هدیه ی واریزی دوست عزیزمون به نیابت از شهید بزرگوار حاج احمد کاظمی و شهید هادی ذوالفقاری برای سهیم شدن در ثواب زیارت کربلای زائر اولی ها ♥️
دستانمنلايقِشكوفههایاجابتنيست
بگذاردعايمرادردستانبهترینها بنشانم
تااجابتشرانظارهکنم :)
مادر سادات آمین گوی دعاهایتان
زیارت روی مهدی فاطمه نصیب تان 🤲
#پویش_زیارت_اولی_ها
#چله_زیارت_عاشورا
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_هادی_ذوالفقاری
باند پرواز 🕊
🌷شهید محمد هادی ذوالفقاری🌷 اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم، موقع اذان
حتما بخونید👌
*ماجرای جالب تشییع و تدفین شهید ذوالفقاری*
💠خبر پیدا شدن پیکر هادی درست زمانی پخش شد که قرار بود در شب جمعه، یعنی شب اول ایام فاطمیه در مسجد موسی ابن جعفر(ع) تهران برای او مراسم برگزار شود،همزمان با مراسم، اعلام شد برای شهید هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزار شده!
*شهید هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند؛اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند!💗💗💗 پرچم زیبای ایران نیز بر روی پیکر این شهید، حرف های زیادی با خود داشت. این که مردم ما، برادران شیعه خود را رها نمی کنند.
✨ *تشییع هادی در نجف بسیار باشکوه بود. چنین جمعیتی حتی در تشییع علما و فرماندهان دیده نشده بود.* ✨
مرحوم آیتالله آصفی (نماینده مقام معظم رهبری ) هم در نجف بر پیکر هادی نماز خواند. در آخر هم تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر هادی آمده بودند برای تدفین به سمت وادیالسلام رفتند.میگویند عراقیها در نجف برای شهدای خودشان تشییع خوبی در حرمها راه میاندازند، ولی بعد از آن که میخواهند شهید را دفن کنند، همه میروند و فقط چند نفر میمانند.
ولی در تشییع پیکر هادی همه چیز فرق کرد. صدها نفر وارد وادی السلام شدند. خودعراقیها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند و میگفتند این شهید استثنایی است. اما نکته دیگر اینکه قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.
این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.
دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد.
شهید ذوالفقاری وصیتهای عجیبی برای تدفین داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همهاش تحقق یافت.
اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(س) بوده.🌷 چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. ♥️شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.♥️دوستانش میگویند بعد از شهادت هادی وقتی به خانهاش رفتیم دیدیم حتی سجادهاش پهن بوده است. انگار که او بعد از نماز برای رفتن و جنگیدن به قدر سجاده جمعکردنی هم درنگ نکرده است.😭😭
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
هدیه ی واریزی دوست عزیزمون به نیابت از شهید بزرگوار حاج احمد کاظمی و شهید هادی ذوالفقاری برای سهیم شدن در ثواب زیارت کربلای زائر اولی ها ♥️
چه دعایی کنمت بهتر از این
خنده ات از ته دل، گریه ات از سر شوق..
ان شاءالله به زودی سلام رسان ما محضر حضرت ارباب باشید🤲
حاجات قلبی تون روا
#پویش_زیارت_اولی_ها
#چله_زیارت_عاشورا
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#شهید_احمد_کاظمی
باند پرواز 🕊
#داستان 💣اعترافات یک زن از #جهاد_نکاح ✒قسمت چهارم 4⃣ باحالت عصبی رفتم پشت میزم نشستم شروع کردم طر
#داستان
💣 خاطرات یک زن از #جهاد_نکاح
✒قسمت پنجم 5⃣
... گفتم: "حالا مثل دختر بچهها قهر نکن میبینی کلی کار دارم. بخون خلاصش رو به من بگو...😇
برای چند لحظه جدی شد و گفت:🤓 "اینجا نوشته برنامهریزی ویژهای برای زنان آفریقایی تبار مثل نیجریه و سنگال کردند که راه رو براشون هموار کنند!"
گفتم: "که چی بشه؟" 😳
گفت: "هیچی دیگه تا پلههای ترقی رو راحتتر طی کنن ..."
نگاهی کردم و گفتم: "فرزانه!" 😡
گفت: "شوخی کردم. باشه... 😅ظاهرا مدارج و مناصب عالی نظامی را طی میکنند و به فرماندهی گروههای میدانی وعملیاتی داعش میرسند. البته در ادامه گفته؛ "نقش زنهای تونسی جایگاه ویژهای براشون داره..."
عجب!!😳 خوشم میاد! از هیچکس هم نمیگذرند... اول میگن: نقش زنان اروپایی مهمه!" از اونور میگن: "نگاهشون به زنان آفریقا یه جور خاصیه و مسیر رو براشون هموار می کنند!" حالا هم میگن؛ "زنان تونسی جایگاه ویژهای براشون داره!!!"😅
گفتم: "فرزانه خانوم! یه نگاه به تیتر مقالهای که میخونی بنداز عزیزم، داعشِه. متوجه ای!؟"🤨
سری تکون داد و گفت: "راست میگی. دقیقا پلیدی ازشون میباره...."👌
گفتم: "ادامه بده خوب...."
گفت: "ادامهاش نوشته؛ زنها جعبهی سیاه گروه شمرده میشن که دارای اسرار و رازهای بزرگ از این گروه هستند. به همین دلیل؛ هرگاه احساس کنن وجود آنها خطری برای موجودیت داعش ایجاد میکنه به شکل های مختلفی مثل سوزانده شدن از بین میبرنشون...🔥
وا اسفا... اینا به خودشون رحم نمیکنن! چه برسه به مردم عادی..."😰
گزارش شده؛ داعش پیش ازسقوط شهر سرت در لیبی، اقدام به کشتار و قتل عام پنجاه زن درصفوف این گروه که مناصب و پستهای مهم و حساس داشتند کرده، و این جدای از سوزاندن شمار دیگری از آنها، از بیم اسیر شدن و برملا شدن اسرار این گروه بوده...😱😨
فرزانه همینطور که لبش رو میگزید پرینتهای متنها رو داد دستم و گفت: "بیا! بقیهاش رو خودت بخون! حالم گرفته شد... اینا دیگه چه جونورایی هستن!!!"👹👿😾
گفتم: "خانم امجد! خیلی موضوع جذابیه! چرا خودت رو اذیت میکنی؟ سخت نگیر؟؟؟"
گفت: "قبول! من اشتباه کردم. همون بهتر آقای جلالی این مصاحبه رو به من نداد. منم احساسی... داغون میشدم... هرچند که عقلا هم بخونن داغون میشن!"😵💫
...سردرد شدیدی تمام افکار ذهنم رو تحت فشار قرار داده بود. فرزانه دیگه ساکت شده بود. احساس کردم انتظار چنین انتهایی رو نداشت و حالش منقلب شده ...🤮
نگاهی به متنهایی که بهم داده بود انداختم. در ادامه، خاطرات چندین زن از جهاد نکاح نوشته شده بود...
◀️ ادامه دارد ...
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
❌کپی بدون لینک کانال ممنوع❌
#داستان
💣اعترافات یک زن از #جهاد_نکاح
✒قسمت ششم 6⃣
سیترلینا بیتالو ـ ۱۸ ساله ـ اهل هلند👱♀
«سیترلینا بیتالو» یک دختر ۱۸ ساله و یک کاتولیک بسیار معتقد بود. سیترلینا یک روز به صورت پنهانی و بدون اطلاع خانواده اش، ماستریخت را به مقصد استانبول ترک کرد تا خودش را به سوریه برساند.😲
نام او در بدو ورود به «رقه» به «عایشه» تغییر پیدا کرد و با شخصی به نام «عمر یلماز» ازدواج کرد.👩❤️👨 تا اینجا همه چیز برای سیترلینا خوب بود تا اینکه شوهرش مجبور شد، همسر خود را به «امیر» داعش دهد.😵 ازدواج او با امیر هم چندان دوام نیاورد و او در مدت کوتاهی مجبور به ۷ ازدواج شد و این در حالی بود که داعش اجازه ترک خاک «رقه» را نیز به سیترلینا نمی داد. داعشی ها معتقدند که مهاجران صرفا برای جهاد به آن ها می پیوندند و نه برای عیاشی و این ازدواج های مکرر را هم نوعی جهاد برای زن می دانند.🤭
تحمل مادر سیترلینا در این یک سال تمام می شود و تصمیم می گیرد با حمایت پلیس ضدتروریسم هلند راهی ترکیه شود تا دختر جوانش را از داعش پس بگیرد.👨✈️ همه برنامه ها به درستی پیش می رود و این مادر و دختر در استانبول با یکدیگر دیدار می کنند تا راهی هلند شوند.✈️
از ستیرلینا و خانواده اش پس از ورود به خاک هلندهیچ اطلاعی وجود ندارد و به نظر می رسد به زندگی مخفیانه روی آورده اند.🏠
سالی جونز ـ ۴۷ ساله ـ اهل انگلیس
«سالی جونز» نوازنده یک گروه موسیقی راک انگلیسی بود🎻 نه به دینی معتقد بود و نه تعصب جهاد نکاح داشت او در برهه ای دچار مشکلات فراوان شد و مسیر زندگی اش تغییر کرد. یکی از مشکلات سالی جونز در آن سال ها بیکاری و بی پولی شدید بود💰 که باعث شد او بیشتر وقتش را در فضای مجازی بگذراند.
او در همین گشت و گذارهای اینترنتی اش عاشق پسری به نام «جنید حسین» شد.💞 جنید یک دورگه انگلیسی ـ پاکستانی بود که در ارتش سایبری داعش فعالیت می کرد.🧔♀ جنید، سالی جونز را مجاب کرد که برای داشتن یک زندگی مرفه راهی رقه شود.💒
سالی جونز در بدو ورود به رقه نام خود را به «سکینه» تغییر داد و با جنید ازدواج کرد.👩❤️👨 او یکی از افراد گردان الخنسا شد و پس از مدتی هواداران سالی جونز، نوازنده مورد علاقه خود را با ردا و پوشیه در شبکه های اجتماعی دیدند و آن هم در حالی که این فرد به «زن خون خوار داعش» مشهور شده بود.🦹♀
او قسم خورد سر همه کسانی را که به داعش نپیوندند ببرد...😱
برگه ها رو روی میز گذاشتم دیگه مغزم یاری نمیکرد ادامه بدم چه سرنوشت های تلخی! 🥺یکی به زندگی مخفیانه روی میاره... دیگری می شه یکی مثل خود داعش...یکی هم پا به فرار می گذاره البته اگر جان سالم به در ببره...😞
نمی دونستم خانمی که قراره فردا ببینم چه مسیری از این طیف رو رفته؟🤔 هر چند که هر کدومش باشه تلخه...😐
توی همین افکار بودم که آقای جلالی در اتاق در زد و گفت من برای فردا بچه های فیلمبرداری رو کنسل کردم🎥 ظاهراً سوژه راضی نشده مصاحبه تصویری بگیریم دیگه همه چی دست خود شماست ...
گفتم یعنی من تنها برم؟😳
آقای جلالی با تعجب گفت مگه مصاحبه های قبلی کسی همراهتون بود! 🤨
گفتم نه ولی خوب این فرق میکنه! اگه امکانش هست حالا که خانم امجد هم می دونن ایشون هم با من بیان ولی مصاحبه رو خودم انجام میدم...در همین حین فرزانه با چشمهای متحیر نگاهی به من انداخت...🤓
آقای جلالی سری تکان داد و گفت چی بگم والا با شرایطی پیش اومده و بچه های فیلمبرداری نیستن باشه مشکلی نیست بعد هم دوباره تاکید کرد خبرش بیرون درز پیدا نکنه !🤫
◀️ ادامه دارد...
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
❌کپی بدون لینک کانال ممنوع❌
اندازه نگهداشتن اندازهی من نیست
آنقدر کنم گریه برایت که بمیرم...
محبوب من ♥️
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
همین ڪہ بہ هࢪ بھــانہ
دلمـ تنگِ تُوست یعنۍ ؏شق..
حسین جااااانم♥️
طومار صبر ما به نهایت رسیده است
باز آ، که غم خجل شود از صبر قلب ما..
یا بقیةالله...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
سلامامام مهربانم💚
ای آخـرین ترانه و ای آخرین بــهار
باز آ که بیحضور تو تلخ است روزگار
مولای سبزپوش من، ای منجیِ بزرگ
تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌤
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
السلام علے العشـق..
به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم
برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم
به سمت حضرت ارباب خم شویم همه
به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم
السلام علیڪیااباعبدالله الحسین
صبح تون حسینی 🌱☀️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
سلامِ صبح من
از دل به بارگاه شما
خوشم همیشه به یک جرعه نگاه شما
به غربتم نظری کن
که دورم از حرمت🥀
تو وعطا و عنایت ،من و پناه شما
جاااااانم حسین♥️
بخش هشتم شور | سلام آقای دلم یا اباعبدالله_۲۰۲۲_۱۰_۲۵_۰۸_۱۸_۰۲_۹۳۳.mp3
14.95M
"سلام آقای دلم یا ابا عبدالله❤️
🎤کربلایی سید رضا نریمانی
بسیار زیبا👌
رزق حسینی صبح اولین روز هفته🌱
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃♥️♥️♥️🍃
🍃♥️♥️🍃
🍃♥️🍃
🍃🍃
🍃
♡بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡
#چله_زیارت_عاشورا
#روز_بیست و هشتم
🖇۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۹ شوال ۱۴۴۴
به نیابت از
🌷شهید مصطفی چمران🌷
و
🌷شهید مدافع حرم
حمیدرضا باب الخانی🌷
و
🌷شهیدشیخ محمد تقی شرعی🌷
به امید شفاعت شون 🤲
اللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#پویش_زیارت_اولی_ها
🍃
🍃🍃
🍃♥️🍃
🍃♥️♥️🍃
🍃♥️♥️♥️🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💞معرفی شهید 💞
مصطفی چمران وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار ستاد جنگهای نامنظم در جنگ ایران و عراق. وی پیش از انقلاب اسلامی با دعوت امام موسی صدربه لبنان رفت و هشت سال آنجا ماند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وزیر دفاع دولت موقت جمهوری اسلامی، نماینده مجلس و فرمانده ستاد جنگهای نامنظم در جنگ عراق باایران بود.
در دانشگاه كاليفرنيا (۱۹۶۳)، دانشگاه تگزاس ای اند ام، دانشگاه تگزاس در آستین، دانشگاه تهران، تحصیل کرد.
مصطفی چمران در دهلاویه در ۳۱ خرداد۱۳۶۰ش به شهادت رسید.
#شهید_مصطفی_چمران🌷🕊
متولد:۷/۱۰ /۱۳۱۱
شهادت:۱۳۶۰/۳/۳۱
محل شهادت:دهلاویه
مزار:بهشت زهرا
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
شهید مصطفی چمران:
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان باز کنم.
دائماً در خطر مرگ، زیر بمبارانهای اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آههای سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمیتوانم این مظلومین داغدیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غمهای آنها را به قلب خود بپذیرم. میخواستم که در این دنیا با سرمایهداران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم.
#شهید_چمران
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما ببینید👌
شاید این کلیپ را دیده باشید ولی ارزش ده بار دیگه دیدن را هم داره!
دیگه مادر توی این سرزمین و روی زمین مثل مصطفی چمران را نمیزاد!😳
بیان شیرین ویژگی های خاص شهید مصطفی چمران از زبان فرمانده گردان میثم
پیشنهاد دانلود 👌👌
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#عاشقانه_شهدا💞
همسر شهید :
روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت :
این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟
مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت :
(( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.))
تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت :
((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.))
#شهید_مصطفی_چمران
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
💞زندگینامه شهید حمیدرضا باب الخانی💞
شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی متولد 17 دیماه 1367 از استان اصفهان است شهید باب الخانی در سن ۲۵ سالگی موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران شد و تا لحظه شهادت بيش از دو سال در سوريه فعالیت داشت که مسئولیت فرماندهی اطلاعات عملیات یکی از مناطق و مسئول آموزش رزمندههای سوری را به عهده داشت و برای آخرین ماموریت مرداد 1398 يک واحد سازمانی در شهر حلب در اختيارش قرار دادند و همسرش هم مدتی به سوریه رفت . چند روز پیش از شهادت وی ، والدین همسرش به زیارت حضرت زینب ( س) رفته بودند و قرار بود بهمراه انان به مرخصی برگردد ولی شدت شوق دیدار معبود چنان شد ، در ۲۸ بهمن ۹۸ (در روزی که بزرگراه حماه به حلب در استان ادلب از دست دشمن ازاد شد) به شهادت میرسد ودر روز ۲۹ بهمن مراسم وداع رزمندگان مدافع حرم با پیکر شهیددر حضور خانواده اش در دمشق برگزار شد و پیکرخونینش در روز ۳۰ بهمن یعنی درست در روزی که بعد از هشت سال در فرودگاه حلب پرواز مسافری بر زمین نشست ، هواپیمای حامل پیکر این شهید عزیز به بهمراه خانواده اش از دمشق به هوا برخواست و به موطن خود بازگردید ، وسی وسومین شهیدمدافع حرم اصفهان با نماد سی و سه پل ، در گلستان شهدای اصفهان ، ماوا گزید. و در نیمه خرداد فرزندش که هیچ گاه روی پدر را ندید دیده به جهان گشود🌿🌷
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
یک بار هم از گیر ودار قاب رد شو!
از سیم های خاردار قاب رد شو
برگرد! تنها یک بغل بابای من باش!
ها! یک بغل برگرد تنها جای من باش...
پ. ن: عزیزم این عکس را برای تولد یک سالگی اش کنارهم چیدم... فقط بگو تا چند سالگی برایش عکس درست کنم؟
همین...
اللهم عجل لولیک الفرج بحق ام المصائب...
(یاد داشت های همسر شهید)
#شهید_باب_الخانی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
28.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین تولد شهید #حمید_رضا_باب_ الخانی🍃🥀
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عروس کشان شهادت:
بسم الله
هردختری از عروس شدن یک قسمتش را دوست دارد
یکی پوشیدن لباس سفیدش را🧖♀
یکی هدیه هایش را🎁
یکی شادی اش را😍
من بیشترازهمه
عروس کشانش را دوست داشتم🚘
مراسم که تمام شد
راهی گلستان شهدا شدیم
پشت سرمان هم باقی فامیل
پشت یکی از چراغ قرمز ها
مارفتیم وجز یکی دو ماشین
بقیه جاماندند...
این شد که گاهی دنبال ماشین عروس های غریبه راه می افتادی وآخرش هم میپرسیدی خوب شد؟؟
تلافی اش درآمد؟
اما تلافی نمیشد که...☹️
روز تشییع..
عروس کشانی بود😭
تمام شهر دنبالت میکردند
من هم
توی یک ماشین پشت سرت
توی همان مسیر گلستان شهدا.. 🥀
اما...
این هم نشد تلافی
تنها تنها.. 🥀
تو نمیگذاری چیزی به دلم بماند مطمئنم...
(یادداشت های همسر شهید حمید بابالخانے)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz