eitaa logo
بنده امین من
6.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸👦 🔙42🔜
🌼🌸👦 🔙43🔜
🦋🌼🌸🦋👦 یک وسیله‌ی سنگین با خودتان به کلاس بیاورید. مطمئن باشید که بلند کردن آن وسیله برای یک کودک تقریباً غیر ممکن باشد. وقتی همه‌ی کودکان جمع شدند از یک نفر خواهش کنید که آن وسیله را به شما بدهد. کودک با سختی می‌تواند آن را کمی حرکت دهد. وانمود کنید که از این اتفاق خیلی تعجب کرده‌اید. از کودک بخواهید بنشیند. کودک دیگری را صدا بزنید. همین‌طور به ترتیب تک تک، همه بچه‌ها را صدا بزنید. آیا کسی می‌تواند آن وسیله سنگین را حمل کند؟ از بچه‌ها بخواهید، فکر کنند که چه کار کنند؟ آیا بچه‌ها می‌توانند به این نتیجه برسند که از طریق همکاری، آن وسیله را حمل کنند؟ توجه بچه‌ها را به مسئله همکاری جلب کنید و این که آن‌ها موفق شدند با همکاری آن وسیله‌ی سنگین را حرکت دهند. با کودکان درباره‌ی این‌که چگونه همکاری کردند، گفت و گو کنید. سپس فکر کنید که چه وسیله‌هایی را در کلاس می‌توانند با همکاری یکدیگر حرکت دهند. انواع وسیله‌ها را امتحان کنید. مانند: میز، کمد،‌صندلی و … حتی می‌توانید تجربه کنید که هر وسیله را با همکاری چند نفر می‌توان حرکت داد. آیا برای حرکت دادن میز، شش نفر کافی است؟ آیا برای حرکت دادن صندلی به همکاری نیاز است؟ از کودکان بپرسید در چه کارهای دیگری همکاری آدم‌ها را دیده‌اند و آیا خودشان در کاری همکاری کرده‌اند؟ آیا در خانه تا به حال همکاری داشته‌اند؟ اعضای خانواده در چه نوع کارهایی با هم همکاری می‌کنند؟ به کودکان فرصت بدهید تا به طور مفصل درباره‌ی همکاری با هم گفت و گو کنند. (برای تمام کردن این بخش عجله نکنید.) آیا کودکی هست که تا به حال به همکاری دیگران نیاز نداشته است؟ صبر کنید و بشنوید کودکان چه نظرهایی می‌دهند. همه ما به همکاری نیازمندیم. کسی نمی‌تواند بگوید و یا ادعا کند که هرگز به همکاری نیاز نداشته است. در بعضی از کارها ممکن است ما به همکاری نیاز نداشته باشیم، ولی در بیشتر برنامه‌ها و فعالیت‌ها ما به همکاری نیاز داریم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙44🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺تقدیم به روزه‌دارهای کوچولو 🎥نماهنگ ماه مهربون 🎤با صدای محمدطاها فرد گنجی 🎼و با همخوانی گروه سرود وصال 🎹تنظیم: امید رهبران 🎬شاعر و کارگردان: محسن رضوانی 🌼🌸👦 🔙45🔜
🦋🌼🌸🦋👦 من سطل آشغال هستم توی کلاس نشستم آشغال دارین بریزین منتظر تو هستم آی بچه‌های نازنین توی کلاس توی حیاط هر وقت که آشغال داشتین تو شکمم بریزین دور و برم نریزین 🦋🌼🌸🦋👦 🔙46🔜
🦋🌼🌸🦋👦 این است شعار بهداشت باید سلامتی داشت شهری که خانه ماست برای نسل فرداست زندگی ما باید سالم باشه همیشه شهری که آلوده شد زندگی مشکل میشه آرامش از ما دوره وقتی صدا و دوده وقتی هوا تمیزه کسی مریض نمیشه تمیزی و نظافت سلامتی میاره زندگی سالم باشه شهری که پاکی داره باید تو شهر خود دید سلامتی و بهداشت 🦋🌼🌸🦋👦 🔙47🔜
🌼🌸👦 دندانم را مسواک میزنم سار گفت:مامان جون!مرا به پارک نمی بری؟ مادر گفت:اول صبحانه ات را بخور،بعد هم دندان هایت رامسواک بزن تا به پارک برویم سارا پارک رفتن را خیلی دوست داشت، دلش می خواست زودتربه پارک برود برای همین صبحانه اش را خورد، اما تنبلی کرد ومسواک نزد سارادر پارک بازی می کردکه یک دفعه گفت: وای دندانم!مامان دندانم درد می کند مادرسارا دندان او را نگاه کرد و گفت:ای وای! دندانت کرم خورده وسیاه شده! سارا پرسید: دندانم چه جوری کرم خورده؟چرا درد می کند؟ مادرش گفت:حیوان های کوچولویی به اسم باکتری،دندان را می خورند و خراب می کنند آن وقت دندان،درد میگیرد سارا پرسید:این باکتری ها از کجا می آیند؟چطوری توی دهان ما می آیند؟ مادر گفت:بعد از اینکه غذا می خوریم، اگر مسواک نزنیم، ذره های کوچولوی غذا به دندان های ما می چسبند. آن وقت دندان سیاه می شود ودرد می گیرد سارا گفت: مامان جون، چطوری این باکتری ها را از روی دندانهایم جدا کنم؟ چه کار کنم که دندانهایم خراب نشود؟ مادرش گفت: اگر همیشه بعد ازغذا مسواک بزنی، این باکتری ها از بین می روند و دندانها خراب نمی شوند سارا گفت: مامان جون!برگردیم به خانه، می خواهم مسواک بزنم مادرش گفت: چی شد؟مگر مسواک نزده بودی؟ سارا گفت:نه مامان جون!ببخشید، من مسواک نزده بودم،ولی از این به بعد مرتب مسواک می زنم مادر سارا گفت: آفرین دختر خوبم! الان می رویم، دندان هایت رامسواک بزن سارا با خودش گفت:اول دندان های بالا را مسواک می زنم،بعد دندان های پایین را سارا دهانش را باز تر کردتادندان های عقبی راخوب مسواک بزند 🌼🌸👦 🔙48🔜
🦋🌼🌸🦋👦 بسته ویژه شب قدر 🌸آموزش مفاهیم سوره قدر به کودکان به روش قصه گویی 🌻پیامبر عزیز ما در حال نماز خواندن بودند. شب بود و همه جا تاریک تاریک. ستاره‌های زیادی در آن شب زیبا در حال چشمک زدن بودند.آن شب شبی زیبا و آرام بود. اصلا با شبهای دیگر فرق میکرد. 🌻در آن هنگام فرشته مهربان خدا، منتظر شد تا پیامبر عزیز ما نمازشان را تمام کنند. بعد از آن به پیامبر(ص)سلام کرد و گفت:ای پیامبر خدا!خداوند مهربان از من خواسته تا همه حرفهایش را برای شما یکجا بگویم. 🌻پیامبر هم که همیشه از شنیدن حرف های خدا خوشحال می شد ،این بار وقتی شنید قرار است همه حرفهای خدای عزیز و مهربان یکجا برای او گفته شود، خوشحال شد و با دقت گوش کرد. بله در آن شب زیبا حرفهای خدا ،که در قرآن آمده یک جا بر پیامبر خواندهشد. 🌻آن شب زیبا و نورانی و آن شب قشنگ و پرستاره که در آن قرآن بر پیامبر نازل شد، نام گرفت. 🌻در آن شب تمام فرشته ها به زمین میآیند. آدمهای خوب در شب قدر که یکی از شبهای ماه مبارک رمضان است تا سحر بیدار میمانند،دعا میکنند، قرآن میخوانند و با خدای مهربان حرف میزنند. فرشته ها هم در شب قدر به دستور خدا سلامتی و شادی را به آدمهای خوب هدیه میدهند. شب قدر به اندازه ای بزرگ و مهم است که خداوند در سورهای به نام قدر گفته که آن شب از هزار شب بالاتر و برتر است. 🌻اما سالها بعد در یکی از شبهای قدر، مرد بسیار بدجنس ، که تحمل یک انسان بزرگ و مهربان را نداشت تصمیم گرفت کار بسیار نادرستی را انجام بدهد. اویک مرد آسمانی مهربان را به نام حضرت علی ع را در مسجد شهید کرد. ما هم هرسال در شب قدر بیدار می مانیم،دعا میکنیم ،نماز و قرآن میخوانیم و راه و یاد حضرت علی (ع) را گرامی میداریم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙49🔜
🦋🌼🌸🦋👦 ✅ با کمک هم یک قصه بگویید. 🔴 یکی از فعالیتها برای پرورش ذهن خلاق و افزایش تفکر منطقی در کودکان این هست که شما قصه ای را شروع کنید. سپس در یک جای حساس آن را قطع کرده و از کودک بخواهید تا آن را ادامه دهد . سپس او در جایی که دوست دارد، داستان را قطع می کند و شما باید بقیه داستان را بسازید. ⏪ بد نیست که بعد از پایان یافتن داستانتان ، با کمک یکدیگر آن را در دفتر یادداشتی بنویسید تا یادگاری خوبی از این داستان برای روزهای بزرگسالی اش باشد. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙50🔜
مــن میوه ام، مــن میوه ام مفیدم و خوشمزه ام خــــدا چــه خـوب آفــریدم برای شـــــما پروریدم من بچه ها را دوست دارم نشاط براشــون میارم آخ نخــور مــرا نـشــسته که مگس رویم نشسته مگس بسی میکروب داره خـــیلی مرضـــها میـــاره 🌼🌸👦 🔙51🔜
🦋🌼🌸🦋👦 (محرم) داستان کودکانه محرم برای کودکان دختر و پسر ک عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی. عمو سعید کمی فکر کرد و گفت :نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا را می شناسم. گفتم خوب او کیست؟ عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است. گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست؟ عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است. گفتم مفصل باشد خواهش می کنم برایم تعریف کنید. عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود. دشمنان سنگدل نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند. قحطی آب، خیلی زود همه ی اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند. اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود. وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد. او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند. مشکها که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند. بچه هایی که جلوی خیمه ها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته ،به سمت آنها می آید. بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند. من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت: روز عاشورا اتفاق دیگری افتاد. آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچه ها را خوشحال کند. او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند و از پشت سر و از پهلو ،به او حمله کردند و او را تیرباران کردند. عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند. اما دشمنان، او را محاصره کردند و مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند. عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙52🔜
🦋🌼🌸🦋👦 حمید روی تخت بیمارستان بود. ملافه‌ی سفیدی سرش کشیده بود و آروم آروم اشک می‌ریخت. دو روز بود که از عمل او می‌گذشت. حمید حوصله‌اش حسابی سر رفته بود. او یک غصه‌ی بزرگ دیگه هم داشت. او فکر می‌کرد در اتاق بیمارستان نمی‌تونه نماز بخونه. دلش برای مسجد، بچه‌های مسجد و تکبیر گفتن در نماز جماعت تنگ شده بود. یه‌دفعه صدای در اومد. نگاه حمید به آقای سبحانی، روحانی مسجد، افتاد. او با دوستان حمید به عیادتش اومده بودند. آن‌ها با حمید سلام و احوالپرسی کردند. آقای سبحانی دست حمید رو در دست گرفت و برای شفاش دعا کرد و بچه‌ها آمین گفتند. آقای سبحانی گفت: «حمیدجان! چیزی احتیاج نداری؟» حمید گفت: «نه. فقط از این ناراحتم که نمی‌تونم از روی تخت بلند شم و نماز بخونم.» آقای سبحانی گفت: «می‌تونی تیمّم بگیری و نشسته و حتی خوابیده نماز بخونی.» حمید گفت: «خوابیده؟» آقای سبحانی رساله‌ی کوچکی رو که همراه آورده بود، باز کرد و گفت: «بگیر، خودت بخون.» 🦋🌼🌸🦋👦 🔙53🔜
🦋🌼🌸🦋👦 ✋سلام بچه‌های گلم وقت قصه شب شده. قصه امشبمون در مورد احترام به پدر و مادر هست. بچه های گلم؛می دونید دو تا نعمت بزرگ که خدا به ما داده و ما هم باید قدر این نعمتهاش و بدونیم چیه؟ آفرین👏 به شما ؛ کاملا درسته ؛پدر و مادر 👨‍👨‍👦 دوستان عزیر ! می دونید احترام به پدر و مادر 👨‍👨‍👦 اون قدر مهمه که خداوند در قرآن به احترام گذاشتن به اونها تاکید کرده! یکی از فرمانهای بسیار مهمّ خداوند به همه ی بندگان که از راههای سعادت و خوشبختی انسانها در دنیا و آخرته، مهربانی به پدر و مادر👨‍👨‍👦 ( مخصوصاً مادر ) 🙍و دوری از اذیّت و آزار اونهاست.احسان به پدر و مادر👨‍👨‍👦 ، با هدف قدردانی از زحماتی که برای فرزندان👨‍👨‍👧‍👦 خود کشیده اند در واقع تشکّر و سپاس از خدای مهربونه و به همین دلیل نیکی به والدین👨‍👨‍👦 در سرنوشت انسان تأثیر به سزائی داره. خدا بعد از نماز خوندن سر وقت، مهربونی با پدر و مادر 👨‍👨‍👦رو خیلی خیلی دوست داره و اونو به ما سفارش کرده . ما نه تنها حق نداریم به اونا حرف زشت بزنیم ، حتی اجازه نداریم صدامون رو از صدای پدر و مادر بلندتر بکنیم . ما موقع راه رفتن جلوتر از اونا راه 🚶نمی‌ریم . و با اخم😟 هم نگاهشون نمی‌کنیم . ما حتی پدر یا مادرمون👨‍👨‍👦 رو هم، به اسم نباید صدا بزنیم بلکه باید با ادب باشیم و به حرفشون گوش👂 بدیم که اگه کسی حرفشون رو گوش 👂نده، یه گناه خیلی خیلی بزرگ کرده و خدا از دستش ناراحتِ میشه. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙54🔜
🦋🌼🌸🦋👦 🍃🌺همه باید!، به پدر و مادرشون👨‍👨‍👦 احترام بذارن و به اونا خوبی کنن . چون اگه کسی به پدر و مادر👨‍👨‍👦 خودش محبت و مهربونی کنه، خدا برای اون، توی بهشت یه خونه🏡 می‌سازه . مهم‌تر این که، اگه پدر و مادر👨‍👨‍👦 از دستمون خوشحال باشن خدا هم، خوشحاله و اگه ناراحت بودن، خدا هم از دست ما ناراحته . پدر و مادر👨‍👨‍👦 اینقدر عزیزن، که حتی اگه ما با محبت به اونا نگاه کنیم، عبادت کردیم و ثواب بردیم . چه برسه که باهاشون با احترام رفتار کنیم. تازه اگه کسی می‌خواد عمرش زیاد بشه، باید دل ❤️پدر و مادرش👨‍👨‍👦 رو شاد کنه و با اونا مهربون باشه ، تا براش دعا🙏 کنن و اون توی زندگیش موفق باشه. آخه دعای🙏 پدر و مادر👨‍👨‍👦 در حق فرزندشون مستجاب می‌شه. خداوند متعال می فرماید : به پـــــدر و مادر👨‍👨‍👦 خود نيـــکی کنيد . ( اسراء / 23) مبادا که آزار و شرّ و ضرر رسانی تو بر مادر و بر پــدر امام رضا عليه السلام مي فرمايند : کسی که از پدر و مادر👨‍👨‍👦 تشکُّر نکند ، از خُدا تشکُّر نکرده است .(ميزان الحکمه) قال امیر المؤمنین علی(ع): بر الوالدین اکبر فریضة. امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر👨‍👨‍👦 است. میزان الحکمة، ج 10، ص 709. عزیزای من؛ما نباید جلو پدر و مادر 👨‍👨‍👦حتی پاهامونو👣 دراز کنیم به اونها کمتر از اف هم نگیم و به حرف اونا گوش👂 بدهیم و از اونها اطاعت کنیم. احترام گداشتن به والدین واجب هست هر چند کافر باشند. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙55🔜
🦋🌼🌸🦋👦 هایکاغذی بچه ها 🚶🚶‍♀قدم می زدند و بستنی 🍧لیوانی می خوردند وبگو بخند😀 می کردند! هوا گرم بود و بستنی 🍦خنک خیلی می چسبید! سعید تا بستنی اش 🍦تمام شد، لیوان خالی اش را مثل توپ⚽️ بالا انداخت و آن را محکم شوت کرد! رامین هم لیوان خالی بستنی اش🍦 را با یک ضربه برگردان به عقب پرتاب کرد! احمد لیوان خالی اش را توی دستش نگه داشته بود. تازه لیوان خالی بچه ها را هم از زمین برداشت. بچه ها گفتند: میخواهی این ها را برای یادگاری به خانه🏡 ببری؟! احمد لبخند☺️ زد و چیزی نگفت. چند متر جلوتر به یک سطل بزرگ زباله رسیدند. احمد از دور نشانه گیری کرد و لیوان ها را یکی یکی توی سطل زباله انداخت. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙56🔜
🦋🌼🌸🦋👦 به بچه ها👬 گفت: هم تمرین بسکتبال بود و هم تمرین یه کار خوب. آدم باید همیشه تمیز باشه. خدا تمیزی رو دوست داره. من هم دوست دارم از کودکی به کار های خوب عادت کنم. خودت را عادت بده به کار خوب همیشه اگر همه خوب باشیم دنیا چه زیبا میشه حضرت علی (ع) می فرماید: خودت را به کارهای خوب عادت بده. میزان الحکمه، حدیث 12138 🦋🌼🌸🦋👦 🔙57🔜
🦋🌼🌸🦋👦 یکی بود یکی نبود توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنه بود توی لانه سه تا تخم زرد بود وقتی پرنده زرد روی تخمها خوابید پرنده جفت برای او غذا می آورد چند روزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون امدند اول خیلی قشنگ نبودند جایی را هم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آنها غذا می آوردند آنها با اتحاد وهمکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند خانم پرنده پرید پایین و یک تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی میگفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر میگفت خودم بلندش میکنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت جوجه های قشنگ با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم ۱ - دعوا نکنید شما برادر و خواهرهستید. ۲- با هم باشید همیشه ۳- به این مورچه های کوچک نگاه کنید آن دانه که می برند مگر نه اینکه چندین برابر قد و قواره آنهاست ولی آنها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت میکنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف میرفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند. ۴- کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه میکنید. بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را از زمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند. و مامان پرنده گفت آفرین و آنها را در آغوش گرفت آنها را در آغوش گرفت آنها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙58🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن دیدنی از روایت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در مورد آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند 🌼🌸👦 🔙59🔜
🦋🌼🌸🦋👦 من خدا را دیدم امروز توی بارانی که بارید روی گلبرگ گلی که شادمانی کرد و خندید من خدا را بو کشیدم توی عطر پاک یک گل من شنیدم نام او را در صدای شاد بلبل من خدا را می نویسم توی قلبم شاد و خندان او همیشه پیش ما هست توی ابر و باد و باران 🦋🌼🌸🦋👦 🔙60🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت افطار داریم نزدیک میشیم بیاین با هم به یاد خاطرات بچگی دعا کنیم😊 🌼🌸👦 🔙61🔜
🦋🌼🌸🦋👦 آموزش جدول ضرب به صورت شعر 🚺🚹🚼 ✖️ به صورت شعر آسان راحت دو 2تا چهار تائیه داداش مامان دائیه دو3 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه دو4 تاهشته هشته ماشین بابات تو رشته دو 5تایند هر دو مشت با هم هستند ده انگشت دو 6 تا داریم امام پاسخ دوازده تمام دو 7 تا چهارده معصوم یاشهیدند یا مسموم دو 8 تا شانزده تا گل رو هر شاخه ش یه بلبل دو 9 تا سن زهرا هیجده ساله و دانا دو 10 تا بیست بیستی خدا هست و تو نیستی سه 2 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه سه 3 تا نه تائیه نهار پلو ماهیه سه 4 تا در قلب ماست دوازده نور خداست سه 5 روز احسان پانزدهم رمضان سه 6 سن زهرا هیجده ساله و دانا سه 7 تا قدرش بدان بیست و یک رمضان سه 8 تا بیست و چهاره هر کاری داره چاره سه 9 تا روزش عجب بیست وهفتم رجب ده 3 تا هم سی روزه ماه های سال و روزه چهار 1 ذکر چهار قل رمز به شت است و گل چهار 3 تا در قلب ماست دوازده نور خداست چار 4 تا شانزده حاصل دانا شدی و فاضل چهار 6 تا کن تو چاره جوابش بیست وچاره چهار 7 تا بیست وهشته بلبل در باغ و دشته چهار 8 تا حرف فارسی سی و دو تاست نترسی چهار 9 تا بیست و شیشه یادت باشه همیشه چهار 10 تا شد او رهبر چهل سالگی پیامبر پنج 1 نور و صفاست پنج تن آل عباست پنج 2 تایند هر دو مشت با هم هستند ده انگشت پنج 3 تا روز احسان پانزدهم رمضان پنج 8 تا شد اربعین شد چهلم ماه دین پنج 9 تا چهل و پنجه فرصت طلا و گنجه پنج 10 تا شد پنجاه روز مدرسه بعد از نوروز نه9 تا هشتاد و یک صبحانه شیر با یک کیک هشت 10 تا میشه هشتاد صد افرین ای استاد هفت 8 تا پنجاه و شش گردو بخور با کشمش هفت 7 تا چهل و نه تا اخر شدی تو اوستا شش 7 تا شد چهل و دو هدیه دادم یه کادو ده 6 تا هم که شصته انگشت دست هم شصته هشت 8 تا شصت و چاره این که کاری نداره نه 7 تا شصت وسه سن پیامبر انس وجن شش 10 تاهم که شصته انگشت دست هم شکسته شش 9 تا پنجاه و چار پیچ باز کن با اچار شش 8 تا شد چهل و هشت ماشین بگیر برو رشت شش 6 تا سی و شیشه زبان بد یه نیشه 🦋🌼🌸🦋👦 🔙62🔜
🦋🌼🌸🦋👦 این بازی در فضای باز انجام می‌شود. شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب می‌کنند که باید دنبال بچه‌های دیگر شرکت ‌کننده بدود و آن ها را بگیرد. وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمی‌تواند او را بگیرد. گرگ‌، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه می‌دهد. هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ می‌شود و کار او را دنبال می‌کند. وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر می‌خوانند و شادی می‌کنندو در عین حال مواظب‌اند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد. وقتی گرگ دارد دنبال کودکی می دود، بچه ها می خوانند: گرگ بازی تنبلی هرگز مکن / جان من! خود رابه گوشه کز مکن در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند. امروزه، می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد،و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد 🦋🌼🌸🦋👦 🔙63🔜
🦋🌼🌸🦋👦 من تو حياط خونه گذاشتم آب و دونه تا گنجشکا آب بخورن دون بخورن،يه کم خرده نون بخورن گنجشک ريزه ميزه الآن توي حياطه واي چه بي احتياطه! توي حياط خونه دنبال آب و نونه جيک و جيک و جيک دون مي خوره خرده هاي نون مي خوره نمي دونه رو ديوار يه گربه در کمينه داره اونومي بينه گنجشک خبر نداره گربه ي شيطون بلا تو فکر يک شکاره منم ميرم توي حياط ميگم آهاي بي احتياط بپر برو که گربه الآنه در کمينه داره تورو مي بينه گنجشک ريزه ميزه مي پره روي پشت بوم از اونجا هم پر ميزنه ميره به سوي آسمون گربه ي چاق تپلو ميگه ميو ميو ميو غذاي من کجا رفت؟ پر زد و تو هوا رفت  🦋🌼🌸🦋👦 🔙64🔜
🌼🌸👦 🔙65🔜
🦋🌼🌸🦋👦 ⁉️آدمک نقاشی کودک تان چه می گوید🎨🎭🖌 💁تحلیل نقاشی کودکان کودکان و خود را در نقاشیهای شان بروز میدهند و با بررسی نقاشیهایشان میتوان به اختلال‌ها، اضطرابها، نگرانیها، تنش ها و افکار آنها پی برد. یکی از تصاویری که معمولا بیشتر کودکان مادر و کودکی در نقاشیهای خود ترسیم میکنند، است اما هر عضو بدن آدمک معنا و مفهومی می‌تواند داشته باشد. 👦سر بزرگ: جایگاه تفکر است و کودکان سر آدمکها را با اندازه های مختلفی می‌کشند. برخی معتقدند کشیدن سر بزرگ برای آدمک نشان‌دهنده کودک است و برخی بر این باورند که سر بزرگ آدمک به معنی خود است. بعضی از کودکانی هم که عقب‌افتادگی ذهنی دارند، سر آدمک هایشان را بزرگ میکشند. 👶سر کوچک: نشان می‌دهد کودک زیادی برای خود قائل نیست. کودکانی که زمینه دارند نیز آدمکهای نقاشیشان را با سرهای کوچکی رسم میکنند. 👀چشم: انعکاس است. بیشتر کودکانی که به مراکز مشاوره می‌آیند و با مادرانشان مشکل دارند، چشمهای آدمکشان را غیرطبیعی و عجیب و غریب میکشند. نتایج بررسی‌های مادر و کودک نشان داده کودکانی که مدام به آنها چشم‌غره می‌روند، چشمها را بزرگ و کودکان پرخاشگر چشمها را رسم میکنند اما کودکان شاد، چشمهایی و می‌کشند. بعضی از کودکان به خصوص دخترها، روی ها و آدمک شان تاکید میکنند که این موضوع به زیبایی شناختی آنها مربوط می‌شود. 👄دهان: کشیدن بسته و به هم فشرده نشانه تنش در کودکان و لبهای پهن و کلفت نشانه است. معمولا کودکان بی اشتها یا آنهایی که زیاد حرف نمیزنند، دهان آدمک شان را کوچک میکشند. کودکان شاد یک خط منحنی رو به بالا که نشانه شادی آدمک شان است و کودکان ناراحت یک خط با انحنای رو به پایین به عنوان دهان رسم میکنند. 😁دندان: ترسیم دندانهای نوک‌تیز در نقاشی، کودک را نشان میدهد. برخی کودکان هم رابطه بین دندان و را در نقاشیهایشان به خوبی نشان میدهند. مثلا وقتی کودک یک مرد را میکشد، دندان‌هایش را مشخص تر رسم میکند تا وقتی یک زن را نقاشی می‌کند. 👂گوش: کودکانی که گوشهای آدمک شان را بزرگ و مشخص میکشند، دوست دارند حرفشان شنیده شود یا مدام شاهد دعواهای لفظی پدر و مادر و سایر اعضای خانواده هستند و این موضوع باعث آزارشان شده است. برخی کودکان هم به دلیل انتقادهای زیادی که از آنها می‌شود، گوشها را بزرگ‌تر و مشخص‌تر رسم میکنند. 👧موها: دخترها به دلیل شان تاکید بیشتری روی کشیدن نقاشی‌شان دارند و حتی گل سر را روی موهای آدمک شان می‌کشند ولی کمتر پیش میآید پسربچه ها موهای آدمک شان را با دقت بکشند. 😊گونه: معمولا بعد از ۷ سالگی، کودکان روی گونه آدمک شان تاکید میکنند و این حالت را بیشتر در نقاشی می‌توان دید. 👩گردن: ترسیم گردن بلند برای آدمک‌ نقاشی نشانه میل به بزرگتر شدن است و به نوعی سن و جنسیت آدمک را نشان می‌‌دهد اما گردن کوتاه و پهن می‌تواند نشاندهنده خشونت کودک باشد. 👫سایر اندامها: بعضی کودکان سینه های مادرشان را با دو خط منحنی نشان میدهند. این نقاشی‌ها به بحث روان‌شناسی کودکان در دوران شیرخوارگی برمیگردد و نشان‌دهنده دلبستگی های دهانی کودک به مادر است. 👣پا: رسم اهمیت زیادی در تحلیل نقاشی کودکان دارد. پاهای به هم چسبیده آدمک نشانه اعتماد به نفس پایین او است. پسر بچه ها معمولا به دلیل جنسیتشان پنجه های آدمک را نوک تیز و خشن میکشند اما دخترها معمولا گرایش دارند پاها را در اندازه های کوچکتری رسم کنند. ✋دستها: باز حس خوب کودک و ترسیم دستهای بسته یا دستهایی که در جیب آدمک است یا انگشت‌های آن معلوم نیست، نشان می‌دهد کودک نمیتواند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کند. کودکانی هم که دزدی های کوچک انجام میدهند یا پنهان کاری میکنند، دستهای آدمک شان را واضح و مشخص نمیکشند. 🙎تنه: کودکان پرخور و چاق یا کودکانی که پدر و مادرشان چاق و درشت هستند، معمولا آدمک های چاق و فربه میکشند. 🖌🎨🎭🖌🎨🎭 🦋🌼🌸🦋👦 🔙66🔜
🌼🌸👦 🔙67🔜
🦋🌼🌸🦋👦 کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد… پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی! یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی 🦋🌼🌸🦋👦 🔙68🔜
🦋🌼🌸🦋👦 در ده قشنگی دو برادر زندگی می کردند. اسم یکی از انها فینگیلی و دیگری جینگیلی بود. فینگیلی پسر شیطون و بی ادبی بود و همیشه بقیه مردم ده را اذیت میکردو هیچکس از دست او راضی نبود. اما برادرش که اسمش جینگیلی بود. پسر باادب و مرتبی بود هیچ وقت دروغ نمی گفت و به مردم کمک میکرد. یک روز فینگیلی و جینگیلی به ده بالا رفتند و با بچه های انجا شروع به بازی کردند. بازی الک و دولک، طناب بازی و توپ بازی. در همین وقت فینگیلی شیطون و بلا یک لگد محکم به توپ زد و توپ به شیشه خورد و شیشه شکست. بچه ها از ترس فرار کردند و هر کس به سمتی دوید. ننه قلی از خانه بیرون امد. این طرف و ان طرف را نگاه کرد. اما کسی را ندید. ننه قلی به خانه برگشت و کنار حوض نشست. از انطرف بچه ها وقتی دیدند ننه قلی در را بست دوباره جمع شدند و شروع به بازی کردند. ننه قلی یواش یواش در را باز کرد و صدا زد آی فینگیلی، آی جینگیلی، آی بچه ها، کی بود که زد به شیشه؟ جینگیلی گفت: من نبودم. فینگیلی گفت: من نبودم. ننه قلی از فینگیلی پرسید: پس کی بوده؟ فینگیلی که ترسیده بود به دروغ گفت: کار قلی بوده. قلی با ترس جلو امد و گفت که کار او نبوده. یکی ازبچه ها گفت: اگه کسی که این کارو کرده راستشو نگه، دیگه اونو بازی نمی دیم. جینگیلی گفت: راست بگو همیشه، دروغگو چیزی نمیشه. فینگیلی از حرف بچه ها پند گرفت و گریه اش در اومد. جلو رفت و گفت: ننه جان شیشه رو من شکستم. بیا بزن به دستم. ننه قلی مهربون گفت: فینگیلی عزیزم حالا که متوجه اشتباهت شدی تو را می بخشم. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙70🔜
🦋🌼🌸🦋👦 وقتی خروس نازم🐔 قوقولی قوقو رو سر داد🐓 از یه روز خوبِ خوب🌤 بازم به من خبر داد⚜ گفت عزیزم بیدار شو😴 صبح شده باز دوباره🌤 هوا چه روشن شده☀️ خورشیدخانوم بیداره🌞 پاشو چشاتو واکن👀 دنیا خیلی قشنگه🏘 خورشیدخانوم طلایی،🌞 آسمون آبی رنگه🗻 زودباش با یاد خدا از خواب ناز بیدار شو😴 وقتی صبحونه خوردی☕️ مشغول کار و بار شو👫 🌤🌞🌤🌞🌤🌞 🦋🌼🌸🦋👦 🔙71🔜