🌸 💌پیامکی ازبهشت 💌🌸
🍃🌸 همیشه به خانواده ی شهدا سر می زد و آن ها را دلداری می داد و وقتی می خواستیم او را عقد کنیم به ما گفت که خانواده ی شهدا هم نیز باید حضور داشته باشند. می گفت هیچ وقت برای شهیدی که رفت ناراحت نباشید، شهید همیشه زنده است.
🌸راوی:مادربزرگوارشهید
🌸شهیدعلیرضافدایی_ریحان_آبادی🌷
🌷 تولد :۱۳۴۶/۰۰/۰۰ ریحان آباد
🕊 شهادت : ۱۳۶۶/۰۲/۰۴ بانه
هدیه به ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷حیدریون
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ڪلآمِهادےٓ🕊
با خدا باش از همان جایی که گمان نمیکنی روزی تورا می رساند
#شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ ♥️
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
•
مݪتۍ ڪہ '🌤💫
فࢪماندہاے !⛓
مثݪ...
#حاج_قاسم♥️📸
داࢪھシ
ازچۍمیترسونێد؟!(؛
.
#امام_زمان
「♥️」
☘️ ⃟¦🖇➺••#زندگیبھسبڪشھدآ
برایشھـادتورفتـنتلاشنکنیـد
بـرایرضایخـداکارکنیـدوبگوییـد :
خداوندانـهبرایبھشـت،
ونـهبـرایشھـادت...
اگـرتومـارادرجھنمـتبینـدازی
ولـیازمـاراضـیباشـی
بـرایماکافیسـت :)
|شھیـدعلـیچیـتسازیـان|
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_هفدهم #عطر_یاس #بخش_چهارم . حاج حسین بلند خندید:بیا بشین رایحہ جان! مرضیہ خانم
🌼
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_هفدهم
#عطر_یاس
#بخش_پنجم
.
چند روز بعد ڪارمندان و نویسندگان روزنامہ هاے ڪیهان و اطلاعات هم اعتصاب ڪردہ بودند.
چهلم شهداے هفدهم شهریور هم باشڪوہ برگزار شدہ بود،اما در ڪرمان مردمے ڪہ در مسجد جامع براے گرامے داشت شهداے هفدہ شهریور جمع شدہ بودند توسط ڪولے هاے اجر شدہ از طرف مامورین لباس شخصے،مورد حملہ قرار گرفتہ بودند.
هر بار از رادیو و زبان حاج حسین خبرهاے متفاوتے بہ گوشم میخورد. بہ جز خبرے ڪہ منتظرش بودم!
مامان فهیم و حاج بابا چندبارے تماس گرفتند و ڪوتاہ صحبت ڪردیم.
مامان فهیم گفت روے دیدن خالہ ماہ گل را ندارد اما خالہ مدام بهشان سر میزند،حال مرا مے پرسد و ابراز دلتنگے میڪند!
بعد از ماجراے آن روز،مامورین ساواڪ بہ خانہ ے ما و عمو باقر حملہ ڪردہ و همہ جا را گشتہ بودند.
هربار از حال محراب مے پرسیدم مامان طفرہ مے رفت!
حاج حسین و مرضیہ خانم مدام دور و برم بودند،حیاط بزرگ و مملو از گل محمدے یشان شدہ بود پناهگاہ من!
مرضیہ خانم نمے گذاشت زیاد تنها بمانم و بہ قول خودش فڪر و خیال درستہ قورتم بدهد!
مرا پاے دار قالے اش مے برد،مے گفت ڪنار اجاق گاز بایستم و آشپزے یاد بگیرم،مے گفت برایش ڪتاب بخوانم و مجلہ حل ڪنم.
باهم سیر ترشے مے گذاشتیم و ترشے لیتہ،گل هاے محمدے مے چیدیم و در گلدان ها با وسواس جا مے دادیم.
بہ توصیہ ے مرضیہ خانم براے سلامتے محراب و رها شدنش چلہ ے زیارت عاشورا گرفتہ بودم.
مرضیہ خانم مے گفت:دلِ عاشق پاڪہ! جا واسہ ناپاڪے ندارہ! آدم عاشق تو بغل خداس!
آخہ عشق رحمتیہ ڪہ خدا بہ بندہ هاے نظر ڪردہ ش عطا مے ڪنہ! الطاف الهیہ! موهبتہ!
چلہ ے زیارت عاشورا رد خور ندارہ،میگن تو این چهل روز هیچ گناهے نڪنین محالہ حاجتتون برآوردہ نشہ!
توام ڪہ الان پاڪے و عاشق! آدمے ڪہ هم پاڪہ هم عاشق میتونہ درگوشے هرچے ڪہ میخواد بہ خدا بگہ. خدا بهش درجا میدہ!
هر روز ڪہ زیارت عاشورا مے خواندم،بغض مے ڪردم،در خودم مے پیچیدم،اشڪ مے ریختم و نالہ مے ڪردم ڪہ دلِ خدا برایم بسوزد!
بیست روزے گذشتہ بود ڪہ امیرعباس تماس گرفت و گفت خبر گرفتہ اند محراب در زندان ڪمیتہ است و زندہ! همین! شاید براے دل من فقط همین را گفت و سر و تہ خبر را زد ڪہ دل آشوب تر نشوم!
باز همینش هم براے من جاے شڪر داشت.
دوم آبان بود ڪہ رادیو اعلام ڪرد بہ مناسبت تولد شاهنشاہ تعدادے از زندانیان سیاسے مورد عفو قرار گرفتہ اند و روز سوم آبان آزاد مے شوند.
از شنیدن این خبر سر از پا نمے شناختم،هر لحظہ منتظر بودم امیرعباس تماس بگیرد و بگوید محراب آزاد شد!
اما سہ روز گذشت و هیچ خبرے نشد. دل نگران و بے فڪر شمارہ ے خانہ ے عمہ را گرفتم.
امیرعباس جواب داد:بلہ؟!
صدایم لرزید:الو! داداش!
صدایش رنگ تعجب گرفت:الو! رایحہ؟! تویے؟!
_آرہ! چرا چند روزہ بهم زنگ نزدے؟!
_آخہ...خبرے خاصے نشدہ ڪہ زنگ بزنم!
قلبم از هم پاشید!
_یعنے...یعنے از آقا محراب هیچ خبرے نشدہ؟!
نفسش را با حرص بیرون داد:نہ!
عصبانے شدم،صدایم را بالا بردم:امیر! یہ چیزے شدہ ڪہ بہ من نمے گے!
خندید،مصنوعے!
_چے بشہ دیونہ؟! مطمئن باش هر خبرے بشہ سریع بهت زنگ میزنم!
با حرص گفتم:باشہ! اگہ تا چند روز دیگہ خبر دُرُس و حسابے بهم ندے پا میشم میام تهران!
سپس بدون این ڪہ منتظر حرفے از جانب او باشم،گوشے تلفن را گذاشتم.
•♡•
شش روز از سوم آبان گذشت و امیرعباس تماس نگرفت،از تهران خبر رسید ڪہ ڪارڪنان شرڪت نفت هم اعتصاب ڪردہ اند و رژیم را فلج!
اصلے ترین منبع درآمد حڪومت راڪد شدہ بود. ڪمبود واضح بنزین و سوخت قدرت ارتش را نشانہ گرفتہ بود.
روز نهم آبان سالروز تولد ولیعهد،آیت اللہ طالقانے و آیت اللہ منتظرے دو تن از قدیمے ترین مبارزان سیاسے،پس از مدت ها حبس آزاد شدند.
روز پانزدهم آبان امیرعباس تماس گرفت و گفت روزهاے سیزدهم و چهاردهم در تهران غوغا بودہ!
روز سیزدهم نزدیڪ دانشگاہ تهران بین مردم و ارتش درگیرے رخ دادہ بود.
بین مردم،دانش آموزان ڪم سن و سال هم بودہ اند. فرداے آن روز تهران بہ آتش ڪشیدہ شده بود. مردم هرچیزے ڪہ نشانہ اے از حڪومت داشت را بہ آتش زده بودند.
سینماها،بانڪ ها،مشروب فروشے ها،ڪابارہ ها و قمارخانہ ها!
گویے مب خواستند شهر را با آتش تطهیر ڪنند!
گفت اوضاع تهران آشفتہ است و نا بہ سامان! شریف امامے استعفا دادہ و حواس ها پرت چیزهاے مهمتر شدہ!
قرار شد چند روز بعد خبر بدهد ڪہ پنهانے براے چند روزے بہ تهران برگردم تا اگر اوضاع عادے بود بمانم.
هشت روز بعد امیرعباس تماس گرفت و گفت وسایلم را جمع ڪنم و با اتوبوس بہ تهران برگردم.
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🖤⃝⃡🖇️• #حیدࢪیوݩ
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
@Banoyi_dameshgh
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎