8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🌸 دنبال برکتی؟ برو سراغ کوثر پیامبر(ص)
👈 تا دلت بخواد اینجا برکت هست...
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🎁 هدیه حضرت زهرا سلام الله علیها به ما تسبیحات ایشان است
👌این تسبیحات مشکل گشای همه کارهای ما هست
#حضرت_فاطمه_سلاماللهعلیها
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
✨کلیپ داستانیِ ادامه پیدا کردن نسل پیامبر به واسطه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#ولادت_حضرت_زهراسلاماللهعلیها
#روز_مادر
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#رمان
🔶#گردان_قاطرچیها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت ٢
نزدیک ظهر کربلایی رفت کنار منبع آب وضو بگیره خودش با جفت چشمهاش سیاوش رو نزدیک منبع آب، گونی در بسته به دست دیده. کربلایی عرق چینش رو میذاره روی منبع آب و وضو میگیره. همه توی حسینیه ی گردان صلوات پشت صلوات میفرستادند و منتظر کربلایی بودند.
کربلایی هم به سرعت وضو گرفت و عرق چینش رو برداشت و با پا دردی که داشت با عجله خودش رو به حسینیه رسوند عرق چینش رو سرش گذاشت و نمازو شروع کرد خود سیاوش هم مکبر شده بود مطمئنم از قصد مکبر شده بود تا تمام اتفاقات رو خوب خوب ببینه. برادر جان چشمت روز بد نبینه من خودم صف اول نماز جماعت بودم و دیدم چه اتفاقی افتاد، هنوز کربلایی رکعت اول رو نخونده بود که متوجه شدم به طرز عجیبی پیچ و تاب میخوره هی الله اکبر میگه و شترق با کف دستش به پس گردن و پک و پهلوش میکوبه رفت به رکوع و سجده برای رکعت دوم که بلند شدیم دیدم خرت خرت شکم و پهلویش رو میخارونه وهی الله اکبر میگه مثل آدمی که روی آتیش ایستاده باشه هی این پا و اون یا میکرد و دوباره با کف دستاش به پهلو و سر و گردنش میکوبید و آرام و قرار نداشت رکوع و بعد رفتیم به سجده آقا یه موقع دیدم کربلایی چنان گریه هایی میکنه که دل آدم رو ریش ریش میکرد حسابی جا خوردم منقلب شدم سابقه نداشت کربلایی توی نماز آن طور های های گریه کنه از آن جا به بعد کربلایی بقیه نماز رو چنان با سرعت خواند و تموم کرد که همه ازش عقب افتادیم.
هنوز سیاوش السلام علیکم و رحمة الله... نگفته بود که کربلایی گریه کنان بلند شد و تا ما اومدیم به خود بیاییم، یک تکبیر بلند فرستاد که گوش همه کیپ شد بعدش پابرهنه و اشک ریزان مثل فشنگ از حسینیه بیرون دوید آقا نمیدونید با اون هیکل گرد و قلمبه و پا دردش چه طور می دوید. انگار توی مسابقه فینال دو صد متر المپیک شرکت کرده باشه هیچ اثری از پا دردش نبود منم با کله دنبالش دویدم فکر میکردم به سرش زده اون طور گریه و زاری میکنه و مثل قرقی فرار میکنه کربلایی همچنان که دو دستی به سروکله و بدنش میکوبید به طرف رودخونه ای که نزدیک چادرها بود میدوید. بند دلم پاره شد، رسید به رودخونه و بعد تو همین سیاهی زمستون با لباس چنان شیرجه ی خوشگلی توی رودخونه زد که دهنم واموند، به عمرم همچین شیرجه ی درست و درمونی ندیده بودم.
یک وقت هول برم داشت که ای دل غافل نکنه کربلایی از سرمای آب سنکوب کنه و کار دست خودش بده؟
بعضی از قسمتهای کنار رودخونه یخ بسته بود به این کلفتی، کربلایی هنوز زیر آب بود، دیدم کربلایی زیر آب غوطه میخوره و تن و بدنش رو میماله و دست و پا میزنه میخواستم خودمو توی آب بندازم و بکشمش بیرون که زحمتمو کم کرد و با یک نفس صدادار از آب اومد بیرون، بخار از سروبدنش بلند میشد، همه ی بچه ها لب رودخونه هیاهو می کردند. کربلایی دوباره شروع کرد به چنگ زدن لباسها و ضربه زدن به پس گردن و بدنش، داد زدم «کربلایی چی شده؟»
پیرمرد بنده خدا آلوچه آلوچه اشک میریخت ناله کنان گفت: امان از مورچه های آتشی، سوختم سوختم!»
ادامه دارد ⏪
#رمان📖
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
قسمت ۲.mp3
1.93M
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
📻#قصه_صوتی_شهدا
🌹یاران کوچک امام زمان
شهیدان الگویی کامل برای جوانان ما هستند و ما باید زندگی آنها را سرلوحه کار خود قرار دهیم.
قسمت دوم
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
#قصه_صوتی
#شهیدان_ایران
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ مهربانترین مادر
👈 تا ابد مدیون محبت توایم یا فاطمه سلام الله علیها
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#حاج_قاسم
💐 اخلاق خوب حاج قاسم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─