#رعنا
درختی که در کویر روییده، چنان چوب سخت و محکمی دارد که با هر بادی تکان نمی خورد. رعنا همان دختر باصلابتی است که در کویر تنهایی و بی مهری روییده، جان گرفته و حال در برابر هر طوفان و گردبادی، محکم ایستاده و سر فرود نمی آورد.
داستان کتاب، از کودکی رعنا آغاز میشود. رعنا دختری کوچک که از همان ابتدا با مشکلاتی مواجه میشود که برای یک کودک ۶ ساله بسیار غیر قابل تحمل است، اما به ناچار با همه ی آنها دست و پنجه نرم میکند.
ادامه ی زندگی اش در سختی، به او چیزهایی میآموزد که در بزرگسالی به کمکش میآید، اما تحمل اتفاقاتی که رعنا پشت سر میگذارد آن هم بدون وقفه، تنها یک سنگ صبور میخواهد که رعنا آن را مییابد و چه سنگ صبوری بهتر از آیلار.
مادری آرام، نامادری ای مهربان و دوستی شفیق تنها مرهم دردهای رعناست.
در هر بخشی از داستان روایت صبوری دخترکی را میخوانیم که با درد ها و غم هایی همراه بود و صبرش او را به شیرزنی مهربان و تکیه گاهی برای فرزندانش تبدیل کرده است.
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
@Bagheria_Neighborhood_Library
کتابخانه محله باقریه
#رعنا درختی که در کویر روییده، چنان چوب سخت و محکمی دارد که با هر بادی تکان نمی خورد. رعنا همان دخت
#بخشیازکتابرعنا
از دعواهای شدید چند روز گذشتۀ مادر و پدرم حس خیلی بدی داشتم و از داخل شدن به این ساختمان قدیمی میترسیدم. مادرم دستم را کشید و داخل ساختمان شدیم. همهجا بوی کهنگی و نمیداد.
از پلههای باریک و بلند آنجا بالا رفتیم و به طبقۀ دوم رسیدیم. در چوبی کهنه و رنگ و رو رفتهای را باز کردیم. در با سروصدا و جیر جیر باز شد و ما داخل شدیم. مادرم همانطور که دستم را گرفته بود، به دوروبر نگاه کرد و گفت: «پس کجاست؟» ناگهان پدرم را دیدم که از اتاق کناری بیرون آمد. هنوز چند دقیقه از آمدنمان نگذشته بود که مادربزرگم هم داخل شد.
مادر که صورتش کاملاً برافروخته شده بود پدرم مردی جاافتاده، متوسط و کمی چاق بود؛ قیافهای خیلی معمولی داشت، ولی مادرم قد بلند و بسیار زیبا بود. شاید به همینخاطر بود که...
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
🆔@Bagheria_Neighborhood_Library
#خانم_کارکوب
روایت زندگی مادر شهیدان کارکوب زاده
خاطرات زنی است که با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، به همراه همسر و پنج فرزند برومندش راهی جبهههای جنگ و دفاع از میهن شدند و با حوادث و فراز و فرودهای بسیار در زندگی دسته و پنجه نرم کردند. مجموعه خاطرات خانم «زهرا کارکو» همسر رزمنده پاسدار خداداد کارکوب و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان، خواننده را با حوادث و سختی های زندگی و صبر و فداکاری یک مادر شهید همراه میکند.
#کتابخانهمحلهباقریه
@Bagheria_Neighborhood_Library
#کوچکجنگلی
کتاب «کوچک جنگلی» ماجرای زندگی و مبارزات سردار بزرگ نهضت جنگل، میرزا کوچک خان جنگلی را در قالب زندگینامه داستانی روایت می کند.
زندگی میرزا کوچک خان شبیه داستان بلند و پرماجرایی است که اگر کسی همه دقایق آن را همان طور که بوده اند به رشته تحریر درآورد، ماجرایی جذاب و پر از فراز و فرود حاصل خواهد شد.
ویژگی های چند سویه میرزا کوچک خان، عشق او به زادگاه و مردمش، اعتقادات مذهبی، تحصیلات، آموزش ها و تجربیاتی که در داخل و خارج ایران کسب کرده بود، ارتباطات وی با افرادی که برخی از آنها از چهره های شاخص در تاریخ جهان اند و رأفت و شکیبابی او از این شخصیت تاریخی، چهره ای مردمی و خستگی ناپذیر پدید آورده است که نامش و آرمانش همیشه در یادها باقی خواهد ماند.
در کتاب کوچک جنگلی، نویسنده به کمک قوه تخیل خود ماجراهایی را خلق و به وقایع تاریخی این داستان ضمیمه کرده است تا جنبه های ادبی و هنری متن ارتقاء یابد و حاصل کار به اثری نافذ و پرکشش نزدیکتر شود.
🖋بخشی ازکتاب
-الله اکبر! الله اکبر!
صدایش لرزید. هنوز سینه اش صاف نبوده نفس تازه کرد و این بار بلندتر فریاد کشید:
- الله اکبر! الله اکبر! اشهد ان لااله الا الله!
صدای اذان مناف همه را متوجه او کرد مردم می دانستند که او طبق عادت همیشگی اش عمل می کند اما ناگهان یکی از آن میان با هیجان فریاد کشید: «رفقا، نخندید ! این یک توطئه است.
#کتابخانهمحلهباقریه
@Bagheria_Neighborhood_Library
هدایت شده از کتابخانه محله باقریه
مقام معظم رهبری:
حقیقت آن است که کتاب یکی از ارزشمندترین فرآورده های بشری و گنجینه ی ثروت های بشر یعنی دانش و تحقیق است.
۱۳۷۴/۶ /۲۱
#کتابخانه_محله_باقریه
#پایگاه_معصومیه
@Bagheria_Neighborhood_Library
کتابخانه محله باقریه
#معرفی_کتاب #شاهرخ حر انقلاب اسلامی «شاهرخ حُرّ انقلاب اسلامی» زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام
📖😊 دوستان کتابخوان عزیز
فایل pdf کتاب #شاهرخ درکانال بارگذاری شد☺️
#کتابخانهمحلهباقریه
@Bagheria_Neighborhood_Library
#منادواردونیستم
داشت از کنار قفسه های کتابخانه رد می شد و به کتاب ها نگاه می کرد. جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه، تاریخ، رمان، شعر. جلوتر رفت. چشمش خورد به کتابی که در میان بقیهٔ کتاب ها فرو رفته بود و مقداری خاک رویش نشسته بود. بی اختیار دست برد سمتش و از قفسه درش آورد. نگاهش کرد. ترجمهٔ انگلیسی کتاب مسلمانان بود. رویش نوشته بود: «The Holy Quran».
کتاب را باز کرد. چند سطری از آن را خواند. به نظرش جالب آمد. کتاب را ورق زد. چند سطر دیگر را خواند. به نظرش جالب تر آمد. گوشه ای از کتابخانه روی صندلی نشست و مشغول خواندن شد.
یک ساعت گذشت. دو ساعت گذشت. سه ساعت گذشت و... کتاب برایش زیبا بود. نمی توانست برای یک لحظه هم کنار بگذاردش. هر چه بیشتر می خواند، بیشتر لذت می برد. حس می کرد گمشده اش به او نزدیک شده. کتاب را از کتابخانهٔ دانشگاه امانت گرفت و برد خوابگاه.
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
@Bagheria_Neighborhood_Library