eitaa logo
بنده امین من
3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌼🌸🦋👦 مي‌گن خداي بزرگ داره يه باغ زيبا يه جاي خوب و قشنگ براي آدم خوبا پُر گُله باغ خدا تو اون‌جا نيست هيچي زشت خيلي قشنگه باغش به اون‌جا مي‌گن بهشت دلم مي‌خواد براتون حالا بگم از اون باغ اون‌جا كه آدماشن هميشه شاد و قبراق خيلي بزرگِ باغش داره درخت فراوون نهرهاي شير و عسل هستند ميونش رَوون حالا بگم براتون آدرس باغ خدا از آسمون اول يه خورده مي‌ري بالا مي‌ري تا كه مي‌رسي خونه‌ي فرشته‌ها بعد مي‌پرسي از اونا آدرس باغ خدا مي‌گن كه بايد بري تا آسمون هفتم يه‌كم بري جلوتر مواظب باش نشي گم بعد مي‌رسي به يه پل اسمش پل صراطه اگر بتوني ردشي يعني خدا باهاته بعدش خدا مي‌فرسته تو رو يه جاي بهتر اسم اون‌جا بهشته از همه‌جا قشنگ‌تر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙14🔜
🌼🌸👦 🔙15🔜
🦋🌼🌸🦋👦 مادربزرگ دوباره امشب یه قصه داره از حضرت خدیجه(س) حرفای تازه داره میگه: گلم خدیجه(س) بانویی رستگاره همسر پیغمبره کنار ماه، ستاره مادر حضرت یاس تو دامنش بهاره گفته رسول جانها خدیجه جان نثاره برام تا غار حرا آب و غذا میاره تمام اموالشو برا خدا میذاره هیچ کسی توی قلبم جای اونو نداره یه عده نامسلمون بی ادب و بی چاره اذیتش می کردن تا بگه دین نداره یا مثل آدم بَدا از دین حق بیزاره اما خبر نداشتن مادر ما بیداره با صبرو رنج بسیار حافظ دین یاره بعد هزار سال هنوز چراغ راه تاره مثل یه ابر  رحمت لطفش به ما می باره شاعر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙16🔜
🦋🌼🌸🦋👦 باز باران ,با ترانه,با گهرهای فراوان,می خورد بر بام خانه,یادم آرد روز باران,گردش یک روز دیرین,خوب و شیرین,توی جنگلهای گیلان,کودکی ده ساله بودم,شاد و خرم,نرم و نازک,چُست و جابک,با دو پای کودکانه,می دویدم همچو آهو,می پریدم از سر جو,دور می گشتم ز خانه,می شنیدم از پرنده,از لب باد وزنده,داستانهای نهانی,رازهای زندگانی,برق چون شمشیر بُرّان,پاره میکرد ابرها را,تندر دیوانه غرّان,مشت می زد ابرها را,جنگل از باد گریزان,چرخها می زد چو دریا,دانه های گرد باران,پهن می گشتند هرجا,سبزه در زیر درختان,رفته رفته گشت دریا,توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا,بس گوارا بود باران,به!چه زیبا بود باران ,می شنیدم اندر این گوهر فشانی,رازهای جاودانی,پندهای آسمانی,بشنو از من کودک من,پیش چشم مرد فردا,زندگانی خواه تیره خواه روشن,هست زیبا هست زیبا هست زیبا 🦋🌼🌸🦋👦 🔙18🔜
🦋🌼🌸🦋👦 آي دسته دسته دسته قفل قفس شكسته مرگ به شاه ظالــــم گفتيــم دسته دسته آي خنده خنده خنده توي هــــوا پرنده شاه فـــراري شده آمــــده وقت خنده آي غنچه غنچه غنچه سيني و نقل و غنچه از سفر آمــــــد امام واشد دهان غنچه آي باغچه باغچه باغچه خورشيد روي طاقچه پيروز شـــــد انقلاب گل داد باغ و باغچه 🦋🌼🌸🦋👦 🔙19🔜
🦋🌼🌸🦋👦 زيبا زيبا زيبايي اي ايران ميهن خوب مايي اي ايران هم كوه و جنگل داري هم دريا هم باغ و بستان داري هم صحرا من يك دنيا خاكت را دوست دارم من اين خاك پاكت را دوست دارم هر جاي تو قشنگ است سرتاسر تو مهربان با مايي چون مادر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙20🔜
🦋🌼🌸🦋👦 روزی خانواده ای که بچه کوچکی داشتند با هم در خیابان راه می رفتند تا کم کم به جای شلوغی رسیدند. وقتی که رسیدند پدر به پسرش که اسمش محمدرسول بود گفت : پسرم اینجا شلوغه مواظب خودت باش تا گم نشی.محمدرسول هم گفت : چشم بابا جون. همین طور که داشتند راه می رفتند یهو بابای محمد رسول متوجه شد که پسرش نیست. شروع کردند به دنبال محمد رسول تا اورا پیدا کنند و همون مسیری رو که رفته بودند دوباره برگشتن ولی محمد رسولو پیدا نکردن. آقا محمد روس که خیلی ترسیده بود داشت می رفت که به یک فلکه رسید. وسط فلکه آقا پلیسه وایساده بود که توی این شلوغی چشمش به محمدرسول خورد.فوری رفت پیشش و بهش گفت : چی شده عزیزم؟ چرا گریه می کنی : اسمت چیه ؟ محمد رسول گفت مامانو بابامو گم کردم.اسمم محمد رسوله. آقا پلیسه گفت اشکالی نداره آقا کوچولو. بیا بریم من کمکت می کنم تا پدرو مادرتو پیدا کنیم. محمدرسول و آقا پلیسه با هم رفتند و آقا پلیسه به همکاراش خبر داد و از اونا اجازه گرفت تا با محمدرسول بره و مامان و باباشو پیدا کنه. وقتی تو خیابون داشتن با هم راه میرفتن یهو آقا پلیسه دید اون طرف خیابون یه آقا و خانومی خیلی نگرانن و دنبال کسی میگردن. فوری صداشون کرد : مامان و بابای محمدرسولم تا اونو دیدن دویدن و پسرشونو بغل کردن.آقا پلیسه گفت دیگه نگران نباشید. از این به بعد برای اینکه اگه گم شد زود پیداش کنید یه شماره تلفن از خودتون توی جیبش بذارید.اونا هم گفتن باشه و از آقا پلیسه تشکرکردند 🦋🌼🌸🦋👦 🔙21🔜
🦋🌼🌸🦋👦 سبز و سفيد و قرمـــز سه رنگ پرچم ماست پرچم كشـــــــور ما زيباترين پرچم هاست سلام مي ديم به پرچم با شادي و با لبخنـــد ما بچه هـــــاي ايران دوست داريم پرچممان هم از دل و هم از جان 🦋🌼🌸🦋👦 🔙23🔜
🦋🌼🌸🦋👦 مي‌گن خداي بزرگ داره يه باغ زيبا يه جاي خوب و قشنگ براي آدم خوبا پُر گُله باغ خدا تو اون‌جا نيست هيچي زشت خيلي قشنگه باغش به اون‌جا مي‌گن بهشت دلم مي‌خواد براتون حالا بگم از اون باغ اون‌جا كه آدماشن هميشه شاد و قبراق خيلي بزرگِ باغش داره درخت فراوون نهرهاي شير و عسل هستند ميونش رَوون حالا بگم براتون آدرس باغ خدا از آسمون اول يه خورده مي‌ري بالا مي‌ري تا كه مي‌رسي خونه‌ي فرشته‌ها بعد مي‌پرسي از اونا آدرس باغ خدا مي‌گن كه بايد بري تا آسمون هفتم يه‌كم بري جلوتر مواظب باش نشي گم بعد مي‌رسي به يه پل اسمش پل صراطه اگر بتوني ردشي يعني خدا باهاته بعدش خدا مي‌فرسته تو رو يه جاي بهتر اسم اون‌جا بهشته از همه‌جا قشنگ‌تر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙25🔜
🌼🌸👦 🔙26🔜
🦋🌼🌸🦋👦 شنیده بودم که امام رضا (ع) خیلی مهربان است و هرکسی هرچه از خدا بخواهد به امام متوسل می شود،دلم می خواست مثل امام مهربان باشم و چیزی برای ایشان هدیه ببرم،چیزی که با تمام هدیه هایی که تا حالا گرفته است فرق داشته باشد. ماشین پلیس ومردان پلیسی و چند اسباب بازی دیگرم را در ساک گذاشتم وبا خودم به حرم بردم،وقتی از در بزرگ زیبایی که مردم را به داخل صحن آزادی دعوت می کرد گذشتم،با خوشحالی می خندیدم و یک حس عجیب داشتم ،چند متری که جلو رفتم از در دیگری که به نظر می رسیدبرادر در اولی بود هم گذشتم وانگاروارد بهشت شدم،منظره ی یک قاب عکس را دیدم که مانند فرشتگان دعا می کردند،رنگ طلایی و روشن لوسترها مانند قلب طلایی خورشیدتمام حرم را مانند ستاره های آسمان روشن می کرد،دیواره ها و طاق ها مانند ماه در شب مردم را جابه جا می کردند،مردم مانند قطرات باران به ضریح می زدند و امام را زیارت می کردند،ماشین پلیسم و چراغش هم روشن بودند،نور ماشینم از دیوار گذشت و روی ضریح افتاد،دکمه های مردان پلیسی ام را روشن کردم ،آن ها روی سرامیک ها رژه می رفتند،من آن ها را تنها گذاشتم و طاق های زیبا و سفید را که مانند برف بودندنگاه می کردم،در راه بازگشت دوباره از آن درهاو گلدسته ها گذشتم و از اسباب بازی هایم خداحافظی کردم و رفتم و آن ها شدند محافظان حرم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙27🔜
🦋🌼🌸🦋👦 پری کوچولو، دختری خوب و مهربان و با سلیقه بود که اتاق مرتّب و منظمی داشت. اتاقش صندلی خیلی خوشگلی داشت و گل های قشنگی روی میزش گذاشته بود. او کتاب هایش را منظّم می چید و لباس و کیف و کفش مدرسه اش را تمیز نگه می داشت و حتّی اسباب بازی هایش را تمیز و مرتّب نگه می داشت. پری کوچولو، عروسک زیبایی داشت که خیلی آن را دوست داشت و همیشه با عروسکش صحبت می کرد. اگر کسی عروسکش را دست می زد، به او می گفت که عروسکم را خراب نکنی. روزی دوستانش را به خانه شان دعوت کرد. آنان به اتاق پری کوچولو رفتند و شروع کردند به بازی کردن. مادر پری کوچولو برای دوستانش کیک پخته بود، به پری کوچولو گفت: بیا به من کمک کن میوه ها و کیک را به اتاقت ببریم تا از دوستانت پذیرایی کنی. پری کوچولو به مادرش کمک کرد کیک و میوه ها را به اتاق آورد و از دوستانش پذیرایی کرد. یکی از دوستان پری کوچولو گفت: پری جان! عروسکت چقدر قشنگ است، آن را بیاور بازی کنیم. پری گفت: مواظب باشید عروسکم خراب نشود؛ چون من به این عروسکم خیلی علاقه دارم. او همیشه با من صحبت می کند و خیلی مهربان است. او عروسک را از کمد برداشت و به دوستش داد، ناگهان عروسک از دست دوستش افتاد و شکست. پری خیلی ناراحت و عصبانی شد، گفت: چرا این کار را کردی؟ من عروسک زیبایم را از دست دادم. پری شروع کرد به گریه کردن، دوستش خیلی خجالت کشید و از او معذرت خواهی کرد. مادر پری به اتاق آمد و گفت: دخترم! چرا گریه می کنی؟ پری مادرش را بغل کرد و گفت: مادرجان! عروسک شیشه ای زیبایم شکست. من چه کار کنم؟ مادر پری گفت: دخترم! اشکالی ندارد. دوست تو که قصد بدی نداشت. تو نباید این قدر نگران باشی، من برایت یک عروسک دیگر می خرم، برو از دوستانت عذر خواهی کن؛ زیرا آنان مهمان تو هستند. تو باید با آنان با مهربانی رفتار کنی؛ زیرا مهمان حبیب خدا است. پری از دوستانش عذرخواهی کرد و گفت: مرا ببخشید! آخه من خیلی به این عروسکم وابسته بودم، بعد شروع کردند به خوردن میوه و کیک. دوستان پری بعد از مهمانی خداحافظی کردند و به خانه های شان رفتند. آن دوست پری که عروسک را شکسته بود خیلی چهره اش نگران بود. وقتی به خانه شان رفت مادرش پرسید: دخترم! مهمانی به شما خوش گذشت یا نه؟ چرا ناراحتی؟ دختر شروع کرد به گریه کردن، گفت: مادر امروز مهمانی برای من خیلی غم انگیز بود؛ من یکی از بهترین عروسک های پری را شکستم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙28🔜
🦋🌼🌸🦋👦 مادرش گفت: دخترم! نگران نباش، بلند شو با هم به بازار برویم. آنها تمام مغازه های عروسک فروشی را نگاه کردند تا عروسکی مثل عروسک پری پیدا کنند، ناگهان دوست پری عروسکی شبیه عروسک پری دید، مادرش فوراً آن عروسک را خرید و کادو کرد، آن گاه به طرف خانه پری رفتند. وقتی به خانه پری رسیدند مادر پری از دیدن آنها خیلی خوشحال شد و گفت: خوش آمدید! پری کادو را از دست دوستش گرفت و باز کرد و از دیدن آن عروسک خیلی خوشحال شد و گفت: خدایا! این عروسک مثل عروسک خودم زیبا و دلنشین است دستت درد نکند، چرا زحمت کشیدی؟ پری از مادر دوستش تشکر کرد و گفت: خانم! خیلی از شما ممنونم، شما خیلی خوب و مهربان هستید. من به عروسکم خیلی علاقه داشتم، به خاطر همین، آن روز رفتار خوبی با دوستانم نداشتم. امیدوارم دوستانم مرا ببخشند. آن وقت دوست پری او را بوسید و خداحافظی کردند و رفتند. بچه ها! نباید به خاطر یک اتفاق کوچک دوستی تان را به هم بزنید 🦋🌼🌸🦋👦 🔙29🔜
🦋🌼🌸🦋👦 1و1و1یکتاپرستی 2و2و2دوستی و راستی 3و3و3 سیمای نیکان 4و4و4 چهره ی پاکان 5و5و5 پند امامان 6و6و6 نور شهیدان 7و7و7 هوش و دیانت 8و8و8 همیشه وحدت 9و9و9 نور قران 10و10 و10 درس حکیمان 🦋🌼🌸🦋👦 🔙30🔜
🦋🌼🌸🦋👦 راه رفتن روی چوب تعادل، لبه باغچه، لبه جوب و ... چه قدر به بچه ها گفته ايد كه "اونجا راه نرو! اين راه صاف را برای من و شما ساختند"؟!!! ✅ كودک به هدايت فطرت و سائق رشدش روی لبه ها راه می رود؛ ما به او می گوييم "بی تربيت" چون نه ادب بازی را بلديم و نه اخلاق بازی را 😶 بعد هم به او فرمان می دهيم كه "بيا پايين" 🦋🌼🌸🦋👦 🔙31🔜
🦋🌼🌸🦋👦 به بسم الله ميخوانم خدا را زمشتي خاك آدم كرد مارا مي گشايم زبان بنام خدا كه زنامش جهان شده بر پا حمد بي حد به خالق يكتا قادرست وعليم وبي همتا بنام آنكه گل را رنگ و بو داد زشبنم لاله ها را آبرو داد بنام خداي جهان آفرين به اين آفرينش هزار آفرين بنام آنكه دل كاشانة اوست چراغ هر كسي در خانةاوست اي خدايي كه تويي بنده نواز ميكنم قفل دلم پيش تو باز هر كجا ميروم و مي گــذرم ساية مهر تو باشد بــه ســرم 🦋🌼🌸🦋👦 🔙32🔜
🦋🌼🌸🦋👦 خدا که مهربانه به فکر بندگانه برای خوشبختی مون گفته که قرآن بخون قرآن کتاب زنده است جاویدان وپاینده است قرآن کند آشکار سوال های بسیار هرکس قرآن می خونه اینو باید بدونه که هست کتاب قرآن کلام پاک یزدان در آن کتاب نوشته مومن جاش تو بهشته اگر می خوای بشی خوب قرآن یاد بگیر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙33🔜
🦋🌼🌸🦋👦 نام خدا بسم الله مشکل گشا بسم الله اوّل کار بسم الله وقت غذا بسم الله موقع خواب بسم الله گفتار ما بسم الله در هر کجا بسم الله وقت دعا بسم الله ورد زبان بسم الله آرام جان بسم الله الله اکبر خدا چه با جمال است الله اکبر با عزّت و جلال است لله اکبر به به چه با کمال است الله اکبر دانای هر سؤال است الله اکبر در عقل و در خیال است الله اکبر برتر زهر خیال است الله اکبر جهان مثل نهال است الله اکبر خدایش باغبان است الله اکبر وجودش بی زوال است الله اکبر در او بدی محال است الله اکبر 🦋🌼🌸🦋👦 🔙34🔜
🦋🌼🌸🦋👦 قرآن رو که میخونیم حرف میزنه خداوند با آیه های قرآن میده به ماهزار پند قصه داره آیه هاش قصه خوب وزیبا قصه هایی که بوده قبل ازماتوی دنیا قصه پیغمبرا آدمای خیلی خوب قصه حضرت نوح که ساخت یک کشتی ازچوب قصه خوب موسی که روز وشب دعاکرد قصه خوب یوسف که بیرون اومد ازچاه یوسفی که قشنگ بود خیلی قشنگترازماه قرآن رویاد بگیریم سرکلاس قرآن باخوندن قصه ها ش پندی بگیریم از آن 🦋🌼🌸🦋👦 🔙35🔜
🦋🌼🌸🦋👦 آن روز زنگ آخر خانم معلم ما با یک خبر، حسابی خوشحال کرد ما را توی کلاس آمد لبخند روی لب داشت ما را نگاه می کرد ماژیک را که برداشت آمد کنار تخته شکلی کشید زیبا از یک کتاب و کم کم کامل نمود آن را زیرش کشید پایه مانند ضربدر بود پرسید تا بگوییم اسم کتاب را زود ما هم جواب دادیم: هست این سوال آسان توی کلاس پیچید نام قشنگ «قرآن» روی لب معلم لبخند دلنشین بود گفت: آفرین عزیزان! منظور من همین بود آن هدیه ی خداوند بر مردم مسلمان قرآن که آشنایید با چند سوره از آن یک مژده دارم امروز ای بچه های خوش رو امسال «جشن قرآن» ما می رویم به اردو یک شنبه صبح، آغاز گردید اردوی ما از مدرسه به سمت کوه کنار دریا یک دشت سبز و زیبا نزدیک کوه دیدیم روئیده بود آن جا گلهای رنگ وارنگ بر شاخه ها شکوفه با برگهای خوش رنگ بسیار با صفا بود آن کوه و دشت و دریا با حرف های خوب خانم معلم ما می گفت: ای عزیزان پروردگار دانا با لطف و مهربانی بهر هدایت ما خیلی کند محبت کرده عطا فراوان از بهترین آن ها باشد کتاب قرآن این آیه ها که انگار بر بال یک فرشته با نام «جبرئیل» از سوی خدا نوشته با دست او به تدریچ بر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله در مدتی حدود بیست و سه سال آمد هر آیه که می آمد می کرد او تلاوت تا با عمل به آنها انسان شود هدایت بر قلب نازنینش البته کُلِّ قرآن یک بار هم شبِ قدر نازل شده عزیزان با احترام بسیار خوب است یک مسلمان اول وضو بگیرد در وقت خواندن آن آن وقت رو به قبله آن را کند قرائت با صوت و لحن زیبا آهسته و به دقت 🦋🌼🌸🦋👦 🔙36🔜
بازی فکری برای کودکان ۶ ساله و بالاتر که پیشنهاد میشود : در این بازی فکری ،دکتر اکتشاف در آزمایشگاه خود مشغول آزمایش می باشد. او باید هرچه سریع تر مواد شیمیایی خیلی خطرناکی را با استفاده از لوله های آزمایشگاهی با هم ترکیب کند. آیا شما دوست دارید در این کار مهم به دکتر اکتشاف کمک کنید؟ برای اینکار باید سریعتر از سایر بازیکنان توپ های رنگی را داخل لوله های آزمایشگاهی جابجا کنید تا ترتیب توپ ها همان چیزی شود که در کارت های بازی تصویرش وجود دارد. در این صورت شما یک دستیار ویژه برای دکتر خواهید بود و برنده می شوید. دکتر اکتشاف یک نمونه جذاب بازی فکری برای کودکان ۶ ساله است و ازجمله مهارتهایی که با انجام بازی دکتر اکتشاف افزایش می‌یابد، می‌توان به هماهنگی چشم و دست، سرعت عمل، قدرت تطبیق و آموزش حل مسئله به کودک اشاره کرد. 🌼🌸👦 🔙37🔜