eitaa logo
بنده امین من
6.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌼🌸🦋👦 یکی بود یکی نبود. یه پیرزنی بود. یه روز خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت و رفت و رفت تا رسید به کمرکش کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت : آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا که وقت خوردنت رسیده. پیرزنه گفت: ای بابا من که پیرم و پوست و استخون. بگذار برم خونه دخترم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور. گرگه گفت : خب برو. من همین جا منتظرم. پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به یک پلنگ. پلنگه گفت: آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ هیچ جا نرو که من خودم می خورمت. پیرزنه گفت: من پیرم، پوست و استخونم بزار برم خونه دخترم پلو و چلو بخورم چاق و چله بشم، بعد می آم تو منو بخور. پلنگه گفت : خیلی خب برو اما من همین جا منتظرم. پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به آقا شیره. آقا شیره یه خرناسی کشید و گفت: ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا اینجا که می خوام بخورمت. پیرزنه گفت: ای آقا شیر عزیز. ای سلطان جنگل آخه من پیرزن پوست و استخون که خوردن ندارم. بزار برم خونه دخترم حسابی بخورم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور. آقا شیره هم که دید بد نمی گه ، گفت : باشه برو اماخ من همین جا منتظرم. خلاصه پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به خونه دخترش. چند شب که موند دلش شور خونه زندگی شو زد و خواست که برگرده ، اما می دونست که شیر و گرگ و پلنگ سر راه منتظرش هستند. به دخترش گفت هر وقت رفتی بازار یه کدو تنبل گنده برام بخر. دخترش هم رفت و یه کدوی تنبل بزرگ براش خرید و نشستند توی کدو رو حسابی پاک کردن و پیرزن رفت توش نشست و به دخترش گفت یک قل بده تا من باهاش برم. کدو و پیرزن قل خوردن و رفتند و رفتند تا رسیدند به آقا شیره . آقا شیره گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟ پیرزنه از تو کدو گفت: والله ندیدم بالله ندیدم . به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم شیره قِلش داد. کدو رفت و رفت تا رسید به پلنگه. پلنگ گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟ پیرزنه از اون تو گفت: والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم. پلنگه قِلش داد و کدو رفت. کدو رفت و رفت تا رسید به آقا گرگه. گرگه گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن.؟ پیرزنه از توی کدو گفت: والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم. گرگه یه قِل قایم داد. کدو خورد به یه سنگ بزرگ و از وسط دو نصف شد و پیرزن اومد بیرون. گرگ گفت : خوب گیرت آوردم. داشتی از چنگ من فرار می کردی؟ الان می خورمت. پیرزنه گفت:آقا گرگه به جان شما رفته بودم این تو که قل بخورم و زودی بیام شما منو بخوری. اما حالا که رفتم این تو حسابی کثیف شدم و بوی کدو گرفتم. این دم آخری که می خوای منو بخوری آبرو داری کن و بزار من برم حموم لااقل منو تمیز بخور که فردا پشت سرم حرف در نیارن که عجب پیرزن شلخته ای بود. گرگه یه کم فکر کرد و گفت بدم نمی گه. تمیز بشه خوشمزه ترم می شه. خلاصه گرگه قبول کرد ولی گفت خودم باید پشت سرت بیام که مطمئن بشم فرار نمی کنی. پیرزن هم از خدا خواسته گفت : باشه بیا . من که نمی خوام در برم. پیرزنه رفت سر تون حمام و از اونجا یه مشت خاکستر پاشید تو چشم گرگه . داد و فریاد گرگ به آسمون رفت و یه دفعه همه اهل آبادی سر رسیدند و با چوب و چماق به جون گرگه افتادند . گرگ هم دوپا داشت دوتا دیگه هم قرض گرفت و دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد و دیگه هیچ وقت اون دور و برا پیداش نشد. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙81🔜
🦋🌼🌸🦋👦 آی بچه جون یه بازی بازی خونه سازی پنج تا ستون محکم باید بسازیم با هم اول ستون توحید تابیده مثل خورشید عدل دومین ستونه برای ساخت خونه بازی نداره قوت سوم بزار نبوت چهارمی امامت به خونه داده قامت پنجم معاد بنا کن زود دستاتو بالا کن باشادی و با خنده بگو شدم برنده پنج تا ستون همین بود اینا اصول دین بود 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 🦋🌼🌸🦋👦 🔙82🔜
کاردستی عید فطر 🌼🌸👦 🔙83🔜
🦋🌼🌸🦋👦 🕯🍁🕯🍁🕯🍁🕯 🍁 🕯 امام علی(علیه السلام)☀️ و خوارج روزی از روزها تو ماه مبارک رمضان🌙 امام مهربانی ها امام علی(علیه السلام)☀️ با یکی از دوستانشون به نام براءبن عاذب از کوچه های شهر کوفه عبور می کردند. ناگهان صدای کسی را شنیدند که خیلی قشنگ قرآن📗 می خواند. براء به حضرت علی(علیه السلام)☀️ گفت: آقای من، چه صدای قشنگی از قرآن📗 می شنویم. کمی بایستیم و به این صدا گوش دهیم. امام مهربانی ها☀️ فرمودند: ای دوست من، همین کسی که صدای قرآن خواندنش را می شنوی، روزی با شمشیر زهرآلودش🗡 بر سر من می زند و من را به شهادت می رساند. براء تعجب کرد، گفت: مگر او کیست⁉️ امام علی(علیه السلام)☀️ فرمودند: او ابن ملجم مرادی👹 یکی از خَوارج می باشد. براء باز تعجب کرد و پرسید: خَوارج چه کسانی هستند؟ امام فرمودند: خوارج کسانی هستند که زیاد نماز می خوانند. قرآن📗 را زیبا تلاوت می کنند. حتی حافظ قرآن هم هستند📗 اما فقط قرآن را از رو می خوانند و به قرآن📗 عمل نمی کنند. خدای بزرگ و پیامبر مهربون☀️ اصلا آنها را دوست ندارند. براء گفت: میشه از آنها را برایم نام ببرید؟ امام فرمودند: یکی از آنها شمر👺 است که روزی پسرم حسین(علیه السلام)☀️ را در کربلا به شهادت می رساند. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙85🔜
🦋🌼🌸🦋👦 کلاغه می گه قار و قار و قار دستاتو بشور موقع ناهار گنجیشکه میگه جیک و جیک و جیک قهر نمی کنه بچه کوچیک مرغه می خونه قدقداقدا مهربون باشید ای کوچولوها مرغابی میگه قاقاقاقاقا چقدر قشنگه بازی شما کفتره میگه بغو بغو بغ کوچولوی من دروغه لولو پیشیه میگه میو میو دنبال توپت مثل من بدو خروسه میگه قوقولی قوقو صبح شده دیگه پاشو کوچولو 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 🦋🌼🌸🦋👦 🔙86🔜
🦋🌼🌸🦋👦 این بازی هم به صورت انفرادی انجام می‌شود، هم به شکل گروهی. انفرادی: یک کودک به تنهایی با طناب به بالا می‌پرد و طناب را با دست از پشت سرش به بالا می‌چرخاند و در جلو از زیر پایش رد می‌کند یا برعکس. طناب در فضا دور کودک می‌گردد و بچه‌های اطراف می‌شمارند ۱، ۲، ۳ ... تا وقتی که طناب به پای بازیکن گیر کند یا نتواند بپرد. تعداد پرش هر کس شمرده می‌شود. هر کس بیشتر پرید، برنده است. گاهی این بازی مسابقه ی سرعت است و اطرافیان خیلی تند می‌شمارند و بازیکن باید پرش خود را با شمردن آن ها هماهنگ کند. گروهی: دو کودک دو سر طناب را می‌گیرند و به فاصله ی مناسبی که بتوانند طناب را خوب و هماهنگ بچرخانند، به طوری که هم در چرخش به زمین بخورد و هم هنگام چرخش به اندازه ی قد یک کودک بالا برود، می‌ایستند. کودکان نامگذاری می‌شوند: سرخ، سبز، آبی، گلابی و... یک کودک وارد طناب می‌شود و می‌پرد. دیگران دم می‌گیرند: سرخ، سبز، آبی گلابی ... روی نام هر کس سوخت، نفر بعدی اوست. این بازی به صورت "یک در رو"، "دو در رو" و ... هم انجام می‌شود: کودکان پشت سر هم وارد می‌شوند. دفعه ی اول یک بار می‌پرند، دفعه ی دوم دو بار، دفعه ی سوم ... کودکان دیگر هم دم می گیرند: "یک در رو"، "دو در رو" و... کودکی که پایش به طناب گیر کند یا در پریدن تأخیر داشته باشد، به طوری که یک بار طناب خالی به زمین بخورد، می‌سوزد و از بازی کنار می‌رود. بازی ادامه پیدا می کند تا یک نفر در صف بماند که برنده است. طناب ‌بازی و «یک در رو» و... بازی ای هیجان‌انگیز و دوست‌ داشتنی‌ است که موجب تقویت عضلات، بالا بردن میزان دقت، واکنش درست و سریع، مشارکت و رقابت سالم می شود 🦋🌼🌸🦋👦 🔙87🔜
🦋🌼🌸🦋👦 قصه " حدیث_کسا " با زبان کودکانه و شعر گونه (مطالبی که داخل گیومه هست به حالت شعر خوانده میشه و بقیه مطالب به حالت قصه) “یه روز حضرت زهرا (س) مادر ما بچه ها که خیلی مهربونه تنها بود و نشسته بود تو خونه” که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن، حضرت زهرا (س) فرمودن: “کیه کیه که پشت در، در میزنه به خونه امام علی (ع) سر میزنه” اون کسی که پشت در بود فرمود: “منم منم پیامبر (ص) که اومدم پشت در سلام بر دخترم فاطمه اطهرم” حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو، بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن. پیامبر فرمودن: “ای دختر عزیزم مریضم و مریضم یدونه عبا میاری که رو سرم بذاری” حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن، بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن، مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن. بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود. ( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت، به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم “اسم عباشون چی بود” باید بپرید بالا و بگید “کسا بود و کسا بود”) یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن. “کیه کیه که پشت در، در میزنه به خونه امام علی سر میزنه” “کی بود؟ امام حسن (ع) سرور هر مرد و زن” بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: “سلام مامان خوبم مامان مهربونم” حضرت زهرا هم در جواب گفتن: “سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم” امام حسن فرمودن: “چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد؟ این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه” بچه ها پیامبر، پدر بزرگ امام حسن بود، حضرت زهرا در جواب گفتن بله، پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن. “اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود” امام حسن رفتن پیش پیامبر  گفتن: “سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم” پیامبر هم اجازه دادن و امام حسنم رفتن زیر عبا ” اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود” یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: “کیه کیه که پشت در، در میزنه به خونه امام علی سر میزنه” “کی بود؟ امام حسین(ع) عزیز و نور دو عین” بچه ها امام حسین هم که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: “سلام مامان خوبم مامان مهربونم” حضرت زهرا هم در جواب گفتن: “سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم” امام حسین فرمودن: “چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد؟ این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه” حضرت زهرا در جواب گفتن بله، پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسین دادن. “اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود” امام حسین رفتن پیش پیامبر گفتن: “سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم” پیامبر هم اجازه دادن و امام حسینم رفتن زیر عبا ” اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود” یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: “کیه کیه که پشت در، در میزنه به خونه امام علی سر میزنه” “کی بود؟ امام علی(ع) وصی بعد از نبی(ص)” امام علی فرمودن: “سلام حضرت زهرا دختر رسول خدا” حضرت زهرا هم در جواب گفتن: “سلام امیر مومنین سلام امام اولین” بچه ها حضرت علی، همسر حضرت زهرا بودن، ایشون فرمودن: “بوی خوش پیامبر پر شده توی خونه آیا رسول خدا مهمون خونمونه؟” حضرت زهرا فرمودن بله، و جای پیامبر و دو تا پسرای حضرت علی و عبا رو نشونشون دادن، بچه ها “اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود” حضرت علی رفتن پیش پیامبر و گفتن: “سلام رسول خدا اجازه می دید منم باشم با شما بشینم زیر عبا” پیامبر هم اجازه دادن و امام علی هم رفتن زیر عبا، تا الان کیا نشستن زیر عبا, چند نفر بودن؟ “اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود.” “خب بچه ها به نظرتون دیگه کی مونده بود که بره بشینه زیر عبا پیش پیامبر خدا آفرین بانو حضرت زهرا” حضرت زهرا رفتن پیش پیامبر و دوباره سلام کردن و گفتن: “سلام رسول خدا اجازه می دید منم باشم با شما بشینم زیر عبا” پیامبر فرمودن: “سلام به تو دخترم سلام پاره تنم بیا تو هم بشین کنار ماها تا که همه با هم بشیم پنج تن آل عبا” “بچه ها پنج تن آل عبا کیا بودن؟ پیامبر و امام علی حضرت زهرا امام حسن و امام حسین” “اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود” بچه ها بعد پیامبر دو سر عبا رو گرفتن و دست راستشون رو به طرف آسمون بلند کردن و برای کسانی که زیر عبا بودن و همه کسانی که اون ها رو دوست دارن دعا کردن. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙88🔜
🦋🌼🌸🦋👦 من آقای باغبونم🌸 دارم یه آواز میخونم می گم به گل های قشنگ🌺 گل های ناز و رنگارنگ به به به!چه خوشگلید!🌹 سرخید و سبزید و سفید من دوس دارم شمارو🌻 قربون برم خدارو که آفریده بلبل🌼 لاله و یاس و سنبل نگاه من به گلهاس🌷 به سبزه و چمن هاس کارم رو دوست دارم💐 همیشه گل می کارم گل می کارم گل ناز🌸 شعر می خونم با آواز کارم خیلی تمیزه🥀 گل واسه من عزیزه گل همیشه قشنگه🌹 نازه و رنگارنگه 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 🦋🌼🌸🦋👦 🔙89🔜
🦋🌼🌸🦋👦 شرکت کنندگان این بازی باید بیشتر از ۴ نفر باشند. از بین آن ها یکی گرگ می شود و دیگری چوپان. همه ی کودکان پشت چوپان، کمر یکدیگر را می‌گیرند. هرچه تعداد بچه ها بیشتر باشد، بازی هیجان‌انگیزتر می‌شود. گرگ روبه روی چوپان و گله‌ای که پشت سرش است، می ایستد و می‌خواند: گرگم و گله می‌برم. گوسفندان هم می‌خوانند: چوپون دارم نمی‌ذارم. ـ گرگ دندان نشان می‌دهدو می گوید: کارد من تیزتره، لقمه ی من لذیذتره. ـ خونه ی خاله از کدوم وره؟ ـ از این ور و از اون وره. گوسفندان شروع می‌کنند به راست و چپ حرکت کردن. گرگ هم همین‌کار را می کند. تا یکی از کودکان را که نتوانسته در حرکت با دیگران هماهنگ شود، می‌گیرد. او جزو دسته ی گرگ می‌شود،کمر گرگ را می‌گیرد و به جدا کردن گوسفندان از گله کمک می‌کند و با او شعر می‌خواند. این بازی یک سرگرمی پرشور و نشاط است و مشارکت و کار گروهی را به کودکان می‌آموزد. بازنده ندارد و هر دو گروه برنده‌اند. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙90🔜