❇️استـــاد #فــاطمـــے_نيــا:
🍃مشـڪل ڪارهاي ما از ڪجـاست.
مشکل اکثر ما از ناحیه زبان است! وقتی در خانه، سر ِیک موضوع ساده دل فرزند يا همسرت را میشکنـی و با او تندی میڪنی، آیا متوجـہ هستی که خودت را از برکات الهـی محــروم میڪنی؟!
پناه میبریم به خدا از این زبــان!
#پند_علما
#مدیࢪ
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
→ @Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🌸دعای منتظران درعصرغیبت🌸
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى .🕊
🌹دعای سلامتی امام زمان🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🕊
❣دعای فرج❣
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🕊✨
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_هفتم #عطر_مریم #بخش_دوم . نگاهے بہ دور تا دور انبارے انداختم،بہ ظاهر جز وسایل ب
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_هفتم
#عطر_مریم
#بخش_سوم
.
نفسم تنگ شد،نیم رخ جدے اش را خوب میدیدم. مرد همسایہ دست بلند ڪرد تا با انگشت اشارہ این سمت را نشان بدهد ڪہ با سرعت در را بستم.
بہ سمت خانہ دویدم و با دم پایے وارد شدم. در حالے ڪہ بہ سمت آشپزخانہ مے رفتم گفتم:ریحانہ! اومدن! نباید منو ببینن نذار هیچ حرفے ازم وسط بیاد!
بیچارہ ریحانہ با رنگ پریدہ ڪنارم آمد و پرسید:چرا؟!
وارد آشپزخانہ شدم و یڪے از صندلے هاے چوبے پشت میز غذاخورے را برداشتم و بہ سمت حیاط راہ افتادم.
_نپرس! میگم بهت! تاڪید میڪنم نذار هیچ حرفے از من وسط بیادا!
گیج و منگ بہ صورتم خیرہ شدہ بود:باشہ!
نزدیڪ دیوار مشترڪمان با خانہ ے عمہ مهلا ڪہ سمت چپ حیاط قرار داشت شدم و صندلے را بہ دیوار چسباندم.
چشم هاے ریحانہ گرد شد و پر از ترس.
_چے ڪار میڪنے آبجے؟!
روے صندلے ایستادم:میرم خونہ ے عمہ مهلا!
دست هایم را روے دیوار گذاشتم و زیر لب یاعلے گفتم. ارتفاع دیوار زیاد نبود ڪافے بود یڪ خیز بردارم. همانطور ڪہ سعے داشتم خودم را بالا بڪشم گفتم:سریع این صندلیو ببر بذار سرجاش!
نفسم را در سینہ حبس ڪردم و با ڪمے تقلا روے دیوار نشستم،ریحانہ همانطور مبهوت و با نگرانے نگاهم میڪرد.
تشر زدم:با توام! دِ یالا!
صداے نزدیڪ شدن ماشین ڪہ بہ گوشم خورد،چشم هایم را بستم و آرام از روے دیوار سُر خوردم.
با زمین ڪہ برخورد ڪردم صداے ضعیفے ایجاد شد! پاے راستم زیر تنم ماند و دردے در پهلویم پیچید!
یڪ دستم را روے پهلویم گذاشتم و دست دیگرم را روے دهانم ڪہ صداے نالہ ام بلند نشود!
زنگ در بہ صدا در آمد...
.
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🖤⃝⃡🖇️• #مدیر
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
@Banoyi_dameshgh
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_هفتم #عطر_مریم #بخش_سوم . نفسم تنگ شد،نیم رخ جدے اش را خوب میدیدم. مرد همسایہ د
نوش جانتون رفقا😍 یه بازدید داریم تنهامون نزارید باز در خدمتتون هستیم
~حیدࢪیون🍃
●➼┅═❧═┅┅───┄ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت💢 قسمت هشتم👇 🌷خیلی زود فهمیدم که منظور ایشان،
●➼┅═❧═┅┅───┄
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت💢
📌قسمت نهم(حسابرسی)👇
🌷جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی، همین که خودت آن را ببینی کافی است. چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»
🍁این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت.
نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. سمت چپ بالای صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود:
«۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز»
از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی.
🌷به ذهنم آمد که این تاریخ، یک سال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و...
🍁پرسیدم: اینها چیست؟
گفت: اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم.
🌷یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد، نمازهای پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود، نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود، نمازهای پنجگانه می باشد.
🍁من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم، و با تشویق های پدر و مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا میشد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم.
🌷این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
التماس دعای فرج 🍃🌹
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🕊 @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
👤 استاد #رائفی_پور
واگذاری قدرت به هریس و پیشبینی استاد..
↻📕📍••||
🖍⃟📕¦⇢ #استوࢪے📽
🖍⃟📕¦⇢ #مدیر
↠ @Banoyi_dameshgh
✍حاج قاسم سلیمانی:
خدا را قسم میدهم به محمد و آل محمد؛
کشور ما را
و رهبر ما را
و ملت ما را
و سرزمین ما را
در کنف عنایت خود حفظ بفرماید.
#شبتون_شهدایی 🌙
#مدیر
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡
⚡️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود⚡️
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌻 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
⛅️ دعای غریق⛅️
🌸 دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان 🌸
⚡️یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ⚡️
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
⚡️ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک⚡️
🎄أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
سلام دوستان عزیز🌹
قرار بود روزانه ۱۰ صلوات به نیت ظهور اقامون امام زمان بفرستیم❤️
#بسم_الله
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#حیدࢪیوݩ
#تلنگرانہ🌱
وقتےخـدا..
درےروبہروتمیبنده..
• اصراربهڪوبیدنشنڪن!...
° اینوبدونڪہ!
• هرچیپشتِاوندرهست
° بهصلاحِتــونیست(:
هرچےخــدابخواد...همون درسته مطمئن باش.
♥️•╣ @Banoyi_dameshgh╠•♥️
#مدیࢪ
~حیدࢪیون🍃
«📌📕»
میـٰآنہۍمَـنۅتۅراگَنـٰاهزَدبِھمحُسیـن
ۅَلۍتۅمِھرَبـٰانۍۅمیخَرۍدۅبـٰارِهمَرا
️️ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
❁❴ #حسینـجانمـ♥️❵❁
#مدیر
حجاب چیست؟!
🎀حجاب یعنی:
👈زرهی در برابر
چشم های مریض.
🌼حجاب یعنی:
👈تمام زیبایی زن
برای یک نفر
🌷حجاب یعنی:
👈من انتخاب میکنم
که تو چی ببینی
🌺حجاب یعنی:
👈نشان دادن
شخصیت خویش
🌻حجاب یعنی:
👈عزت،شوکت،پاکدامنی
افتخار،شجاعت،قدرت
🌸حجاب یعنی:
👈فخر،زینت،پاکی قلب
مرواردی درون صدف
🌴حجاب یعنی:
👈بندگی خداوند
خشنودی الله
👌حجاب یعنی سپری محکم
🔥در برابر چشم های نامحرم و آتش جهنم
مکتب حاج قاسم 🌱.
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
→ @Banoyi_dameshgh
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
سلام بزرگواران وقتتون بخیر🌸
ما نیاز مند به ادمین های جهادی هستیم
چند تا شرایط داریم
اقا و خانم موردی نداره
ما در خدمتشون هستیم
@ya_zeinab09
#آیا_می_دانیم؟
🌗 بهشتیان، چون از غذای بهشتی سیر شدند، آن غذا فوراً مبدل به عرق خوشبو میشود و از بدن آنها خارج میگردد. این، تنها نوع دفع در بهشت است، به این معنا که در بهشت دفع ادرار و مدفوع وجود ندارد. همانطور که جنین داخل رحم وجود ندارد.
🌸 اولین غذای بهشتیان بعد از ورودشان به بهشت از جگر ماهی است. نقل است که یک دانشمند یهودی از رسول خدا پرسید: اولین چیزی که اهل بهشت بعد از داخل شدن به بهشت میخورند چیست؟ فرمود: جگر نهنگ. عرض کرد چه مینوشند؟ فرمود: سلسبیل.
🌸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: گوشت، بهترین نانخورش در دنیا و آخرت است و بهترین گوشت نیز، گوشت پرندگان است.
✨و لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (واقعه آیه 21): ✨
و گوشت پرندگان از هر نوعی که مایل باشند (برایشان مهیاست) اگر دقت کرده باشیم از نظر پزشکی هم ثابت شده است، کلسترول و ضرر گوشت پرندگان بسیار کمتر از گاو و گوسفند است.🌗
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❲🌀🎥❳
یـامھـدیمـنبـهشـوقرختـو
راهـیمعـراجشـدم💔!
°•°🌻°•°↷
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_هفتم #عطر_مریم #بخش_سوم . نفسم تنگ شد،نیم رخ جدے اش را خوب میدیدم. مرد همسایہ د
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_هشتم
#عطر_مریم
#بخش_اول
.
صداے نزدیڪ شدن ماشین ڪہ بہ گوشم خورد،چشم هایم را بستم و آرام از روے دیوار سُر خوردم.
با زمین ڪہ برخورد ڪردم صداے ضعیفے ایجاد شد! پاے راستم زیر تنم ماند و دردے در پهلویم پیچید!
یڪ دستم را روے پهلویم گذاشتم و دست دیگرم را روے دهانم ڪہ صداے نالہ ام بلند نشود!
زنگ در بہ صدا در آمد،صدایے از ریحانہ بلند نشد!
نفسم بالا نمے آمد،نباید خواهرم را تنها میگذاشتم اما اگر آن مامور لعنتے مرا مے دید جواب حاج بابا را چہ میدادم؟!
اگر دست بہ بازویم مے انداخت و مرا ڪشان ڪشان با خودش بہ زندان قصر یا ڪمیتہ مشترڪ ضد خرابڪارے مے برد مامان فهیم در جا دق میڪرد!
آن هم براے آش نخوردہ! براے آن محرابِ...
سریع بہ خودم نهیب زدم،براے محراب نہ! براے حاج بابایت خودت را بہ خطر انداختے! محراب ڪہ باشد ڪہ تو برایش بہ جوش و خروش بیوفتے؟!
در دل خدا را شڪر ڪردم ڪہ تهران نیست. اگر اینجا بود و مامور ساواڪ او را مے دید بساط مان در ڪمیتہ مشترڪ ضد خرابڪارے خوب جور میشد!
چند ثانیہ بعد صداے مرتعش ریحانہ در حیاط پیچید:ڪے...ڪیہ؟!
خودم را محڪم بہ دیوار چسباندم،صداے همان مرد بلند شد:میشہ درو باز ڪنین؟!
صداے باز شدن در ڪہ بہ گوشم خورد هم زمان عمہ مهلا،چادر رنگے بہ سر در آستانہ ے در ظاهر شد.
با چشم هاے گرد شدہ نگاهے بہ در حیاط و سپس بہ من انداخت!
خواست دهان باز ڪند ڪہ سریع دستم را از روے دهانم برداشتم و انگشت اشارہ ام را روے بینے ام گذاشتم.
زمزمہ ڪردم:هیس!
و تا توانستم عجز و التماس در چشم هایم ریختم!
بیچارہ گیج و منگ بہ من خیرہ شدہ بود. با قدم هاے بلند بہ سمتم آمد.
گوش هایم را خوب تیز ڪردم.ریحانہ مودبانہ گفت:سلام بفرمایین؟!
صداے آن مامور بلند شد:سلام خانم! روز بہ خیر! منزل آقاے خلیل نادرے؟
ریحانہ عادے جواب داد:بعلہ!
_تشریف دارن؟!
_نہ! سرڪارن فڪ ڪنم تا چند دیقہ دیگہ بیان. امرتون؟!
_پاشا اعتماد هستم! از ڪمیتہ مشترڪ ضد خرابڪارے!
نفسم دوبارہ تحلیل رفت،دستم را محڪم مشت ڪردم و روے پیشانے ام گذاشتم.
ریحانہ خودش را بہ آن راہ زد:ڪمیتہ مشترڪ ضد خرابڪارے؟! فڪ ڪنم اشتباہ اومدین!
_بلہ! منو همڪارام حڪم تفتیش منزلتونو داریم!
ریحانہ من من ڪنان پرسید:خونہ ے ما؟! آخہ چرا؟!
اعتماد بے حوصلہ جواب داد:چراشو بعدا متوجہ میشین!
پشت بند صدایش،صدایے خشن گفت:از جلو در برو ڪنار!
سپس گویے رو بہ اعتماد ادامہ داد:آقا! هزار مرتبہ گفتم با این خرابڪارا نباید مدارا ڪرد!
نتیجہ ش میشہ این ڪہ این یہ الف بچہ واسادہ جلو در ما رو سوال جواب میڪنہ!
دعا ڪردم دل نازڪ ریحانہ نشڪند،مثل من رو دار و تاب دار نبود!
نازپروردہ ے مامان فهیم بود،تن صدایے بالا مے رفت طفلڪم بغ میڪرد؛چہ برسد بہ این ڪہ مامور ساواڪے جلوے در خانہ ے مان بایستد و اینطور گستاخانہ صحبت ڪند!
اعتماد آرام گفت:آروم باش نگهبان!
دوبارہ ریحانہ را مورد خطاب قرار داد:ڪسے جز شما منزل نیس؟!
ریحانہ با ڪمے مڪث جواب داد:نہ! اجازہ میدین مادرمو صدا ڪنم؟! خونہ ے همسایہ رو بہ روییہ.
_موردے ندارہ! ما همینجا صبر میڪنیم،فقط در باز بمونہ!
ریحانہ باشہ اے گفت و رفت. عمہ مهلا هم ڪنار من نشستہ بود و خوب گوش میداد.
رنگ از رخسارش پریدہ بود،خواست از ڪنارم بلند شود ڪہ پرسشگر نگاهم ڪردم.
آرام گفت:بچہ م ریحانہ تنهاس! از این غول تشنا میترسہ!
با صدایے خفہ و لحنے ملتمس گفتم:نہ عمہ! شڪ میڪنن،نباید منو ببینن!
اخم هایش در هم رفت،سرے تڪان داد و بلند شد.
همانطور ڪہ سعے میڪرد زیر بغلم هایم را بگیرد آرام گفت:بلند شو!
با ڪمڪ عمہ،از جایم بلند شدم. هنگام بلند شدن چنان دردے در پهلو و پایم پیچید ڪہ احساس میڪردم در جا بیهوش خواهم شد!
دندان هایم را روے لب هایم فشار دادم ڪہ مبادا جیڪم در بیاید.
پاے راستم یارے نمے ڪرد،نمیتوانستم رویش بایستم.
عمہ مهلا ڪشان ڪشان مرا بہ داخل خانہ برد،همین ڪہ روے مبل نشستم از درد اشڪ هایم سرازیر شد.
تا نگاہ عمہ بہ صورتم افتاد با دست روے گونہ اش زد!
_صورتت عین گچ دیوار شدہ عمہ! نڪنہ پات شڪستہ باشہ؟!
.
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🖤⃝⃡🖇️• #یامهدے
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
@Banoyi_dameshgh
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎