eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ صورت مصطفی به سفیدی ماه🔥می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سرپا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش🔥 را بست... کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم... داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده🔥 و هنوز کاری مانده بود و... نمی‌خواست من دخالت کنم که رو به 🔥 خبر داد : «من خودم برای تعویض پانسمانش🔥 میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد. همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار نمی‌آمد دیگر رهایم🔥 کند... با نگاه صورتم را در آغوش چشمانش🔥 کشید و با بی‌قراری تمنا کرد : «🔥جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر می‌زنم!» دلم می‌خواست دلیل اینهمه را برایم بگوید و او نه فقط... نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی‌پرده 🔥حسان دلم را تسویه کرد... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #نود_ونه #تروریست‌های🔥 ارتش آزاد می‌لرزید، چند روزی می‌شد ا
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ طاقت از دست دادن برادرم راداشتم که با به🔥 مصطفی التماس می‌کردم : «تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم 🔥 را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید... که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم : «کجا میرید؟» دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش🔥 را نشانم داد : «اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش🔥 را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر🔥 را ببینم که قلبم به تپش افتاد... دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش🔥 را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد : «اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر 🔥 رگ 🔥غیرتش🔥 را بریده بود... که از من هم دل برید... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂