🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_568
#رمان_آنلاین_حرمتعشق
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
بیا بریم به آدرسی که جشن عروسیشون هست .
یه دفعه ی آقای قد بلندی در خونه رو باز کرد سبد میوه دستش بود میخواست بزاره توی ماشین.
خودمون رو بهش معرفی کردیم، سراغ تو رو گرفتیم اونم شماره شوهرت رو داد
امید به آقا وحید زنگ زد آدرس اینجا رو گرفت، بعد هم من رو آورد اینجا
وجیهه گفت:
_اون آقا همسر من بوده، میوه میبرده تو باغ برای جشن امشب
الهه نگاهش رو داد به وجیهه
_سلام حالتون خوبه
_ممنون شما خوبی، من خواهر شوهر مریم جان هستم
الهه رفت جلو باهاش دست داد و رو بوسی کرد
_ببخشید که شما رو نشناختم
_اشکال نداره عزیزم نیازی به عذر خواهی نیست
روبه الهه گفتم
_خب دیگه چه خبر
با چشم و ابرو اشاره کرد به وجیهه، لب خونی کرد
_جلوی این بگم
_آره بگو، همه چی رو میدونه
_پس گوش کن تا یه خبر داغ بهت بدم دلت خنک بشه.
امید در خونتون داشت با راننده میبیبوس صحبت میکرد بهش ادرس میداد، مینا ما رو با مینی بوس دید.
با اینکه با من قهر بود، دلش طاقت نیاورد اومد جلو ازم پرسید.
برای چی ماشین اوردی در خونه ما، بهش گفتم: در خونه شما نیست در خونه مریمه
گفت: خب، حالا بگو برای چی آوردی؟
بهش گفتم: شما زن داداشش هستی چطور نمیدونی؟
الهه خنده ای کرد
یک حرصی خورد که نگو، از شدت عصبانیت صداش لرزید، کلافه گفت حالا میگی یا نه.
گفتم امشب عروسی مریمِ از روستا هم دعوت کرده، ماشین گذاشته مهمونهاش رو ببره باغ تالار
نمی دونی چه حالی شد، خون داشت خونش رو میخورد گفت:
_حالا این باغ تالار کجاست؟
بهش گفتم، اگر میخواست شما بدونی یه کارت دعوت هم برای شما میفرستاد، عصبانی لبهاش رو بهم جمع کرد رفت توی خونهش
انقدر دلم خنک شد، حال اومدم، توی دلم گفتم دوره تازوندن هات تموم شد مینا خانم، همین امروز فرداست، صدای گ*و*ه خوردم غلط کردن هات تو روستا بپیچه
من و وجیهه خانم هردو هم زمان گفتیم
انشاالله
ازاین هماهنگ گفتن، هرسه مون زدیم زیر خنده
الهه چادر رو سریش رو در آورد رو کرد به من
_اسم خانم ارایشگر چیه
_سیمین خانم
رو کرد به ارایشگر
_سیمین خانم موهای من رو سشوار میکشید
_به داماد زنگ زدیم گفتیم عروس آمادهست داره میاد، اگر میخوای همراه عروس بری وقت نمیشه...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
توجه توجه📣📣📣📣📣
روزهای جمعه پارت رمان #فراتر_از_خسوف رو نمیگذاریم ولی امروز
اینجا یه پارت سورپرایز براتون داریم👇👇
https://eitaa.com/joinchat/75759635C93604a9334
بهار🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_568 #رمان_آنلاین_حرمتعشق به قلم ✍️ #زهرا_ح
سلام پارت رمان حرمت عشق❤️
خوش آمدید از تون خواهش میکنم رمان جذاب و زیبای خسوف رو هم بخونید🌸
توجه توجه📣📣📣📣📣
روزهای جمعه پارت رمان #فراتر_از_خسوف رو نمیگذاریم ولی امروز
اینجا یه پارت سورپرایز براتون داریم👇👇
https://eitaa.com/joinchat/75759635C93604a9334
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خییییییییلی مهم😳🤔‼️
حتتتتتتتتتتتتتتتما ببینید و نشر دهید
⚠️ ⚠️⚠️ سکوت علما تا کجا ؟؟؟
❌ ای علمای اسلام به داد خودتون برسید !!
✅ انتقاد و مطالبه خانم دکتر معصومیاصل
💢‼️از مصلحت اندیشی های غلط علمای حوزه علمیه👇
💢📌یه عده از علما که مثل مگس در کمین زخم هستند..
🔰📣📣📣 نشرحداکثری این پست جهاد تبیین است تا بگوش آقایان و ناآگاهان برسد
بلکه از مارپیچ سکوت و حاشیه امنشان خارج شوند و...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات_با_آشوبگران_داعشی
#انتقام_سخت_ما_منتظریم_سردار
📡 @heiat_14masou
توجه توجه📣📣📣📣📣
روزهای جمعه پارت رمان #فراتر_از_خسوف رو نمیگذاریم ولی امروز
اینجا یه پارت سورپرایز براتون داریم👇👇
https://eitaa.com/joinchat/75759635C93604a9334
سلام پارت رمان حرمت عشق❤️
خوش آمدید از تون خواهش میکنم رمان جذاب و زیبای خسوف رو هم بخونید🌸
بهار🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_568 #رمان_آنلاین_حرمتعشق به قلم ✍️ #زهرا_ح
سلام پارت رمان حرمت عشق❤️
خوش آمدید از تون خواهش میکنم رمان جذاب و زیبای خسوف رو هم بخونید🌸
🔆 #پندانه
✍ زندگی بینقص نمیشود
🔹زندگی مثل نخکردن سوزن است. گاهی بلد نیستی چیزی را بدوزی اما چشمهایت آنقدر خوب کار میکند که همان بار اول سوزن را نخ میکنی.
🔸اما هر چقدر پختهتر میشوی، هر چقدر باتجربهتر میشوی، هر چقدر بیشتر یاد میگیری که چگونه بدوزی، چگونه پینه بزنی، چگونه زندگی کنی؛ تازه آنوقت چشمانت دیگر سو ندارد!
🔹مشکل اینجاست که وقتی هم بلدی بدوزی، هم چشمهایت سو دارند؛ تازه آن موقع میفهمی، نه نخ داری، نه سوزن.
🔸همیشه یک چیزی از زندگی کم است.