خانهی بهشتی بانوان منتظر ♡••࿐
#نامه_یک_زن نامه یک زن به شوهرش در آستانه خیانت! و جواب شوهر❗️ نامه زنی که تا مرز طلاق پیش رفته به
#نامه_یک_زن
@BanovaneMontazer
نامه یک زن به شوهرش در آستانه خیانت! و جواب شوهر❗️
نامه زنی که تا مرز طلاق پیش رفته به همسرش و جوابی که همسرش برای اون نوشته....
به نظر شما کدومشون مقصرن❓
#قسمت_اول
دیروز که با لاله رفته بودم مغازه یکی از دوستاش،یه زنه دیگه هم اونجا بود،اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد، ناخن هاش بود شیک و زیبا و بلند!
اومده بود چند تا لباس خواب بخره و نقد پرداخت،نه مثل من که با لاله اومده بودم که چند تا لباس زیر اونم قسطی بردارم!
چه ارایش زیبایی چه بوی خوبی ،چه لباسهای ست شیکی!
با خودم فکر کردم اگه این زنه، پس من چی هستم؟اگه من زنم، پس ای چیه؟
داشت حساب میکرد و گوشیش زنگ خورد،گفت ،لطفا زودتر،اقامون اومده دنبالم،نه چونه و نه هیچی،کارت کشید و رفت و نگاه ما را به دنبال خودش کشید،من تو رو دیدم!که با ماشین قشنگت اومدی دنبالش،همون ماشینی که ذوق خریدنش رو داشتیم!همون که واسش چند تا چک دادی و من النگوهامو دادم تا خوشحال شی!گفتی همه دوستات دارن و واسه پیشرفت کارت لازمه،خوب پیشرفت کردی!!!!!!
تو منو ندیدی!لاله داشت میلرزید، دستم رو گرفت،منو نگاه کرد و من هیچی نگفتم،زیر نگاه ترسیده لاله چند تا لباس زیر خریدم،نقد حساب کردم و اومدیم بیرون!
نگاه لاله ولم نمیکرد،گفتم چیه؟چیه لاله؟حرف بزن؟!بگو!لاله ایستاد اول یه قطره اشک از این چشمش ریخت و بعد از اون چشمش!ناز گریه میکرد همیشه!نه مثل من که دهنم دومتر وا میشد و اب از دماغم سرازیر میشد و چشمام میجوشید!من حتی بلد نبودم قشنگ گریه کنم!
گفت، ناهید فدات شم، ناهید!و دوباره گریش گرفت!من اما سنگ شده بودم!من گریه نمیکردم،من دلم شده بود مثل ساعت شنی،ذره ذره فرو میریخت. تمام میشد و دوباره. برعکس میشد!و دوباره ذره ذره فرو میریخت!
کنار جوب بالا اوردم!لاله گریه میکرد!دلم فرو میریخت داشت از دهانم میریخت بیرون!سرم را گرفتم وگرنه میپاشید!
بالا اوردنم تمام شد!دهانم مزه تلخی میداد!تلخ مثل زندگیم!
گفتم لاله،چه جوری ناخن ها این قدر تمیز بلند میشن؟!
لاله نگام کرد، هنگ کرده بود!و زیر لب اروم گفت، اونا ناخن مصنوعیه!!!!
گفتم منم ناخن مصنوعی میخوام،دور و برم رو نگاه کردم، لاله گفت چی میخوای؟گفتم ارایشگاه!!!!!
و راه افتادم تندو سریع،مثل همون موقع که نون گرم دستم بود،و صبح زود تند تند راه میاومدم تا نون صبحانت سرد نشه!دستامو مشت کرده بودم،از همون لحظه که در مغازه دیدمت دستام گره خورد!نمیخواستم ناخن های زشتم رو ببینم!
لاله مثل توله سگ گیج دنبالم می دوید!
#پایان_قسمت_اول
ادامه دارد
💕💕💕 بانوان منتظر
http://eitaa.com/joinchat/1574109184Ce84bbdc135
⚠️ کپی بدون ذکر منبع ممنوع!
📌ارسال بدون لینک پیگرد الهی دارد✨
#نامه_یک_زن
نامه یک زن به شوهرش در آستانه خیانت! و جواب شوهر❗️
نامه زنی که تا مرز طلاق پیش رفته به همسرش و جوابی که همسرش برای اون نوشته....
به نظر شما کدومشون مقصرن❓
@BanovaneMontazer
#گروه_و_کانال
#نامه_یک_زن
ادامه پارت اول👇
#پارت_دوم
لاله مثل توله سگ گیج دنبالم می دوید!
نفس نفس میزد،کم اورد،گفت ناهید تو رو خدا وایستا،خیلی تند میری،......کم اورده بود اون که هر روز صبح نمیرفت نونوایی نون گرم بگیره که بعدش مجبور شه تند تند راه بره!اون نون رو مینداخت تو مایکرو!
واسه همین الان کم. اورده بود و واسه همین الان من بودم که بهش خیانت شده!!!!!خندیدم!
لاله بنده خدا هنگ کرده بود،حتما فکر میکرد من دیوونه شدم،گفت واسه چی میخندی؟گفتم واسه خاطر نون!
گفت ها؟!!!!نون!!!!!
گفتم هیچی!بریم
و رفتیم چند تا ارایشگاهو رفتیم تا یکی با منت قبول کرد،بقیه رو باید وقت قبلی میگرفتی!یا اینکه یه نگاهی به سر و لباس ما میکردن و لابد با خودشون میگفتن،اخه تورو چه به این کارا،گیرم ناخن تو درست کردی،صورتت چی؟لباست چی؟
ارایشگاه ها پر بود از امثال همون زن!زیبا شیک،
امثال من، امثال من پول ارایشگاه نمیدن!یه بند و ابرو که دوستامون واسه هم انجام میدن!با پولش میوه میخریم!
این استدلال امثال منه!
خلاصه زیر نگاه های متعجب لاله و نگاه تحقیر امیز ارایشگر منم ناخن مصنوعی کاشتم و دستانم زیبا شد!
کسی چه میدانست دز ذهن ما، سه زن چه میگذشت؟!
ارایشگره اما خیلی تیز بود، بو برده بود انگار،گفت میخوای موهاتو رنگ کنم؟
گفتم اره! رنگ کن!
گفت دکلره میکنم موهات زود میگیره!؟
رفتم تو فکر!گفتم من تا حالا دکلره نکردم!
لبخند گوشه لبش نشست و گفت چرا اخه؟ خانم به این خوشگلی؟چرا به خودت نمیرسی؟
خانم خوشگل؟!!!من؟!!!پوزخند زدم،اون مهربان نگام میکرد،انگار دستم که تو دستش بود، تمام زندگیم رو خونده بود منتها نه از رو کف دست،از رو ناخن ها!
او میدانست،او تمام پانزده سال زندگی من و این یک ساعت کابوس وار گذشته رو فهمیده بود
و شروع کرد!
موهایم را دکلره کرد، صورتم رو بند کرد ابروهامو برداشت و رنگ کرد،
هر سه زن ساکت بودیم، سکوت چون مادری دختران زخم خورده خود را در بر گرفته بود!
هر زنی به شیوه خودش انتقام میگیره، و ارایشگر شاید با زیبا کردن من از دنیای مردانه انتقام میگرفت و من شاید با زیبا تر شدن!
تمام شد!
ارایشگر مرا جلوی اینه برد!
این من بودم با موهای طلایی!مثل گندمزار زیر افتاب ظهر میدرخشیدم!
گفتم پس زیبایی این جوریه!
لاله ساکت بود و ناگهان داد زد، چقدر چقدر.....و حرفش رو خورد، شاید فکر کرد گفتن این که چقدر خوشگل شدی یعنی تا حالا زشت بودم و اگه من زشت بودم پس تو حق داشتی!!!!!
گفتم چقدر شد؟
گفت مهمون من! دفعه بعد که اومدی ازت میگیرم!
زرنگ بود! فهمید دیگه مشتریش شدم!
با لاله اومدیم بیرون،لاله اون قدر محو من بود که همه چیز یادش رفته بود
گفت، منم باید بیام اینجا، خیلی کارش خوبه، فقط لباسات بهش نمیاد،به موهات!
گفتم اره، باید لباس بخریم!
چقدر تغییر کرده بودیم! بهم پیشنهاد لباس خریدن میدادیم!
دیگه حساب نکردیم با پول مانتو میشه چه کار کرد با پول روسری چی کار!
رفتیم، خریدیم! اندازه خرید عید ذوق داشت، تا حالا دو ماه مونده به عید لباس نخریده بودم....
#پایان_پارت_دوم
ادامه دارد...
💕💕💕 بانوان منتظر
http://eitaa.com/joinchat/1574109184Ce84bbdc135
⚠️ کپی بدون ذکر منبع ممنوع!
📌ارسال بدون لینک پیگرد الهی دارد✨
هدایت شده از خانهی بهشتی بانوان منتظر ♡••࿐
#نامه_یک_زن
نامه یک زن به شوهرش در آستانه خیانت! و جواب شوهر❗️
نامه زنی که تا مرز طلاق پیش رفته به همسرش و جوابی که همسرش برای اون نوشته....
به نظر شما کدومشون مقصرن❓
@BanovaneMontazer
#گروه_و_کانال
خانهی بهشتی بانوان منتظر ♡••࿐
#نامه_یک_زن ادامه پارت اول👇 #پارت_دوم لاله مثل توله سگ گیج دنبالم می دوید! نفس نفس میزد،کم اورد،
#نامه_یک_زن
نامه یک زن به شوهرش در آستانه خیانت! و جواب شوهر❗️
ادامه پارت دوم👇
#پارت_سوم
پانزده سال!!!!
پانزده سال، ذره ذره خوشیها رو از یاد برده بودم
پانزده سال در حاشیه ایستادم
نفر دوم بودم با تو
بچه ها که امدند شدم نفر چهارم
راستی نه! پدرو مادرت هم بودند! با خواسته ها ی عجیبشان بیماریهای من دراوردی شان
و خواهرت و برادرت
نفر چندم بودم در زندگی خودم؟!
نفر چندم؟!!!!
ناهید ارام گفت بچه ها الان از مدرسه میایند!میترسید پیش من حرف از بچه بزند و حق داشت!
تو و بچه ها در ذهن من به جایی دور پرتاب شده بودید!
خیلی دور و هر دقیقه دورتر میشدید!
گفتم الان یه اژانس میگیریم و میریم!
ما اژانس گرفتیم مثل دو تا خانم! نشستیم و در خونه هامون پیاده شدیم، دیگه حاضر نبودم مثل خرگوش بدوم تا برسم خونه!
لاله دم در ایستاد و گفت ناهید حالت خوبه؟بیام؟گفتم نه و اومدم توی حیاط!
حیاط گلها،گلدونها،همش غریبه شده بود و خونه! و وسایلش هم!
پانزده سال!
بچه ها رو مبل نشسته بودن! پسرا اخم کرده بودن!
ما گشنه ایم کجا بودی؟
گفتم بیرون!
تلفن رو برداشتم و پیتزا سفارش دادم!
ناخنهامو تازه درست کرده بودم نمیشد با ظرف و غذا خرابشون کنم!
دوتا پیتزا اومد! یکی برای من، یکی واسه اون دوتا!
پسرا شاخ در اورده بودن! تا حالا نشده بود مادرشون یه پرس غذا کامل واسه خودش بخواد، مامان تیکه خور بود، کنار بقیه!
گفتم ناهار خوردین ساکت باشین سرم درد میکنه!
تازه هنوز روسریم رو برت
نداشته بودم خیال برداشتنشو هم نداشتم!
پسرا رفتن تو اتاقشون لب و لوچه شون اویزون بود! به درک!
رفتم تو اتاق با لذت به لباسای نو نگاه کردم!
در زدن، درو قفل کرده بودم، پسر گفت، فردا باید پول کلاسارو ببریم،
گفتم به بابات بگو!
به تو بگن! اخه کی به تو گفتن پول بده؟ با چندر غاز خرجیه خونه من بودم که پول کلاسو کوفت و زهر مار رو میدادم!
نصف ماه نرفته بود ولی پولها خرج شد! لباس خریدم! ولی هنوز خیلی مونده بود به تیپ و لباس اون زن برسم!
توی اتاق موندم،
دراز کشیدم
نشستم
دراز کشیدم
نشستم
راه رفتم
و این خونه داشت منو میخورد!
در رو باز کردم
به بچه گفتم لباس بپوشین ببرمتون خونه مادر بزرگ!
بی صدا لباس پوشیدن، حس کرده بودن!
خب تویه کوچه هستیم با مادرت!
زنگ رو زدم و بچه ها رو فرستادم تو
پسره پرسید نمیای
گفتم نه!میرم خونه مادرم
در حیاطو بستم، را افتادم برم خونه مادرم،یه دفعه یه چیزی تو ذهنم اومد،
دوباره رفتم خونه و دویدم تو اتاق، طلاهامو برداشتم، شناسنامه،و لباسای نو و لباس زیرای نو و یه سری خرت و پرت دیگه!
چند تا تیکه طلا داشتم و بقیه زندگیم تو یه نایلون جا شده بود!پانزده سال زندگی!
کشوها رو باز کردم،کمد هارو!انصافا هیچ لباس درست و حسابی توشون نبود!
نصف بیشتر شرتهام پاره شده بود،دوخته بودمشون!
تو دلم گفتم زنی که شورتش رو جای دور انداختن، میدوزه،حقشه!
حقشه این بلا سرت بیاد
توی اینه نگاه کردم،روسری چسبیده بود به سرم، یه دسته مو رو انداختم بیرون!نه راضیم نکرد
روسری رو انداختم و شال نو پوشیدم موهامو باز گذاشتم،گندم زاری که باید باد لابه لاش میپیچید!
زنگ زدم اژانس!
با نایلون پانزده سال زندگیم!
راننده هایده گوش میکرد!
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته..........
پایان #پارت_سوم
ادامه دارد...
💕💕💕 بانوان منتظر
http://eitaa.com/joinchat/1574109184Ce84bbdc135
⚠️ کپی بدون ذکر منبع ممنوع!
📌ارسال بدون لینک پیگرد الهی دارد✨