🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#آزادی_پروانه_ها
بهار بود ، پروانه های قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز می كردند.
حسام ، پسر كوچولوی قصه ما توی اين باغ ، لابه لای گلها می دويد و پروانه ها را دنبال می كرد . هر وقت پروانه زيبايی می ديد و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شكارش كند . بعضی از پروانه ها كه سريعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می كردند، اما بعضی از آنها كه نمی توانستند فرار كنند ، به چنگش می افتادند . حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در يک قوطی شيشه ای زندانی می كرد .
يک روز چند پروانه زيبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت كه پروانه ها را خشک كند و لای كتابش بگذارد و به همكلاسی هايش نشان بدهد . پروانه ها ترسيده بودند ، خود را به در و ديوار قوطی شيشه ای می زدند تا شايد راه فراری پيدا كنند . حسام همين طور كه قوطی شيشه ای را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه می كرد خوابش برد . در خواب ديد كه خودش هم يک پروانه شده است و پسر بچه ای او را به دست گرفته و اذيت می كند . تمام بدنش درد می كرد و هر چه فرياد و التماس می كرد كسی صدايش را نمی شنيد . بعد پسر بچه ، حسام را ما بين ورقهای كتابش گذاشت و كتاب را محكم بست و فشار داد . دست و پای حسام كه حالا تبديل به يک پروانه نازک و ظريف شده بود ، ترق ترق صدا می داد و می شكست و حسام هم همين طور پشت سر هم جيغ بلند می كشيد . ناگهان از صدای فرياد خودش از خواب پريد و تا متوجه شد كه تمام اين ها خواب بوده است دست به آسمان بلند كرد و از خدا تشكر كرد .
ناگهان به ياد پروانه هايی افتاد كه در داخل قوطی شيشه ای، زندانی شده بودند..! بعد ، قوطی پروانه ها را به باغ برد ، در قوطی را باز كرد و پروانه ها را آزاد كرد . پروانه ها خيلی خوشحال شدند و از قوطی بيرون پريدند و شروع به پرواز كردند .
حسام فرياد زد : پروانه های قشنگ مرا ببخشيد كه شما را اذيت می كردم. قول می دهم اين كار زشت را هرگز تكرار نكنم.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙9🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#دوازده_امام
شعر دوازده امام کودکانه
اول امام علی (ع) هست جانشین نبی
دوم امام حسن (ع) سرور هر مرد و زن
سوم امام حسین (ع) فدای او هر دو عین
چهارم امام سجاد (ع) سجده می کردند زیاد
پنجم امام باقر (ع) عالم بودند و طاهر
ششم امام صادق (ع) راستگو و خیلی لایق
هفتم امام کاظم (ع) خوشرو بودند و عالم
هشتم امام رضا(ع) راضی به کار خدا
نهم امام جواد (ع) بخشنده و خوش نها
دهم امام هادی(ع) راهنمای آزادی
یازدهم عسکری (ع ) دور و برش لشکری
آخر امام زمان (عج ) بیش از پدر مهربان
🦋🌼🌸🦋👦
🔙10🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#سیب_زمینی_داغ
این بازی خندهی همه افراد را به دنبال دارد. از بچهها بخواهید به صورت دایرهوار روی زمین بنشینند. آهنگی پخش کنید و یک سیبزمینی یا توپ به بچهها بدهید و بخواهید با تمام سرعت آن را دستبهدست کنند. به محض تمام شدن آهنگ، بازیکنی که سیبزمینی در دستش باشد باید از حلقهی بازی خارج شود. این بازی را آنقدر ادامه دهید تا تنها یک نفر باقی بماند. او برندهی بازی است.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙11🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#زود_قضاوت_نکنیم
(و در مورد دیگران بهتر است بگوییم اصلا قضاوت نکنیم).😭
🌼🌸👦
🔙12🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#بشقاب_میوه
تعداد بازیکنان: بیشتر از ۶ نفر
گروه سنی: کودکان ۵ تا ۱۲ ساله
نام چهار میوه را انتخاب کنید و سپس هر یک از بازیکنان، از میان نام این ۴ میوه، نام یکی را برای خود انتخاب کند (به عنوان نمونه ۲ نفر پرتقال، ۲ نفر هلو، سه نفر موز و ۴ نفر سیب داشته باشید). توجه داشته باشید نام هر میوه باید حتماً بیشتر از یک فرد را دربرگیرد بنابراین نمیتوانید از نام یک میوه فقط یک نفر داشته باشید.
پس از انتخاب نامها، بازی آغاز میشود. گروه بازیکنان به شکل دایرهوار میایستند. یک نفر، نام میوهای را بلند میگوید، افرادی که نام آن میوه را انتخاب کردهاند، باید سریع جای خود را با یکدیگر عوض کنند. سپس نفر سمت راستی آن بازیکن نام میوه دیگری را میگوید. اگر یکی از بازیکنان به جای گفتن نام میوه، بگوید بشقاب میوه همه بازیکنان باید جای خود را تغییر دهند.
این بازی ساده هیچ برنده یا بازندهای ندارد اما کودکان افزون بر اینکه در این بازی هیجان و خنده زیادی را تجربه خواهند کرد، توجه، تمرکز و سرعت عملشان نیز تقویت میشود. همچنین کودکان خود میتوانند با خلاقیتهای خود، هیجانات و قوانین بیشتری به این بازی بیافزایند.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙13🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#خدای_بزرگ
ميگن خداي بزرگ
داره يه باغ زيبا
يه جاي خوب و قشنگ
براي آدم خوبا
پُر گُله باغ خدا
تو اونجا نيست هيچي زشت
خيلي قشنگه باغش
به اونجا ميگن بهشت
دلم ميخواد براتون
حالا بگم از اون باغ
اونجا كه آدماشن
هميشه شاد و قبراق
خيلي بزرگِ باغش
داره درخت فراوون
نهرهاي شير و عسل
هستند ميونش رَوون
حالا بگم براتون
آدرس باغ خدا
از آسمون اول
يه خورده ميري بالا
ميري تا كه ميرسي
خونهي فرشتهها
بعد ميپرسي از اونا
آدرس باغ خدا
ميگن كه بايد بري
تا آسمون هفتم
يهكم بري جلوتر
مواظب باش نشي گم
بعد ميرسي به يه پل
اسمش پل صراطه
اگر بتوني ردشي
يعني خدا باهاته
بعدش خدا ميفرسته
تو رو يه جاي بهتر
اسم اونجا بهشته
از همهجا قشنگتر
🦋🌼🌸🦋👦
🔙14🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#بانوی_رستگار
مادربزرگ دوباره
امشب یه قصه داره
از حضرت خدیجه(س)
حرفای تازه داره
میگه: گلم خدیجه(س)
بانویی رستگاره
همسر پیغمبره
کنار ماه، ستاره
مادر حضرت یاس
تو دامنش بهاره
گفته رسول جانها
خدیجه جان نثاره
برام تا غار حرا
آب و غذا میاره
تمام اموالشو
برا خدا میذاره
هیچ کسی توی قلبم
جای اونو نداره
یه عده نامسلمون
بی ادب و بی چاره
اذیتش می کردن
تا بگه دین نداره
یا مثل آدم بَدا
از دین حق بیزاره
اما خبر نداشتن
مادر ما بیداره
با صبرو رنج بسیار
حافظ دین یاره
بعد هزار سال هنوز
چراغ راه تاره
مثل یه ابر رحمت
لطفش به ما می باره
شاعر
#سعید_وحیدی
🦋🌼🌸🦋👦
🔙16🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#باز_باران
باز باران ,با ترانه,با گهرهای فراوان,می خورد بر بام خانه,یادم آرد روز باران,گردش یک روز دیرین,خوب و شیرین,توی جنگلهای گیلان,کودکی ده ساله بودم,شاد و خرم,نرم و نازک,چُست و جابک,با دو پای کودکانه,می دویدم همچو آهو,می پریدم از سر جو,دور می گشتم ز خانه,می شنیدم از پرنده,از لب باد وزنده,داستانهای نهانی,رازهای زندگانی,برق چون شمشیر بُرّان,پاره میکرد ابرها را,تندر دیوانه غرّان,مشت می زد ابرها را,جنگل از باد گریزان,چرخها می زد چو دریا,دانه های گرد باران,پهن می گشتند هرجا,سبزه در زیر درختان,رفته رفته گشت دریا,توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا,بس گوارا بود باران,به!چه زیبا بود باران ,می شنیدم اندر این گوهر فشانی,رازهای جاودانی,پندهای آسمانی,بشنو از من کودک من,پیش چشم مرد فردا,زندگانی خواه تیره خواه روشن,هست زیبا هست زیبا هست زیبا
🦋🌼🌸🦋👦
🔙18🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#پيروز_شد_انقلاب
آي دسته دسته دسته قفل قفس شكسته
مرگ به شاه ظالــــم گفتيــم دسته دسته
آي خنده خنده خنده توي هــــوا پرنده
شاه فـــراري شده آمــــده وقت خنده
آي غنچه غنچه غنچه سيني و نقل و غنچه
از سفر آمــــــد امام واشد دهان غنچه
آي باغچه باغچه باغچه خورشيد روي طاقچه
پيروز شـــــد انقلاب گل داد باغ و باغچه
🦋🌼🌸🦋👦
🔙19🔜