،قسم داد و گفت:«به خدا من لباس اضافه نیاوردم.» 📗(کتاب به نام مادر/صفحه ۹۲) @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"شاهنامه سروده ای بود وصف ناشدنی هر روز می توان زیبایی هایی را در آن دید" 🌺🌺یکم بهمن ماه زادروز فردوسی مبارک‌!🌺🌺 🖋سخنی از حکیم فردوسی 📖اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد​ @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا