eitaa logo
بهار🌱
19.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
626 ویدیو
26 فایل
کد شامد1-1-811064-64-0-1 من آسیه‌علی‌کرم هستم‌ودراین‌کانال‌آثار‌من‌رو‌می‌خونید. آثارمن‌👇 بهار فراتر از خسوف سایه و ابریشم خوشه‌های نارس گندم عروس افغان پارازیت(در حال نگارش) راضی به فایل شدنشون و خوندنشون از روی فایل نیستم. تعطیلات‌پارت‌نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
با توجه به اینکه پرداخت صدقه در شب و روز قدر اهمیت بسیار بالایی داره و توصیه شده پس این فرصت رو غنیمت بشمریم🌹
بهار🌱
#عروس‌افغان 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 #پارت الو گفتم و بعد هم سلام کردم. سالار جواب سلامم رو داد و گفت: -چطوری خ
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 عقب ایستاده بود و تماشا می‌کرد. مدل یه بلوز یقه هفت ساده توجهم رو جلب کرده بود. رنگ خاکستریش رو از روی رگال برداشتم. کمی نگاهش کردم و بعد با رنگ نوک مدادی همون مدل مقایسه‌اش کردم. کدومش بهتر بود و سالار پسند؟ کدومش رو اگر می‌پوشیدم عمه بهم ایراد نمی‌گرفت؟ تو مدل و رنگ لباس دنبال جواب سوالاتم می‌گشتم که لباس خاکستری از دستم کشیده شد. به مهراب که عامل این کار بود نگاه کردم. لباس رو سر جاش گذاشت و گفت: -تو مگه چند سالته که این رنگ و مدلو برداشتی؟ یه رنگ پرتقالی از همون مدل رو برداشت و گفت: -این قشنگه. درست می‌گفت، خیلی قشنگ‌تر بود، کلا من نارنجی و هر چی به نارنجی ربط پیدا می‌کرد رو می‌پسندیدم ولی این رنگ مناسب شرایط من نبود، همون خاکستری بهتر بود. -اینو سالار نمی‌زاره بپوشم، می‌گه رنگش جیغه، تو چشمه. اخم‌هاش تو هم رفت: -یعنی سالار به خودش اجازه میده تا این حد تو کار تو دخالت کنه؟ جا خوردم و گفتم: -برادرمه‌ها. جدی‌تر از قبل گفت: -هر کسی می‌خواد باشه. رنگ تو روحیه تاثیر داره، مخصوصا دخترا. به مدل انتخابی خودم نگاه می‌کردم که رگال رو چرخوند، لباس خاکستری هم همراه چرخش رگال از جلوی دیدم محو شد. دست به سمت رنگهای شاد می‌برد و زیر لب زمزمه می‌کرد: -بعد من می‌گم چرا این همش تو خودشه، خب یه مشت رنگ مرده ... چند تا رنگ شاد و از نظر سالار جیغ و تو چشم رو انتخاب کرد و روبه‌روی آینه زیر گردنم گرفت و گفت: -اینا بهت میاد. با شکل نگاهم دستش رو انداخت و گفت: -باید یه صحبت جدی با سالار بکنم. چشم‌هام گرد شد، نکنه واقعا این کار رو بکنه. -اقا مهراب، سالار منظورش این نیست که، مثلا می‌گه... توجیهاتم راضیش نکرد. رنگها و مدل‌های انتخابی خودش رو تحویل فروشنده داد. پولش رو حساب کرد. کیسه‌های خرید رو تحویل گرفت. جدی و با کمی اخم رو به منی که پشت سر هم دلیل و علت می‌آوردم که حرفی به سالار نزنه گفت: -یه بار از بیچارگی ... شکل نگاهم و سکوتم که به خاطر جدیتت کلامش بود، ساکتش کرد. لب پایینش رو تو دهنش کشید و به نقطه‌ای نامشخص غیر از چشم‌های من زل زد. چند لحظه بعد باز نگاهم کرد، این بار یه لبخند ریز روی لبهاش بود. -با سالار که حرف می‌زنم حتما، چون تازه دارم دلیل این تو فکر بودن‌هات و این شخصیت ضعیف رو می‌فهمم، ولی اگر می‌خوای یقه‌ا‌ش رو نگیرم و درست و متمدنانه باهاش حرف بزنم، مثل یه دختر خوب دنبالم میای و مثل جلوی در این مغازه‌هه که این لازم نیست و اون لازم نیست می‌کردی، بدون غر زدن و اخم و این قیافه ضد حال، هر چی گفتم و لازم بود رو می‌خری، اوکی؟
بهار🌱
#عروس‌افغان 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 #پارت عقب ایستاده بود و تماشا می‌کرد. مدل یه بلوز یقه هفت ساده توجهم رو جل
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کمی نگاهم کرد و لبخند رو لبهاش پهن شد. -من الان این قیافه رو میزارم جای چشم، هر چی شما بگی آقا مهراب ... حالا بیا. به پاهام نگاه کرد و گفت: -اول بریم اون کفش‌هایی که رضا بهت داده رو از پات در آرم، بعدم بریم برای چیزای دیگه. آب دهنم رو قورت دادم. جدیتش توی دلم رو خالی کرده بود. دنبالش راه فتادم. داشتم یه حس جدید رو تجربه می‌کردم، حسی که نه مثل حالت بعد از عصبانیت سالار بود و نه مثل حالتم بعد از عصبانیت بابا. عجیب بود و جدید. عجیب بود چون اون حس اجازه نمی‌داد که ترکش کنم و یه به تو چه بگم و برم. جدید بود چون رفتارهاش مثل هیچ کدوم از مردهای دور و برم نبود. نیم پوتین‌های انتخابیش رو به پا کرده بودم و جلوی آینه کفاشی بهشون نگاه می‌کردم. -خوبه؟ سرم رو ریز و بی‌حرف تکون دادم. نگاهش روم طولانی شد که چشم از آینه گرفتم و بهش دادم. صورتم رو با نگاهش جستجو می‌کرد. نگاهم رو پایین انداختم که صدای نوچ گفتنش رو شنیدم. دستش روی بازوم نشست و سرش تا نزدیکی صوررتم اومد. فرصتی برای عقب کشیدن نبود، پشت سرم هم ویترین کفش بود و آینه. عقب رفتنم رو با دستش که رو بازوم بود کنترل کرد. صداش کنار گوشم نشست. -به سالار حرفی نمی‌زنم، به شرطی که... سرش رو حرکت داد و تو همون فاصله صفر تو چشم‌هام زل زد و گفت: -...ببینم تو برای چیزهایی که باید می‌جنگی. یکم نگاهم کرد، یه جور خاص و جدید. چرا عقب نمی‌رفت؟ متوجه تقلای ریزم برای فاصله گرفتن شد که عقب رفت و دستش رو از روی بازوم برداشت. نفسم رو از عطرش خالی کردم و برای اینکه تو چشمهاش نگاه نکنم، به آینه خیره شدم. فکر کردم بی‌خیال می‌شه اما نشد و این بار صداش رو بدون نزدیک شدنش به گوشم و صورتم شنیدم. -تا انتهای این خرید وقت داری که بگی شرطمو قبول کردی یا نه. صدای فروشنده از اون شرایط نجاتم داد. -پسند شد؟ مهراب به سمت فروشنده برگشت. -آره داداش، بیا حساب کن. کفش‌های اهدایی رضا رو برداشت و همزمان با دادن کارتش به فروشنده، کفش‌ها رو تو سطل زباله انداخت.
هزینه ورود به سی‌هزار تومن هست پاسخ سوالات پر تکراری که از ادمین پرسیده می‌شه👇👇👇 🟢رمان عروس افغان در وی‌آی‌پی تموم شده؟ خیر. 🟠کی تموم می‌شه؟ معلوم نیست کی تموم بشه. 🟣روزانه چند پارت می‌ذارید؟ روزانه دو پارت طولانی قول داده شده. 🔴 روزهای تعطیل چی، پارت دارید؟ نه گلم، تعطیلات، تعطیله و پارت نداریم 🟡 پارت چندید؟؟ شماره پارتها در وی‌آی‌پی با کانال عمومی متفاوته، یعنی فرق داره. 🔵حالا چرا؟ چون پارت وی‌آی‌پی دو قسمت می‌شه و میاد تو کانال عمومی 🟤کی می‌رسه اینجا به وی‌آی پی؟؟ با یه حساب سر انگشتی حدود سه ماه و نیم تا چهار ماه دیگه. 💳شماره کارت👇👇 6277601241538188 به نام آسیه علی‌کرم واریز کنید و عکس فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید. @baharedmin57
1_70981981.pdf
1.43M
🍃🌹🍃 🌹فایل pdf متن جزء بیست ودوم قرآن کریم با ترجمه 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🔺🔸🔻 🔴مهم سید محمد مرندی از قطعی بودن مجازات رژیم صهیونیستی سخن گفته. احتمالاً پیام ایران به آمریکا برای دخالت نکردن آمریکا در امر انتقام بوده. 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
⭕️🔴⭕️ 🔴فرمانده گردان های سیدالشهدای عراق: جنهم را خواهید دید! 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺🔸🔻 برخی پاسخ های ایران به امریکاو اسرائیل که بعضا رسانه ای هم نشده اند... 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
یک شب که همسرم تا دیر وقت با دوستش بیرون بود. وقتی آمد به خانه شروع کردم به همدلی کردن و صحبت کردن. این دوستت مثل اینکه ادم حسابیه، آفرین به تو سعی کن دور و ور خودت را پرکنی از ادم های آبرو داری که سرشون به کارشونه، همسرم اول متعجب شد... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d براش زبون ریختم و ازش تعریف کردم تا اینکه از زیر زبونش کشیدم که...
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید مفقودالاثر جبرائیل قربانی🌷
گروه جهادی شهید جبراییل قربانی آمادگی جمع آوری صدقات شما عزیزان رو برای کمک به نیازمندان و انجام کارهای جهادی رو فراهم کرد. عزیزان‌می‌تونید صدقات ماهانه‌ی خودتون رو به شماره کارت خیریه واریز کنید و در امر کمک‌کردن به نیارمندان ما رو یاری کنید. با توجه به اینکه پرداخت صدقه در شب و روز قدر اهمیت بسیار بالایی داره و توصیه شده پس این فرصت رو غنیمت بشمریم🌹 به شماره حساب گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷 بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇 6273817010183220 فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافه‌تر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹 -
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید مفقودالاثر جبرائیل قربانی🌷
عزیزان آخرین شب قدر هست صدقه در این شب ها خیلی سفارش شده یا علی بگید صدقاتتون رو واریز کنید تا ما بتونیم با کمک شما نیازمندان رو یاری کنیم. امشب به نیت مرحم دل داغدار حضرت زینب سلام‌الله صدقه بدید🖤 به شماره کارت پیام بالا👆👆 اجرتون با عقیله‌ی بنی هاشم
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید مفقودالاثر جبرائیل قربانی🌷
اهمیت صدقه دادن در شب قدر👇 امام زین العابدین(ع) در طول ماه مبارک رمضان در راه خدا انفاق می کرد و صدقه می داد و می فرمود که شاید [با این کار صدقه] شب قدر را دریابم.