فدای محبت همه ی شما عزیزان 💜
به دلیل اینکه حجم پیام های ارسالی مون امروز زیاد شد
بقیه ی واریزی هامون به نیابت از شهید عبدالمهدی کاظمی را فردا ارسال می کنیم 🙏
باند پرواز 🕊
#داستان 💣 اعترافات یک زن از #جهاد_نکاح ✒قسمت دوازدهم 2⃣1⃣ سه نفری از در اتاق پریدیم بیرون... اوه.
#داستان
💣 اعترافات یک زن از #جهاد_نکاح
✒قسمت سیزدهم 3⃣1⃣
گفتم ولش کن فرزانه این حرفها رو. بگو
ببینم از کجا اسپری گاز فلفل آوردی؟🧐
یکدفعه زد پشت دستش گفت وااای اینقد هول کرده بودم یادم رفت برشون دارم بذارمشون تو کیف!!!😱 گفتم جدی داری میگی فرزانه ؟ عه... عه ...چقدر زشت حالا نمیگن این دخترا اسپری گاز فلفل برا چی همراشون بوده ؟ 😥
فرزانه چپ چپ یه نگاه بهم انداخت و گفت ببخشیدا یادت رفته زنهای داعشی کمربند انتحاری میساختن و جا به جا میکردن خوب این خانمه هم یکی از همونا! 🤯جرات داره یه چیزی راجع به اسپری گاز فلفل بگه والا!!!😠
گفتم: باشه قبول حالا کجا انداختیش؟🤭
گفت: همون جایی که رفتم پای این آقا رسولشون رو ببینم... اَه... بیا و خوبی کن...😬
گفتم: در هر صورت چارهای نیست باید بیخیالش بشیم...
فرزانه گفت نمیشه دوباره بریم خونهشون مصاحبه؟!🙃
گفتم: فرزانه نگاه اسپری گاز فلفل که هیچ! اسلحه ژ۳ هم جا میذاشتی! من دیگه تحت هیچ شرایطی پامو تو اون خونه نمیذارم...😑
فرزانه اخمهاشو کرد تو هم و گفت: نمیدونی چقدر التماس داداشم رو کردم تا برام جور کرد. بفهمه خیلی بد میشه... 🥺
گفتم در هر صورت تو که توقع نداری بخاطر یه اسپری فلفل برگردیم تو اون خراب شده !
فرزانه عینکش رو جالبه جا کرد و گفت: باش. بعدشم شروع کرد با خودش غرغر کردن...😟
گفتم: خانم امجد عزیز غر نزن. فعلا هم نمیخواد چیزی به داداشت بگی تا ببینیم خانم مائده چیزی میگه یا نه....
حالا هم راه بیفت سمت دفتر که الان باید بریم گزارش کار بدیم به جلالی...🖋
رسیدیم دفتر آقای جلالی. توی اتاقش نشسته بود و یه عالمه کاغذ هم جلوش، در زدیم و رفتیم داخل ... با دیدن ما از جاش بلند شد و گفت : چه خبر ؟! مصاحبه خوب بود؟
اتفاقاتی رو که افتاده بود رو گفتم. البته با سانسور استرسی که خودمون کشیدیم.... ✂️گفت خوب پس باید یه بار دیگه برید برا مصاحبه. همین فردا خوبه!🗓
گفتم: فردا خوبه ولی بگید ایشون بیان اینجا، ما تو خونهشون معذب بودیم... آقای جلالی گفت معذب!😳 چرا؟ چیزی شده؟ گفتم نه! نه! چیزی نشده ولی اینجوری مسلط تر می تونیم مصاحبه بگیریم ...🤥
گفت باشه پس بذارید هماهنگ کنم باهاشون...
با فرزانه رفتیم تو اتاق و شروع کردیم به بررسی دوران نوجوانی خانم مائده... 🧕یک ساعتی گذشت آقای جلالی در زد و اومد داخل اتاق گفت: هماهنگ کردم برای فردا ولی ظاهراً چون پای داداششون آسیب دیده نمی تونن بیان. ناچارا شما باید مجدد برید پیششون...🤷
گفتم آقای جلالی ما نمیریم. صبر میکنیم پای داداششون خوب شد بعد بیان برا مصاحبه!👀
یه نگاه با جدیت کرد گفت: خانم نمیتونید کار کنید بگید من یه فکر دیگه بکنم... 😵
فرزانه گفت: نه آقای جلالی مشکلی نیست میریم... من یه نگاه با حرص به فرزانه کردم.😖 اونم یه چشمک که آقای جلالی متوجه نشه زد...😉 آقای جلالی یه نگاه به من کرد و گفت: بالاخره چکار میکنید؟؟؟ گفتم: ساعت چند هماهنگ کردید؟ با تایید سرش رو تکون داد و گفت: همون ساعت ده ...⏰
◀️ ادامه دارد ...
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
❌کپی بدون لینک کانال ممنوع❌
#داستان
💣 اعترافات یک زن از #جهاد_نکاح
✒قسمت چهاردهم 4⃣1⃣
بعد از رفتن جلالی گفتم: فرزانه یعنی چی مشکلی نیست؟ ماجرا رو یادت رفته؟🤨 گفت: دیدی که اومده بودن یخچالشون روببرن با ما کاری نداشتن! گفتم ساده ایی دختر ساده!😣 اگه یخچال نیفتاده بود چی ؟شاید یه برنامه دیگه داشتن ؟ تو فک می کنی تفکر یه داعشی به همین راحتی تغییر میکنه اینا شستشوی مغزی دادهشدن اینطوریم که می بینی رفتار می کنن فقط بخاطر اینکه کسی بهشون مشکوک نشه....😨
فرزانه شونه هاشو انداخت بالا گفت:بهر حال قرار شد فردا دوباره بریم دیگه...😓
گفتم: بله قرار شد بریم ولی بخاطر اصرار بی خود شما! اخمهاش رو کشید تو هم گفت: ندیدی جلالی چی گفت برم یه فکر دیگه کنم! ☹️
گفتم: فرزانه جان تو بهتر از من جلالی رو میشناسی الان یه خورده ژست میاد بعدش کوتاه میومد ولی با خودشیرینی شما دیگه الان هیچ کار نمیشه کرد خودکارم رو پرت کردم روی میز گفتم: اَه از این پروژه مسخره!!! 😤
فرزانه که دید اوضاع خیلی مناسب نیست ترجیح داد سکوت کنه البته می دونست نیم ساعتی بگذره همه چی آرومه میشه...😅
نیم ساعتی گذشت با یه لیوان قهوه اومد پیشم☕️ قهوه رو گذاشت رو میزم بدون اینکه به روی خودش بیاره گفت: واقعا چه جوری میشه آدم تفکراتش و رفتارش تک بعدی شکل بگیره؟! بعد ادامه داد جالبه که خانم مائده خودش هم این قضیه رو مطرح کرد! 😲
یه نگاهی بهش کردم گفتم: خانم امجد فردا که رفتیم خونشون علتش رو حتما می پرسیم! فرزانه ابروهاشو گره زد بهم گفت: میخوای اذیتم کنی؟؟؟😑 گفتم من ! اذیت! تو آینه یه نگاه به خودت بنداز! لبخندی زدم و گفتم بیا بیشتر بررسیش کنیم...😇 فرزانه گفت: چیو اذیت کردنو؟! !! گفتم: نه خانم تفکرات یک بعدی رو...😁
من فکر می کنم وقتی انسان بیشتر به یک بعدش بپردازه خوب طبیعتاً فقط همون یک بعدش رشد میکنه مثل بعضی از همین داعشی ها که حتی توی سرمای زمستون پتو میندازن رو سرشون نماز شب میخونن!😒 خوب یکی نیست بهشون بگه اینقد خودتو زجر می دیدین آخرش چی؟
فرزانه گفت: خوب معلومه دیگه آخرش رو خانم مائده گفت رسیدن به بهشت!!! 😏
سری تکون دادم و گفتم: رسیدن به بهشت! یکی نیست بهشون بگه با این همه تجاوز و خون ریخته شده بوی بهشت هم به مشامتون نمی خوره چه برسه به رفتن به بهشت...👻
فرزانه نیش خندی زد و گفت: خون ریخته شده! بابا این داعشی ها در جواب اون خانمی که پرسیده بود چرا سر خبر نگار رو بریدین؟! گفتن: هیچ انقلابی بدون خونریزی صورت نمی گیره، اما در نهایت کسانی که برای هدف مقدس مبارزه کنن،با اسلام خالص زندگی خواهند کرد.
ببین چه ایدئولوژی!! 😲
خدایش به تو هم اینجوری بگن قانع نمیشی؟؟؟🙄
◀️ ادامه دارد ...
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
❌کپی بدون لینک کانال ممنوع❌
حرفی ، نکتهای، پیشنهادی
باشه
با کمال میل می پذیریم
لینک ناشناس مون😎
https://harfeto.timefriend.net/16839138673523
آتش گرفتہ دل،ز فراق هوای تو
داردبهانہ ے حرم باصفای تو
آقا دوای زخم دلم یڪ زیارٺ اسٺ
جان مےدهم بہ خاطر ڪرب وبلای تو
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
شبتون حسینی🌙♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
زانو بغل نشسته دلم کنج خانهات
حالا فقط خیال من است و بهانهات
حسین جااااانم ♥️
1_4882360935.mp3
10.67M
تو نوکریتو بکن با چیزی کار نداشته باش..
حواسش هست ...
🎙 #حسین_سیب_سرخی
بسیار زیبا 💟
پیشنهاد دانلود ✅
رزق حسینی شبانه
التماس دعا
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
گله ای نیست اگر این همه آواره شدیم
تا زمانی که نیایی سروسامانی نیست
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
♡ممنون از همراهیتون ♡
•°•ببخشید امروز خسته تون کردیم•°•
☆شب تون بخیر☆
☆التماس دعا☆
سلام امام زمانم💚
☘️با هرنفسی السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلاسلام_امام_زمانميَةِ...
☘️سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو...
📚صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان، ص127.
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
صبح ها بوی حرم می آید از هر آه من
درد بی درمان شده این حسرت جانکاه من
گشته ذکر ربنایم انت فی قلبی حسین
عالمی را مست کرد این جمله ی کوتاه من
السلام علیکیااباعبدالله الحسین
صبحتون حسینی🌱☀️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
چونذرهبرضریحخودایروحآفتاب!
ماراقبــولکنکهدلماشکستهاست
حسین جااانم♥️
بطلب...آقا..
چندیست هوای چشم من بارانی است ،
هر خشت دلم بیانگر ویرانی است
بیماری دوری از خراسان دارم ،
تجویز پزشک من حرم درمانی است..
السلام علیک یا ابالجواد
یا امام رئوف
یا امام رضا ..
#چهارشنبه_های_امام_رضاجان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
1_4771400613.mp3
2.29M
من که هیچ جایی به جز
تو بغلت گریه نکردم..
یا مولانا یا علی بن موسی الرضا 💜
چهارشنبه های امام رضا جان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃♥️♥️♥️🍃
🍃♥️♥️🍃
🍃♥️🍃
🍃🍃
🍃
♡بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡
#چله_زیارت_عاشورا
#روز_سی_دوم
🖇۳ خرداد ۱۴۰۲
۴ذی القعده ۱۴۴۴
به نیابت از
🌷شهید محمد جهان آرا🌷
و
🌷شهدای فتح خرمشهر🌷
و
🌷شهید مدافع حرم
حسین معز غلامی 🌷
به امید شفاعت شون 🤲
اللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#پویش_زیارت_اولی_ها
🍃
🍃🍃
🍃♥️🍃
🍃♥️♥️🍃
🍃♥️♥️♥️🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸خرمشهرراخداآزادکرد🌸
یاد باد تمام کسانی که رفتند
و برای دین، آب و خاک و ناموس
خود مردانه جنگیدند
یادتان گرامی
مردان واقعی روزگار❤️
💫 ٣ خــرداد
روز آزاد سازی #خرمشهر گرامی باد 🌺
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
عراقیها در خرمشهر نوشته بودند: آمدیم که بمانیم!
شهید بهروز مرادی بعد از آزادی خرمشهر زیرش نوشت:
آمدیم نبودید! :)
#خرمشهر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🌱ادعــایی در شما نمی بینیم
و تمـــام هویتتان
خلاصــــہ شـدہ در
همیــن بی ادعــایی ...
🥀مـــا را دریابــید
ای مــــــردان بی ادعـا
#عملیات_بیت_المقدس🇮🇷
#فتح_خرمشهر
#سوم_خرداد
عاقبتمون_شهدایی 🕊️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
پدرانمان خرمشهر را آزاد کردند
ما قدس را آزاد خواهیم کرد.
ان شاءالله 🙏
سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد🌷
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مگر میشود در سالروز فتح خرمشهر از تو یادی نکرد...
چه زیبا گفتی؛
** *بچه ها اگر شهر سقوط کرد
دوباره فتحش میکنیم مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند* **
#شهید_محمد_جهان_آرا
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
AUD-20220524-WA0058.mp3
5.04M
حتما بشنوید..
خرمشهر شقایقی خونرنگ هست که داغ جنگ بر سینه دارد ...
زندگی زیباست اما شهادت از ان زیباترست ...
یادتان گرامی وراهتان پر رهرو ...❤️🌷
#شهید_محمد_جهان_آرا
#فتح_خرمشهر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
فدای محبت همه ی شما عزیزان 💜 به دلیل اینکه حجم پیام های ارسالی مون امروز زیاد شد بقیه ی واریزی هامون
هدیه ی واریزی دوست عزیزمون به نیابت از شهید بزرگوار عبدالمهدی کاظمی و شهید سید مجتبی علمدار برای سهیم شدن در ثواب زیارت کربلای زائر اولی ها ♥️
آرزو می ڪنم …
هر آنچه در این لحظه ها
از دلتان می گذرد
به نسیم لطافتِ خداوند
بر شما روا گردد…
عزیزم
ان شاءالله آینده ای درخشان در پیش رو داشته باشید
الهی زائرالحسین، خادم الحسین و خادم الشهدا بشید🤲
#پویش_زیارت_اولی_ها
#چله_زیارت_عاشورا
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
زندگی بهشت است
برای آنهایی که
عاشقانه عشق میورزند!💞
بی پروا محبت میکنند..🦋💖
#پویش_زیارت_اولی_ها
وقتی عقل عاشق شود!
عشق عاقل میشود.
و شهید می شوی...🌷🌷
پیام ارسالی شب گذشته ی یکی از اعضای خوب کانال مون و تصمیمی که بعد از آشنایی با شهید بزرگوار عبدالمهدی کاظمی گرفتند 💟
و این است ..تاثیر شهدا 🌷
شهادت را فقط با جهاد می دهند و جهاد هميشه حضور در میدان نبرد نیست، گاهی با یک عمل جهادی ثواب هزار شهید یهو میاد توی پرونده ی اعمال مون🌹🍃🌹
#ارسالی_اعضا