eitaa logo
بنده امین من
6.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت ششم: جوجه های بی پناه) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 971 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 🕊 # خاطره ی فرمانده عباس شعف❣ بعثی ها با تانک‌ها و تفنگ‌های‌شان شلیک می‌کردند. آن‌ها نقشه داشتند تا چندتا از شهرهای ما را بگیرند، مثل خرمشهر. یک عالمه تانک جدید آورده بودند. رزمنده‌ها پشت خاکریز مواظب آن‌ها بودند تا جلو نیایند. دشمنان خیلی زیاد بودند؛ اما رزمنده‌ها کم بودند. فرمانده عباس با دوربین نگاه کرد. ناگهان تانک‌های دشمن حمله کردند. هی شلیک کردند. بمب، بمب... فرمانده عباس به آرپی‌جی‌زن‌ها(1) گفت: «بچه‌ها یاحسین بگویید و به تانک‌ها شلیک کنید.» آرپی‌جی‌زن‌ها شلیک کردند؛ اما وقتی تیر آن‌ها به تانک‌ها می‌خورد، تانک‌ها منفجر نمی‌شدند. احمد پرسید: «پس چرا منفجر نمی‌شوند؟» محمد گفت: «تانک جدید هستند. خیلی محکم‌اند.» رضا گفت: «اسم این تانک‌ها تی 72 است. فولادی هستند.» فرمانده عباس گفت: «اصلاً نترسید. ما خدا را داریم.» بعد فکر کرد و ناگهان گفت: «فهمیدم، از بغل به آن‌ها شلیک کنید. مستقیم شلیک نکنید.» همه گفتند: «چشم فرمانده!» آر‌پی‌جی‌زن‌ها دویدند و از این‌ور و آ‌‌‌‌ن‌ور، دوباره شلیک کردند. چند تانک بعثی منفجر شدند. بقیه‌ی تانک‌ها ترسیدند و ایستادند. فرمانده عباس فریاد زد: «بچه‌ها همه الله‌اکبر بگویید و حمله کنید.» بچه‌ها ‌الله‌اکبر گفتند و دنبال دشمن دویدند. دشمن بیش‌تر ترسید و فوری فرار کرد. ناگهان یک گلوله ترکید. فرمانده عباس روی زمین افتاد. او زخمی و بیهوش شده بود. از بدنش خون می‌چکید. رزمنده‌ها فکر کردند فرمانده شهید شده است. امدادگرها با ناراحتی فرمانده را به پشت جبهه بردند. یک نفر به صورت فرمانده عباس نگاه کرد. و فریاد زد: «فرمانده عباس زنده است.» همه خوش‌حال شدند. آمبولانس فوری فرمانده را به بیمارستان برد. فرمانده کم‌کم به هوش آمد؛ اما خیلی درد داشت. وقتی به هوش آمد با لباس بیمارستان دوباره به جبهه رفت؛ چون خیلی نگران رزمنده‌ها بود. او خیلی خیلی مهربان بود. □ شهید عباس شعف، در سال 1338 در تهران به دنیا آمد. او در جبهه فرمانده‌ی گردان میثم بود و وقتی می‌خواست خرمشهر را با کمک رزمنده‌ها آزاد کند در سال 1361 شهید شد. 1. آرپی‌جی یک نوع اسلحه است که برای از بین بردن تانک و ماشین‌های دشمن از آن استفاده می شود. ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 972 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 ➿➿ ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 973 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 ( قسمت سی و یکم: دوستی خاله خرسه) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 974 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان خوبم سلام ✋ روزتون بخیر و سلامتی عذرخواهی می کنم بابت دیروز که به علت برخی از مشکلات کارتون ارسال نشد 😔 برای جبران امروز دو کارتون روز جمعه و شنبه با هم گذاشته میشه ❤️🌺
🌹•••✧﷽✧•••🌹 آن وقت ها،توی شهر کوچکی ،امام ما در خانه ای کوچک زندگی می کرد. خانه ی او یک باغچه داشت.باغچه ای بی گل .بچه های امام آن باغچه را دوست داشتند.دلشان میخواست توی آن گل بکارند.گل های سفید وصورتی ،گل اطلسی،لاله عباسی،یاس سفید وخوشبو . اماخاک باغچه خوب نبود،باید عوض میشد.قرار شد که برای باغچه خاک تازه بیاورند.یک روز سرظهر ،وقتی مادر سفره نهار ،صدای در خانه که بلند شدیکی از بچه ها دویدو در باز کرد.پشت در پیرمردی بود که کیسه بزرگی را بر روی شانه اش انداخته بود .توی آن کیسه خاک بود پیرمرد پیرمرد برای باغچه کوچک خانه خاک آورده بود او نفس نفس میزد و زیر ان بار سنگین عرق میریخت با دست های پیر وخاکی پیشانی اش را پاک می کرد بازبان لبهای خشکش را خیس می کرد . امام وبچه ها دور سفره نهار نشسته بودند بوی غذا در اتاق پیچیده بود بچه های کوچک گرسنه بودند بوی غذا گرسنه ترشان کرده بود مادر برایشان غذا می کشید بچه ها میگفتند بیشتر یکم بیشتر!.... و مادر می گفت:بس است !غذا کم است با نان بخورید تاسیر شوید.مادر برای خودش وامام هم غذا کشید .بعد همه آماده غذا خوردن شدندیک مرتبه چشم امام از پنجره باز به حیاط افتاد.پیرمرد را دید.او داشت کیسه خاک را توی باغچه خالی می کرد .امام فهمید او خسته است .تشنه است.فهمید که حتما گرسنه هم هست . با خودش گفت:باید برای او هم غذا ببریم اما توی قابلمه غذایی باقی نمانده بود .. مادر همه را کشیده بود.امام فکر کرد یک بشقاب خالی برداشت چند قاشق از غذای خودش را در آن بشقاب ریخت بعد بشقاب را جلوی بچه ها گرفت وگفت:بچه ها شما هم چند قاشق از غذایتان را توی این بشقاب بریزیدتا برای آن پیرمرد ببریم او هم مثل شما گرسنه است. بچه ها ومادر هرکدام چند قاشق از غذایشان را توی بشقاب ریختند.بشقاب پرشدیکی از پسرها بشقاب غذا را برای پیرمرد برد .پیرمرد خوشحال شد خندید وتشکر کرد . بعد دستهای خاکی اش را شست وبعد شروع کرد به خوردن .با چه لذتی می خورد!....غذای ان روز برای بچه ها با همیشه فرق داشت ازهمیشه خوشمزه تر وبهتر بود .آنئ روز بچه ها خیلی خوشحال بودند.آن ها یک درس خوب از پدرشان یاد گرفته بودند. به نقل از: دختر امام خمینی رحمت الله علیه ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 975 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 # آموزش کشیدن دوچرخه🚲و موتور🛵 ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 976 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 ( قسمت ششم : ظرف های شگفت انگیز) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 977 🔜
29.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (پوریای ولی : قسمت سی ام : کهنه سوار ) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 978 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 ( قسمت پنجم : گیرنده ها و دریافت کننده ها) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 979 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت سی یکم : چای بخش دوم ) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 980 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 سلطان محمود از خزانه اش گوهری بیرون کشید و بدست وزیرش داد و گفت: این گوهر چند میارزد؟ وزیر جواب داد: بیشتر از صد خروار طلا ارزش دارد. سلطان به وزیر امر کرد: آن را بشکن. وزیر بهانه آورد که نمی تواند و .... شاه به وزیر پاداش داد و رو به فّراش کرد و از او خواست آن گوهر را بشکند. او هم بهانه ای آورد و گوهر را نشکست و همینطور یکی یکی پنچاه یا شصت نفر از امرا و سران دربار به تقلید از وزیر و فرّاش از شکستن گوهرسر باز زدند و پادشاه پاداشی به آنها داد. تا اینکه نوبت رسید به غلام باوفای سلطان ایاز... سلطان گوهر را به دست او داد و گفت: ای ایاز اکنون بگویی کاین گهر چند می ارزد بدین تاب و هنر؟ گفت افزون زآنچه توانم گفت من گفت اکنون زود خردش درشکن ایاز بدون درنگ سنگهایی را از آستین درآورد و بدون معطلی و تردید گوهر را خرد کرد. فریاد امرا و درباریان بلند شد که: کاین چه بی باکیست والله کافر است هر که این پرنور گوهر را شکست اما بینوایان این حقیقت را نمی دانستند که خود آنها یکی از گرانبهاترین گوهرهای شاه را که فرمان او بود شکسته بودند. جای شگفتی بود که ارزش بی نهایت گوهر فرمان که نتیجهء مهر و محبت بود بر آن وزیر و امرا دربار پوشیده مانده بود؟! ایاز به آنها گفت: گفت ایاز ای مهتران نامور امر شه بهتر به قیمت یا گهر؟! امر سلطان به بود پیش شما یا که این نیکو گهر بهر خدا؟! این نابینایان گوهر را میبینید و شاه را نه! ... من شاه را میبینم و نمی توانم نظراز وی برگردانم. من آن مشرک نیستم که خدا را بگذارم و سنگ را بپرستم. آن انسان بی جوهر و تبار است که یک سنگ رنگین بخاک افتاده را به شاه ترجیح میدهد. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 981 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 ⭐️ ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 982🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹 📺 (قسمت سی و سوم ) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 983🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا