eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_چهلم ✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊✍ قلبِ تو مثل دریا جزر و مد دارد ! گاهی حال با خدا
✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊 روح انسان فقط با یک سری چیز ها منظم می‌شود و هرچه غیر‌آن باشد روح را کدر و نامنظم میکند _ چون خاصیت روح ، انیس شدن با اشیاء بیرونی و کلمات و واژه‌ها و آدم ها و .. حتی با حالات قلبیِ روح‌های ملکوتی و برزخی نیز می‌تواند انس بگیرد و به آن ها شبیه شود ، هر چیزی برای ملاقات روح با آن دو لبه است‌لبه‌ای سکوی پرواز است و لبه ی پرتگاه .. ! برای فهم آن نیاز به تفکر و اندیشه و سیری در تجربه‌ی صفحات تاریخ داری .. [مهم] روح نیاز به انیس دارد ..💯 ✍برای درک این زوج ذهنم عاجز بود وهدفشان را نميفهميدم!بعدها متوجه شدم آنها برای خوشگذرانی هرکاری میکنند ودرقيدوبند چیزی نيستند!مثل مار کبری خوش خط وخال بودندوسمي کشنده داشتند!و این برای زندگی ما سم بود!داشتند با کارهای مبهم وتاريکشان؛نور را از وجود باربد من ميدزديدند ومن هیچ کاری از دستم برنمی آمد جز اینکه صبر کنم و به خدا توکل کنم.به ناچار مجبور شدم رفت وآمد کنم تا ته قضیه رادرآورم آن هم با مشورت مامان راضیه!من و مامان راضیه عاشق باربد بودیم ومی دانستیم باربد حیف است و اینجور که وانمود میکند؛نیست وهنوز به پختگی نرسيده!پابه دنیایی گذاشتم که آدمهایش با آدمهای اطراف من کاملا فرق داشت!آدم هایی که گرگ صفت بودند واگر طبق برنامه ریزی شان پیش نميرفتي تکه پاره ات میکردند اما دست خدابالاتر ازهر دستی است ومن یقین دارم که خدا همیشه دست مهربانش را روی سرم ميکشيدوالهام میگرفتم! به نقاط ضعف و قوت آنها احاطه پیداکردم!اما من باالهاماتي که داشتم دستشان نقطه ضعف نمی دادم و خوب میدانستند من؛نقطه مقابل باربدهستم اما عین کوه پشتش!برعکس خودشان که سریع پشت هم راباخالی میکردند ودرهوامعلق بودند.مثلا با باربد به رستوران میرفتند وبعد با تعریف وتمجید واینکه باربد آدم دست و دلبازی است؛تمام مخارج به عهده باربد می افتاد وباز این روند در عناوین مختلف حتی خرید هم ادامه داشت!مثلا نادرباباربد وقتی بیرون میرفتند می نالید که خرجش بالاست و کم آورده و امروز میخواهد هدیه ای بخرد و از باربد پول می گرفت ولی دیگر خبری از پس دادن پول نبود!همه ی اینها اعترافاتی بود که باربد بعدها کرد وتصورکنيد برای تولدها که میشد چه مخارجی ميتراشيدند و به بهانه ی خوش سلیقگی چه چیزها که از باربد توقع نداشتند!مدتی گذشت یک روز نادر به خانه ی ما آمد ودر نبود من که خانه ی بابامحمدعلي رفته بودم.تولدمهناز بود ومجبوربودم بمانم ولی چیزی جاگذاشته بودم واز قضا ‌برای آوردن پاکت هدیه به خانه رفتم!مامان راضیه با دخترها رفته بودند و خرید وبه قولی خانه خالی بود!کليدراچرخاندم احساس سنگینی کردم!بله کفشهای توی حیاط حاکی از این بود که مهمان ناخوانده داریم و بوی ت.ر.ی.ا.ک.. اتاق مارا پرکرده بود و حال آدم بددددد ميشد😰 و این ماجرا ادامه دارد... ❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌