eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
- هروقت‌فڪرڪردے‌خیلی‌عاشقی یه‌سربروگلزارشهدا؛ رسم‌عاشقی‌یادبگیرے...!:))
🍃🌷هفدهم اسفند ماه سالروز شهادت مظلومانه سردار سرافراز اسلام شهید حاج محمد ابراهیم همت ، فرمانده دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله ، صلی الله علیه و آله، در عملیات خیبر ، سال ۱۳۶۲ گرامی باد⚘ 💐 هدیه به روح مطهر این شهید والامقام فاتحة مع الصلوات⚘ 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‍ مذهبی‍ میخوای‍ ؟☺️ عضو شو 👈♡🌻@Testimonial🌻 ♡ کلی‍ تلنگر ودلنگرانه‍ میخوای‍؟🤛 🤜 عضو شو👈 ♤ 🌻@Testimonial🌻 ♤ می خوای‍ با شهدا اشناشی‍ ؟🕊💚 عضو شو 👈& 🌻@Testimonial🌻 & رفیق‍ شهید می خوای‍ انتخواب‍ کنی‍ ؟❤️ عضو شو👈 ○ 🌻@Testimonial🌻○ کانال‍ مداحی‍ میخوای‍ ؟😀 عضو شو ¤ 🌻@Testimonial🌻¤ احادیث‍ میخوای‍ ؟☺️ عضو شو 👈*🌻@Testimonial🌻 * سخنان‍ استاد رائفی‍ و پناهیان‍ می خوای‍ ؟😇 عضو شو 👈 ₩🌻@Testimonial🌻 ₩ یه‍ کانال‍ همه‍ چی‍ تمام‍ میخوای‍ ؟😱 عضو شو‍ 👈 ♧🌻@Testimonial🌻 ♧ عضو همیشه‍ گی‍ ما باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمی‌زند که به لکنت افتادم : برا چی؟... باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان🔥 سوری سپرده باشد و او نمی‌خواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند... که به زحمت زمزمه کرد : «خودشون 🔥می‌دونن...» و همین چند کلمه، زخم‌های قفسه سینه و گردنش را آتش🔥 زد که چشمانش را از درد در هم کشید؛ لحظه‌ای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید : «شما راضی هستید؟» نمی‌دانست عطر شب‌بوهای حیاط و 🔥 آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش می‌تپید؛... و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم : «زحمت‌تون🔥 نمیشه؟» برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم 🔥خندید و او هم می‌خواست این خنده را پنهان کند که... نگاهش مقابل پایم زانو زد و.لحنش غرق شد : «رحمته🔥 خواهرم!» در قلب‌مان غوغایی شده و دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ#🔥احساس‌مان شنیده شود که تا آمدن... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ در قلب‌مان غوغایی شده و دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ#🔥احساس‌مان شنیده شود که تا آمدن... ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم. ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم : «چرا می‌خوای من برگردم اونجا؟» دلشوره‌اش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال 🔥شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد : «اونجا فعلاً برات امن‌تره!» و خواستم دوباره اصرار کنم... که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد : «چیزی نپرس 🔥عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس 🔥 را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم. تا رسیدن به سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد... کل غوطه غربی 🔥 را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقه‌ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی 🔥دنبال‌مان نیاید و... در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم. حال مادرش🔥 از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید... تا به کمک خوش‌زبانی‌های 🔥 که به لهجه خودشان صحبت می‌کرد، آرامَش کنیم. صورت مصطفی به سفیدی ماه🔥 می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش🔥 را بست... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
[به غیرت علی قسم ! که فخر زن .....]
**🌹 مصطفے روزی برای عمه اش خوابی تعریف می‌کند که گویا خواب دیده بوده مسجد ساخته شده...🍃 آن هم با چه عظمتی و آنجا شهید آوردند تابوت را وسط مسجد گذاشتند و از این تابوت نور در آسمان می‌رود.✨ جالب اینجاست که اولین شهیدی که در این مسجد تشییع شد خود مصطفے بود بعد از او هم سجاد عفتے :) *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا