🇮🇷 به یاد خدا باشید
🇮🇷 تا خدا نیز ، به یاد شما باشد
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙266🔜
شعریلدامهدوی.mp3
2.79M
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#شب_یلدا
تشبیه غیبت طولانی امام زمان علیه السلام به #شب_یلدا🌃
مناسب دبستان
✨چه خوبه شب یلدا
شبی بلند و زیبا✨
✨کنیم یاد خدا را
بخونیم این دعا را✨
✨خدای مهربونم
تو که یلدا میاری✨
✨برف و سرما میاری
بعد برف و زمستون✨
✨گل به صحرا میاری
بیار امسال برامون✨
✨مهدی صاحب زمون
انار دونه دونه ✨
✨آقا چه مهربونه
هر آدمی تو دنیا✨
✨هر کجایی که باشه
آقا بیادشونه✨
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙268🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#لیوان_و_بادکنک
🔻ویژه #دورهمی_شب_یلدا
💢 ۲ بازی ساده و جذاب با چند لیوان پلاستیکی و بادکنک
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙269🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#گفتگوامام_زمان(عج)_با_کودکان
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙270🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#پسر_بی_نظم
روزی روزگاری پسر بچه ی بی نظمی بود که هیچ وقت وسایلش رو جمع نمی کرد .هروقت مادرش بهش می گفت وسایل مدرسه اتو جمع کن .می گفت چرا باید جمع کنم وقتی می تونم همه رو پرت کنم ، تازه خیلی هم بیشتر حال میده .
تا اینکه یک روز که از مدرسه اومد خونه وسایلش رو مثل همیشه به گوشه ای پرت کرد و فردا صبح که می خواست بره مدرسه هر چه دنبال جورابش گشت اونو پیدا نکرد و خیلی کلافه شد.به ساعت نگاه کرد دید داره دیرش میشه شروع کرد به گریه کردن . مادرش گفت چی شده عزیزم چرا گریه می کنی ؟ گفت جورابامو پیدا نمی کنم .
مادرش گفت ببین پسرم وقتی من بهت میگم هر چیزی رو سر جای خودش بذار بخاطر همینه. حالا فهمیدی؟
پسر بچه گفت :من فکر نمی کردم که این مشکلات پیش بیاد . ولی قول میدم از این به بعد نظم داشته باشم و وسایل خودمو در جای مخصوص بذارم .
مادرش هم او را بوسید و یک جوراب دیگر آورد و او پوشید و به مدرسه رفت . در راه مدرسه با خودش فکر می کرد که از امروز پسر منظمی خواهم شد.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙271🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#نماز_خوابیده_برای_منتظر
❤️
حمید روی تخت بیمارستان بود. ملافهی سفیدی سرش کشیده بود و آرام آرام اشک میریخت. دو روز بود که از عمل او میگذشت. حمید حوصلهاش حسابی سر رفته بود. او یک غصهی بزرگ دیگر هم داشت. او فکر میکرد در اتاق بیمارستان نمیتواند نماز بخواند. دلش برای مسجد، بچههای مسجد و تکبیر گفتن در نماز جماعت تنگ شده بود. یکدفعه صدای در آمد. نگاه حمید به آقای سبحانی، روحانی مسجد، افتاد. او با دوستان حمید به عیادتش آمده بودند. آنها با حمید سلام و احوالپرسی کردند. آقای سبحانی دست حمید را در دست گرفت و برای شفایش دعا کرد و بچهها آمین گفتند. آقای سبحانی گفت: «حمیدجان! چیزی احتیاج نداری؟» حمید گفت: «نه. فقط از این ناراحتم که نمیتوانم از روی تخت بلند شوم و نماز بخوانم.»
آقای سبحانی گفت: «میتوانی تیمّم بگیری و نشسته و حتی خوابیده نماز بخوانی.» حمید گفت: «خوابیده؟» آقای سبحانی گفت بله پسرم کسی که نمیتواند ایستاده نماز بخواند، باید نشسته بخواند؛ و اگر نشسته هم نمیتواند بخواند، باید خوابیده بخواند.
آقای سبحانی گفت: «خدا دوست دارد در هر حال بندگانش با او گفتوگو کنند و صدای آنها را بشنود؛ و وقتی که صدای اذان بلند می شود ،خدای مهربان هست که صدایمان می زند و منتظر ماست❤️❤️ مثلا وقتی صدای بابابزرگ و مامان بزرگ مهربون میاد چقدر منتظرش می گذاری ؟ ! خوب معلوم است دیگر، سریع به سمتشان می دوی...، حال کسی صدایت می زند که هزاران برابر بیشتر از هرکس دوستت دارد،مخصوصا در تنهاییهای بیمارستان خداوند به تو توجه بیشتری دارد.»
حمید خوشحال شد. آقای سبحانی و دوستان حمید نیم ساعتی کنار حمید نشستند. آقای سبحانی به ساعت نگاه کرد و گفت: «خُب حمیدجان، ملاقات تمام است. انشاءالله زود خوب شوی و دوباره به مسجد بیایی. فقط قول بده اگر ما مریض شدیم، تو هم به عیادت مان بیایی و برایمان کمپوت بیاوری. قول میدهی؟»
حمید گفت: «چشم، حتماً میآیم و کمپوت میآورم!»
آقا گفت: «نگو چشم میآیم. بگو خدا نکند که مریض بشوید.»
حمید خندید، بچهها هم خندیدند.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙272🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#شعر_برای_ورزش_صبحگاهی
🍃 شعر برای ورزش صبحگاهی مدرسه
ای بچه های با نظم
همه بیاین توی صف
پاشو پاشو ورزش کن
تنبلی رو ولش کن
نرمش بکن پویا باش
از تنبلی جدا باش
حالا بزن تو در جا
با اون پاهای زیبا
حالا بشین و پاشو
در حرکات کوشا شو
حالا بایست تو ثابت
یک ایست خوب و جالب
درجا بزن ببینم
افسردگی نبینم
یه گردش به راست
گردش بعدی به چپ
بپا نیفتی عقب
حالا دوباره درجا
با اون پاهای زیبا
نرمش بکن پویا باش
از تنبلی جدا باش
.
.
.
۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴
یک که میگم دستا بالا ،۱ ، ۲، ۳، ۴
دو که میگم دست راست بالا ، ۱ ، ۲، ۳، ۴
سه که میگم دست چپ بـالا، ۱ ، ۲، ۳، ۴
چهار که میگـم بپـر بالا ،۱ ، ۲، ۳، ۴
با شماره پنج به راست، با شماره شش به چپ
هفت که میگم کمر به راست، هشت که میگم کمر به چپ
با شماره نُه بشین ، بــــــا شماره ده پا شـو
دستامونو میبریم بالا با هم دیگه میکنیم دعا
شکر خدای کریم ، خدای خوب و رحیم
#شعر
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙273🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#املای_زنجیره_ای
این بازی مثل وصل کردن دو کلمه غیرمرتبط بر اساس املای آنهاست.
تعداد بازیکنان: شش یا بیشتر
نحوه بازی:
کلمه ای را روی تخته بنویسید.
اولین دانش آموز باید با سه یا چهار حرف آخر آن کلمه، کلمه جدیدی بسازد.
دانش آموز دوم هم همین کار را می کند، و این زنجیره ادامه می یابد تا زمانی که یک دانش آموز نتواند کلمه جدیدی بسازد.
دانش آموزی که موفق نمیشود کلمه جدیدی بسازد و یا غلط املایی دارد از بازی خارج میشود.
از اضافه کردن حروف اضافه برای ساختن کلمات جدید خودداری کنید.
برای پیچیده کردن بازی میتوانید بازی را محدود به کلماتی حول یک موضوع یا مطلب خاص انجام دهید.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙274🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#خلاقیت_با_قاشق
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙275🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#لیوان_شیر
حنانه و امیر علی باهم بازی می کردند.
تمام اسباب بازی ها را کف اتاق ریخته بودند.
مادر آن ها را صدا زد تا شام بخورند.
از حنانه پرسید"اسباب بازی ها را جمع کردی؟"
حنانه گفت"بعد از شام جمع می کنم."
بعد از شام، لیوان شیر را برداشت. یادش افتاد که مشق هایش را کامل ننوشته.
با سرعت به طرف اتاق رفت.
پایش روی اسباب بازی ها رفت و سُر خورد و افتاد.
صدای ناله اش بلند شد.
مامان و بابا، با سرعت آمدند.
حنانه داشت گریه می کرد.
او را بلند کردند.
دستش درد گرفته بود.
چشمش به دفترش افتاد.
پاره شده بود و شیر روی آن ریخته بود.
و باید مشق هایش را از اول می نوشت.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙276🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#الفبا
🌳🌈
آ اول آفتابه صبح شده وقت کاره
ب اول بلبله جاش تو درخت و گله
پ اول پلنگه که حیوونی زرنگه
ت اول تربچه که گرده مثل بقچه
ث اول ثریاست ستاره ای در هواست
ج اول جوانه رو شاخه دانه دانه
چ اول چراغه دست نزنین که داغه
ح اول حیوانه فرمانبر انسانه
خ اول خروسه که مرغ براش عروسه
د اول دهانه که توی آن زبانه
ذ اول ذره است پایین کوه دره است
ر اول رودخونه که آب تو اون روونه
ز اول زرافه حیوونی خوش قیافه
ژ اول ژیانه کوچیکتر از پیکانه
س اول سلامه که اولین کلامه
ش اول شمشاده تو خونه ها زیاده
ص اول صابونه چشمارو میسوزونه
ض اول ضعیفه قوی اونو حریفه
ط اول طنابه که روش لباس میخوابه
ظ اول ظاهره مخالف باطنه
ع اول علیه امام اولیه
غ اول یه غاره که توش چراغ نداره
ف اول فنجانه که دوست استکانه
ق اول قورباغه ست گاهی توی رودخانه ست
ک اول کلاغه که لونه اش تو باغه
گ اول گلابی یه میوه ی حسابی
ل اول لک لکه لنگ درازش تکه
م اول میمونه که حیوونی شیطونه
ن اول نهنگه که حوض براش چه تنگه
و اول وروجک یه آدمک کوچک
ه اول هندونه که توش هزار تا دونه
ی اول یخچاله که یخ تو اون زیاده!
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙276🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸🌼🦋👦
#کلیپ
#کارستی_قارچ_شیشه_ای
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙277🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#نقاشی_خرگوش
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙278🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#آزادی 🐧🐦🐤
به نام خدای مهربون❤️
علی مشغول خواندن کتاب بود، که مامان صدایش کرد و گفت:
"علی جان لطفا بروتو حیاط وگلدون هارو آب بده."
علی چشمی گفت، و رفت تو حیاط ومشغول آب دادن به گل ها شد.
که یک دفعه یک گنجشک رودید که روی زمین افتاده.
اون رو برداشت، و دید که بالش خونی شده،
گنجشک روبرد داخل خونه و به مامانش گفت:
"فکرکنم یکی ازبچه های کوچه باپرت کردن سنگ به گنجشک اون روزخمی کرده."
مامانش پرسید:
"حالامیخوای چکارکنی؟"
علی گفت :
"معلومه ازش مراقبت می کنم. تازخم هاش خوب بشه و رفت یک جعبه کفش پیداکرد وگنجشک رو داخلش گذاشت، وبهش آب و دونه داد.
علی وگنجشک کوچولو حسابی با هم دوست شده بودند. و باهم بازی می کردند.
بعدازچندروز، بال زخمی گنجشک کوچولو خوب خوب شد.
مامان گفت :
"علی جان بهتره که گنجشک روببری توحیاط، وآزادش کنی که بره پیش دوستانش."
ولی علی با ناراحتی گفت:
نه اگه اون بره من خیلی تنهامیشم دیگه باکی بازی کنم؟ من اون روپیش خودم نگه می دارم.
یه روزعلی رفت تواتاق تالباسش رو از توی کشو بر داره که دربسته شد هرکاری کردنتونست در رو باز کنه،
علی کلافه و ناراحت بود دلش برای بیرون ازاتاق تنگ شده بود.
اون محکم به درزد ومامانش که تازه ازخریداومده بود رفت ودرروبازکرد.
علی گفت:
وای !!!چقدرحبس شدن تواتاق سخت بود .دوست داشتم زودترازاتاق بیام بیرون .
که یکدفعه صدای جیک جیک گنجشک کوچولوروازداخل جعبه شنید.
علی اون روازداخل جعبه برداشت وگفت:
من چقدرخودخواه بودم که میخواستم توروتوجعبه زندانی کنم .حتماازاینکه توجعبه بودی بهت خیلی سخت گذشته ؟؟؟
جای توتوی آسمون آبیه؛ وباید پروازکنی؛؛ وپیش دوستانت باشی..
علی بدوبدورفت توحیاط ودستانش روبازکردوگنجشک کوچولو پرزد ورفت تو آسمون.
علی آنقدر اون رونگاه کردتایک نقطه خیلی کوچک شد.
مامان اومدتوحیاط ودستش روانداخت گردن علی وگفت:
افرین پسرم !!!بهترین تصمیم روگرفتی که برخلاف میل خودت گنجشک روازاد کردی معلومه که دیگه داری برای خودت مردی میشی.
(خانم نصر آبادی)
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙279🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#اهل_بیت
ما نسل شیعه هستیم
آزاد و حق پرستیم
پیرو پیغمبریم
ما شیعه حیدریم
پیامبر و امامان
مربیان انسان
الگوی رفتار ما
در زندگی یار ما
قرآن کلام خداست
هر آیه اش پر بهاست
کردیم از جان قبول
دعوت و حرف رسول
او پاک و نازنین بود
محمد امین بود
خدیجه مادر ماست
مهرش درون دل هاست
فاطمه دخت او بود
پاک و فرشته خو بود
علی ولی خداست
غدیر در یاد ماست
او اولین امام است
از حق بر او سلام است
به حکم پروردگار
هست به هر روزگار
فرزندی از نسل او
هم مهربان و خوش خو
هادى گمگشتگان
رهبر پاکیزگان
او صاحب عصمت است
آگه و با حکمت است
او آخرین امام است
از ما به او سلام است
او صاحب الزمان است
زنده ولی نهان است
آگاه از کار ماست
همیشه غمخوار ماست
یا رب به حق قرآن
از او بلا بگردان
عید است و خوش ترین عید
روز ظهور خورشید
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙280🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#آموزش_جدول_ضرب
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙281🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
#حضرت_زینب_(س)
✨🎀✨تولد حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙282🔜
🔴شهادتت مبارک سردار، کار نیمه تمامت را ما تمام میکنیم!
در عراق و سوریه گل کاشتی!
تو و بچه های قدس و حشد و حزب الله و فاطمیون و زینبیون
چه کردی با منطقهی تمام امریکایی!
چقدر سپاه قدس را وسیع کردی و موثر!
اگر چه هدفت آزادی قدس بود
و راه قدس از کربلا میگذشت
راه را هموار کردی
و هدف نزدیک است، خیلی نزدیک
ما کار نیمه تمامت را تمام میکنیم
اسرائیل باید از صحنه ی روزگار محو شود
و منطقهی اسلام از کفر و امریکا و اسلام امریکایی پاک خواهد شد.
نگران هم نیستیم
حاج قاسم در این سالها هزاران سردار سلیمانی در جهان اسلام تربیت کرده است.
سپاه پاسداران و ملت ایران پر است از سردار سلیمانی
بماند فاطمیون و زینبیون و حزب الله و انصارالله و حشد و...
#قاسم_سلیمانی
امید حاجی زاده
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙283🔜
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔴 در این سه روز #عزای_عمومی چه کنیم؟
1⃣ نصب پرچم سیاه به منزل، خودرو، مساجد، هیئات، میادین عمومی و معابر و ورودی و خروجیهای شهر
2⃣ پوشیدن لباس مشکلی، اگر با تصویر زیبای حاج قاسم و مهندس ابوالمهدی منقش شود بسیار زیباست.
3⃣ مساجد و هیئات و پایگاههای بسیج ایستگاههای صلواتی و عزاداری برقرار کرده و نوحههای حماسی پخش کنند.
4⃣ برگزاری مراسم عزاداری در مساجد، مدارس، دانشگاهها و حوزههای علمیه با دعوت از سخنرانان و خطبای انقلابی
5⃣ دانشآموزان، دانشجویان، طلاب، معلمان و اساتید با تصویر حاج قاسم و ابوالمهدی در کلاس درس حاضر شوند.
6⃣ شعارنویسی شعار #مرگ_بر_آمریکا در میادن و دیوارهنویسها، مساجد، مدارس و دانشگاهها
7⃣ توزیع گسترده پوستر این دو شهید والامقام بین فروشگاهها، مغازهها و ... .
8⃣ پخش نوحههای حماسی آهنگران و مابقی مداحان با وانت در سطح شهرها و میادین
و ...
◼️ به معنای واقعی این کلمه، این سه روز باید عزای عمومی برگزار شود نه تشریفاتی و حداقلی! آمریکاییها با خوشحالی و پررویی و به صراحت میگویند قاسم سلیمانی را ترور کردیم؛ ملت ایران نباید ساکت بنشیند!
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مهندس_ابوالمهدی
#اطلاع_رسانی_کنید
#نشر_حداکثری
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙284🔜
🌷#سردار_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙285🔜
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#ماجرای_سیلی_خوردن_محافظ_امام_خامنه_ای
✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت:
«میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت:
«اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن:
«اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت:
«به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت»
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙286🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید
🏴 فرزند شهیدی که در هنگام قنوت نماز حاج قاسم، در دستش گل میگذارد
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙287🔜
املای دیشب دختر دبستانی فاطمه هدی
برگرفته از کانال تجربه های تنها مسیری
@tagrobe_t_masiri
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🏴🏴🏴
🦋🌸🌼🦋👦
🔙288🔜