صدای زنگ اشتران به گوش میرسد
و کاروانی خسته،
بانوان شکسته دل، کودکانی بی پناه،
کم کم نزدیک می شوند و این دشت دوباره شاهد وصالی غمبار خواهد بود...
#چله_نشینان واقعه بعد از فراغی جانسوز لحظه شماری می کنند برای دیداری دوباره
همه آمده اند...
وبا رسیدن،گلبرگهای هاشمی دشت خزان زده را دوباره جان می دهند...
و از بالای مرکب ها به زیر میآیند...
همه جا پر می شود از نیلوفر های کبود...
نگاه میکنم...
این رباب است با آغوشی که از اصغر خالیست... و سرگردان به دنبالش...😭
و ام لیلا که پایین پای ارباب زانو زده به احترام پدر و پسر...
و فاطمه ی نو عروس که به دنبال نشانی از داماد کربلا حیران به هر سو می نگرد...
و سکینه دست در دست ام کلثوم ... شتابان به سوی علقمه سراغ عمو ی سقا را میگیرد...
و زینب،ام المصائب زینب... مجلله زینب...
زبان گرفته و می نالد... 😭
آمدم برادر، با قدی خمیده
مویی سپید و رویی کبود...
آمدم در حالی که فراغت و داغت کمرم را شکست و پیرم کرد...
آمدم برادر، اما شرمنده
که یکی از نوگلانت را در #کنج خرابه جا گذاشتم
آمدم برادر، آمدم که دوباره عاشورایی به پا کنم...
و غوغا کنم در این دشت خموش غم انگیز با ناله های جانسوزم...
برخیز برادر، برخیز به استقبال این کاروان اسرای سرافراز...
برخیز که دیگر تاب و توانم از کف رفته...
و فقط تو را میخواهم...
دست ولایتت را که بر قلبم نهادی
کلام دلنشینت را که آرامش را به جانم دعوت کرد...
و نگاه مهربانت را که تمام سختی ها را برایم آسان می کرد...
بیا برادر که یک #اربعین
امانت دارت بودم...
بیا و مرا با خود ببر
@Baghetamashyekhoda