باند پرواز 🕊
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز اول『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــ
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
💛』روز دوم『💛
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
شهید احمد علی نیری
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
ولادت🌱۴۵/۰۴/۲۹
شهادت🌱 ۶۴/۱۱/۲۷
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
💠حضرت امام در جمله ای بسیار زیبا میفرمایند: ...این قبور شهدا تا ابد دار الشفا خواهند بود.💌
یعنی راه را به آیندگان نشان میدهد که برای حل مشکلات دین و دنیای خود به سراغ چه کسانی بروید.🚶♂
احمد آقا تا زمانی که زنده بود مانند یک طبیب به دنبال بندگان خدا بود تا دست آنها را بگیرد و راه آسمان را به آنها نشان دهد.
خداوند هم شهیدان را زنده خطاب کرده. پس او کنون هم دنبال هدایت است...
اگر کسی در این دوران هم به سراغ او برود یقینا دست خالی برنمی گردد.😔💜
💯قصه این شهید و دختران کنار رودخانه را حتما داخل اینترنت بخوانید 💯
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️
امروز به عشقت عاشورا میخوانم
#احمد_علی_نیری
♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️
🖇دوم خرداد ۱۴۰۱🖇
#محفل_طلوع #باند_پرواز
باند پرواز 🕊
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز دوم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــ
😱احمد علی و دختران کنار رودخانه😱
از عفاف چشم به این مقام رسید...🤔
محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی👥 همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من...💔 لبخندی زد🙂 و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! 🤔با تعجب گفتم:😮 طاقت چی رو؟! 😧گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند🏔. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی🤸♂⚽️ بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن 🚶♂و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه🏝 است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم.🏃♂ راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها 🌲ودرختها 🌳به رودخانه🏖 نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد😰 نمیدانستم چه کار کنم! 😓همان جا پشت بوتهها 🌲مخفی شدم😞. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم😨. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان👩 مشغول شنا کردن بودند. 😵من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن🤲 الآن شیطان🧟♂ من را وسوسه میکند که من نگاه کنم👀 هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.😔»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند⛹♂. من هم شروع به آتش درست کردن 🔥بودم خیلی دود توی چشمانم رفت👁. اشک همینطور😭 از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند😭 خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت♥️.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم😭. حالم خیلی منقلب بود😔. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.🤕 همین طور که داشتم اشک میریختم 😢و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم😳 ناخودآگاه از جایم بلند شدم.🕴 از سنگ ریزهها و تمام کوهها و🏔 درختها 🌳صدا میآمد. 🗣همه میگفتند: «💛سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح💛» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم👀 دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید😥 به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!👂»
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا 🌫به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»🙏
#احمد_علی_نیری
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›………
باند پرواز 🕊
😱احمد علی و دختران کنار رودخانه😱 از عفاف چشم به این مقام رسید...🤔 محسن نوری از دوستان شهید «احمد
🌹 عارفانه 🌹
میگفت: بیا توی راه مدرسه سورههای کوچک قرآن را بخوانیم. 👥
در زنگهای تفریح هم میدیدم که یک برگهای📋 در دست گرفته و مشغول مطالعه است.📚
یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟ 🤔
گفت: این برگهی اسماءالله است💜. نامهای خدا روی این کاغذ نوشته شده🤩
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص ۲۶
#احمد_علی_نیری
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›………