#ازکدامسو
از دیشب که جواب تماس ها و پیام ها را نمی دهد کلافه ی کلافه ام. بی وجدان روزها، این همه به عیش و خوشی می گذرد، نمی دانم چه دردی است که شب حتماً یکی دو ساعتش به فکروخیال و بی حوصلگی طی می شود و این سستی و بی حالی اش می کشد تا روز.
فشار درس های مسخره هم که نمی گذاردآرام و قرار داشته باشم. کاش می شد امروز را از مدرسه می زدم بیرون! اصلاً حال و حوصله ی نشستن سر کلاس فیزیک را ندارم. زنگ کلاس را که زدند، بی خیال فرار کردن تسلیم شدم.
سر و صدای بچه ها، کلاس هجده متری را برده است هوا. وحید با آن قد دیلاق و لاغرش، تا گردن رفته بود توی کتابش، تا خواست بنشیند، صندلی را کشیدم. نتوانست تعادلش را حفظ کند و محکم به زمین خورد. فکر کنم قسمت لگنی، استخوان خاجی و سه چهار مهره ی پایین کمرش اگر از کار نیفتاده باشد، مدتی بیکار خواهد شد. صدای خنده ی بچه ها کلاس را برد هوا. چند تا فحش داد؛ اما چون...
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
✅#موجوددراپلیکیشنطاقچه📱
@Bagheria_Neighborhood_Library