سفر امام علی و پیامبر.mp3
9.53M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴 ماجرای سفر پیامبر مهربانی ها به همراه امام علی(ع) به شهر طائف🏜
🔵 تا حالا میدونستین چی شد که رسول خدا(ص) و مسلمان ها به سوی شهر مدینه رفتند. 🤔🙄
📌نکته مهم: قسمت سخنان شیطان(دقیقه 5:30) برای کودکان خردسال👶🏻 مناسب نیست.
#قسمت_دوازدهم
#امیرالمؤمنین_امام_علی(ع)
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
May 11
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللّٰهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ
سلام بر تو ای خلیفه خدا و یاور حقّش،
سلام بر تو ای حجّت خدا و راهنما به سوی ارادهاش،
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🎊🎉🎊🎉
سلام به نوجوان های گل و همراهان همیشگی کانالمون❤️
عیدتان مبارک🌺
بریم سراغ برنده های فعال دی ماه😍✨
❇️برندگان معمای قرآنی :
آقای برجی 👏
خانم نگار میرزایی👏
خانم ریحانه یوسفی 👏
خانم زارعان👏
آقای عبدیان👏
آقای مهدی خانزاده👏
❇️ برندگان پویش #پویشفاطمیه🏴
و #پویشلبنانوغزه🇸🇩 :
دخترگلمون که عکسشون را گذاشتیم👏
خانم نعمتی👏
خانم برجی👏
خانم قنبری👏
🔻دقت بفرمایید شماره کارت خودرا تا جمعه ساعت ۱۰ شب فقط فرصت دارید برای ادمین کانال بفرستید(بعد از مهلت تعیین شده از واریز ،معذور هستیم)
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━❤️━✦✣━━━─
May 11
🏝روز اوّل #ماه_شعبان «روز خیرات»
🌕رســـول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:
♦️قســـم به آن خــــدایی که مـــرا به نبوّت برانگیخت،
⬅️ هرکــــس در روز اول مـــاه شعبان به راهی از راههای خـــیر بشتـــابد و کار خیـــری انجام دهـــد،
به شاخهای از شاخـــههای درخـــت طوبی در آویخته اســــت و لذا آن شاخـــه او را به سوی بهشت می کشانــــد.
📚 بحارالأنوار، ج ۹۷ ص ۶۱
ان شاءالله هر کار خیری توفیق شد به نیت حضرت بقیه الله روحی فداه انجام دهیم که او آقای همهی خیر و خوبیهاست.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ
وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ❤️
#ماه_شعبان مبارک🍃🌻
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━❤️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
💐 ۱۲ بهمن سالروز بازگشت امام خمینی (ره) به ایران و آغاز دهه فجر گرامی باد
#فرزندایران 🇮🇷
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🔶#گردان_قاطرچیها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت24
سیاوشازهمهمهوبویناجوریکهمیآمداز
خوابپرید.اولترسیدوقتخوابخرابکاری
کردهباشدوبویبداززیرپتوباشد!
آنهمتوحسینیهکهملتنمازمیخوانندو
عبادتمیکنند.وایکهچهگندیبالاآوردهبود!اماوقتیسرزیرپتوکردومتوجهشدبواززیرپتو
نیست،خیالشراحتشد.
نشستوچشمانشرامالید.
درکنجحسینیهودورازچشمدیگرانمثل
چندشبگذشتهچسبیدهبهدیوار،
شبراسرکردهبود.
نشستوبهاطرافنگاهکرد.هنوزتشنهي
خواببود؛اماصدایهمهمهوازآنبدتربویوحشتناکی
کهمیآمد،
دیگراجازهنمیداد دوبارهبخوابد.بوییکهمیآمد
مخلوطیازبویگربهيمردهوبوییک
مستراحقدیمیبود.
مغزشداشتمیسوخت!
چشمانشهمبهسوزشافتاد.
چشمتنگکردببیندچهخبراستو
بویمشکوکواماندهاز
کجاسرچشمهمیگیرد.
چهلپنجاهنفردرگروههایچندتاییوسط
وچسبیدهبهدیوارحسینیهنشستهبودندو
بلندبلندحرفمیزدند.
همهدماغشانراگرفتهبودندوصدایشان
تودماغیشدهبود.سیاوشخوبدقتکرد.
دیدهمهنگاههایتندوملامتباریبهوسط
حسینیه میکنند کنند،فقطیکنفرآنجا
نشستهبود. وتاشعاعچندمتریکسینزدیکشنبود.
او مشبرزوبود!بهساعتدیواریبزرگبالایمحرابنگاهکرد،
یکربعبههشتصبحبود.
آنهابرایچیآنوقتصبحآنجاجمعشده
بودندکنجکاویشگلکرد.
دهندرهکردوشلوبیحالپتویشراجمعکردوهمانطورمچالهگذاشترویپتوهای
تاکردهایکهبهجایمتکاسرشراروی
آنهاگذاشته بود.
بویناجورطاقتشراطاقکرد.دماغشراگرفتوبلندشد.چشمشبهاکبرخراسانیوحسینوعلینجفی افتادکهدریکگوشهنشستهوتو
حرفهممیپریدند.
رفتطرفآنها.
سلام.
اکبرخراسانیوعلیوحسینبارویبازبه
سیاوشسلامکردند.حالشراپرسیدندو
تعارفکردندکنارشانبنشیند.
سیاوشنشستوبرایشانتعریفکردکه
هنوزنتوانستهدستشراجاییبندکند.
بعدباسر،بهمشبرزوکهپاهایشبوی
گربهمردهمیداد،
اشارهکردوبهعلیگفت:«حتماًوقتی به خاطربویپاشاومدهبودبهداریباهاش
آشناشدی،نه؟»
حسینکهجوشیوجنیبودسرتکاندادوگفت:«وایازبویپاهاش.مغز مروسوزوند».
علینگاهمعناداریبهحسینانداختوگفت:
«غیبتنکنپسرعموجان».
غیبتچیه؟متوجهعطروگلابپاهاشنشدی؟منکهدارمبالامیآرم.بهترهبریمبیرون».
اکبرخراسانیازخداخواستهگفت:
«آرهبریمبیرون».
تاآنهابلندشدند،نصفجمعیتهمطاقت
نیاوردهوپشتسرآنهاازحسینیهزدندبیرون.
موقعبیرونرفتن سیاوش پیرمردی راکه
مسئولحسینیهبوددید.اوهمچفیهجلوی
دماغودهانشگرفتهبودوفنهایپرقدرت
حسینیهراروشن
می کردوچهره درهمکشیدهبود.
سیاوشکنارشیرطلاییحوضنزدیک
حسینیهرويپنجهيپانشستودست
وصورتشرا شست.
اکبروعلیوحسینهمصورتشانرا
شستندوچندبارباصدایشیپورمانند
دماغشانراپاککردند.حسینآهونالهکنان
گفت:«انگارچهلتاگربهمردهتوجوراباش
قایمکرده!»
غیبتنکن!
حسینبهعلیچشمغرهرفت.سیاوشپرسید:«اینوقتصبحبرايچیاینجاجمعشدید؟»
اکبرخراسانیگفت:«مگهتواوناعلامیهرو
ندیدی؟»کدوماعلامیه؟
علیبهاعلامیهايکهرویدرورودیحسینیه
چسباندهبودند،اشارهکردوگفت:
«یکیشاونجاست.توکللشکرفراخوان
دادنکسانیکهبچهدهاتهستنساعت
هشتصبحامروزجمعبشن اینجاتوحسینیه،یعنیحدود دهدقیقهدیگه».
# ادامه دارد ⏪
#رمان📖
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─