#اکبرکاراتهوقلیهپیتو
آشنایی نوجوانان با ماجراهای جنگ تحمیلی و شجاعتها و فداکاریهای رزمندگان فقط با رمانهای جدی و فیلمهای تلویزیونی است. اما این کتاب با درونمایهای داستانی و جذاب و طنز کمک میکند و آنها را با خود به دنیای واقعی شخصیتهای جنگ میبرد.
در این دنیا نوجوان میتواند همه چیز را ببیند و تجربه کند و از آن لذت ببرد.
❇️خواندن کتاب اکبر کاراته و قلیه پیتو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
🌐این کتاب را به تمام نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
🖋🖇📝بخشی از کتاب اکبر کاراته و قلیه پیتو
حاج نصرالله هیکل گنده و چاقش را کشید داخل سنگر فرماندهی و لمید روی پتوهایی که کنار سنگر روی هم چیده شده بودند. کمی خودش را جمع و جور کرد و گفت: آخیش مُردم از خستگی! بعد رو کرد به بیسیمچی و گفت: پس کو این کلمن آب سرد؟ زبانش را دور لبش چرخاند و ادامه داد: چرا نشستهای! پاشو یه لیوان آب برا من بیار!
عرق پیشانیاش را با گوشه چفیهاش گرفت و خیره به بیسیمچی نگاه کرد.
بیسیمچی عین خیالش نبود؛ انگار حاج نصرالله با دیوار حرف میزد.
حاج نصرالله چفیهاش را از گردنش باز کرد. پراند طرف بیسیمچی و گفت: رسول با توام! چرا نشستهای و بِرو بِر منو نگاه میکنی؟
رسول گفت: ها! با منی؟
- نه پس با کلوخم! آره با توام! خودتو جمع کن!
حاج عباسعلی سرش را بلند کرد. زل زد به حاج نصرالله و گفت: چی شده حاجی! نکنه خواب میبینی؟
- نه خواب نمیبینم! دارم از تشنگی هلاک میشم!
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
✅#موجوددراپلیکیشنطاقچه📱
@Bagheria_Neighborhood_Library