eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
~حیدࢪیون🍃
یلدایِ فراق ،طولانی نمیشد اگر نقلِ مجالسمان، غیبتِ تو بود..💔 ♥⃟⃡❄️ ♥⃟⃡❄️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️➣ @Banoyi_dameshgh
اعضای جدیدی که به ما پیوستید خوش امدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽...✨ ⃠🚫 +حاج‌آقا  چیکارکنم‌سمت‌گناھ‌ نرم؟ -اول‌بایدببینےعامل‌گناه‌چیہ؟  زمینہ‌ا‌ش‌روازبین‌ببری !  امابهترین‌راه‌حل‌اینہ‌کہ‌خودت‌رو  بہ‌کارخدامشغول‌کنے♥️!' آدم‌بیکار  بیشتردرمعرض‌گناهہ🙂🍃 بیڪارنشینیما🌱☝🏻
رفقـا سـاعت 9:00 امشب کہ طولانےترین شب سـال هست دعـاے فـرج و قـرائت ڪنیم تـا ان‌شاءاللّٰہ بہ آقـا بگیـم کہ در تمـامے سـاعـات زنـدگیمون با جون و دل بہ یـادشونیـم :)❤️ ✌️🏻 ↠ @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
³⁰آذر¹⁴⁰⁰ فقط ¹³روز مانده تا دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم💔🍂 🖤⃟🖇¦⇢ 🖤⃟🖇¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
عالم‌فداےچادرخاڪےٺو، عالم فداے ناله‌هاےشب‌و‌روزٺو... 🖤⃟🖋¦⇢ 🖤⃟🖋¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
❤️❤️بسم االرب العشق 👑قسمت پنجم ↯ وارد مدرسہ شدم،با لبخند شیطانے ڪنار بوفہ ایستادہ بود. روم رو از
🌹ادامه قسمت پنجم🌹 نگاهے بہ محدثہ و نازنین ڪہ پشتم نشستہ بودن انداختم. رنگشون پریدہ بود،خانم مرادے با ڪسے شوخے نداشت! خیلے سخت گیر و ڪم حوصلہ بود،ڪافے بود بگم بچہ ها شوخے ڪردن! خانم مرادے داشت بہ سمتمون مے اومد. سریع از جام بلند شدم و با ترس گفتم:سوسڪ! صدام قطع نشدہ همہ ے بچہ ها با ترس از جاشون بلند شدند و جیغ ڪشیدن. خانم مرادے خواست چیزے بگہ ڪہ عاطفہ سریع گفت:اونا ها،دارہ میرہ زیر میزا. چند تا از بچہ ها از ڪالس رفتن بیرون. خندہ م گرفتہ بود،لبم را گاز میگرفتم تا نخندم! مثل بقیہ با عجلہ دوییدم بہ سمت در،نازنین با چند تا جیغ بلند از روے میزها پرید! دیگہ نتونستم خودم رو ڪنترل ڪنم،از ڪالس خارج شدم و گوشہ ے سالن نشستم. عاطفہ هم با خندہ اومد ڪنارم نشست و گفت:دمت گرم! یہ آبے ام از تو آب گرم شد هین هین! _چہ خبرہ اینجا؟! صداے خانم فاطمے،مدیر مدرسہ بود. سریع از جامون بلند شدیم،خانم فاطمے نگاهے بہ من و چند تا از بچہ هایے ڪہ تو سالن بودیم انداخت و گفت:هدایتے توام؟! لب هام رو باز ڪردم چیزے بگم ڪہ عاطفہ با لحن طلبڪار گفت:خانم این چہ وضعشہ؟! هر روز سوسڪ و مارمولڪ و عقرب! از پررویے عاطفہ هم تعجب ڪردم هم خندہ م گرفتہ بود سرم رو پایین انداختم! عاطفہ ادامہ داد:این هدایتے رو ببینید! بیچارہ انقد ڪہ از سوسڪ میترسہ از داعش نمیترسہ! با زانوش محڪم بہ پشت زانوم زد! پام خم شد باعث شد بشینم. عاطفہ شونہ هام رو گرفت و گفت:ببینید اسم سوسڪ اومد ڪم موندہ بود غش ڪنہ! دیگہ نتونستم جلوے خودم رو بگیرم با دست صورتم رو پوشوندم و شروع ڪردم بہ خندیدن. عاطفہ با نگرانے گفت:فدات شم هانیہ گریہ نڪن! سوسڪہ دیگہ! دیگہ نمیتونستم نفس بڪشم،خندہ هام شدت گرفت،بدنم از شدت خندہ مے لرزید. صداے خانم فاطمے رو شنیدم:هدایتے چے شد؟! چرا مے لرزے؟! دستے روے شونہ م نشست. _هدایتے حالت خوبہ؟! _یڪے برہ آب بیارہ! ر مشڪل دارہ! سرم رو چسبوندم بہ دیوار،عاطفہ خدا ازت نگذرہ االن میگن دخت نازنین گفت:دورشو خلوت ڪنید. عاطفہ دستم رو گرفت و ڪنار گوشم آروم گفت:فلفل نبینہ چہ ریزہ! بشڪن ببین چہ تیزہ! دست هام رو از روے صورتم برداشتم،عاطفہ و نازنین زیر بغلم رو گرفتن. نازنین گفت:بریم یہ آبے بہ صورتت بزن حالت جا بیاد! خانم فاطمے و مرادے با نگرانے نگاهم میڪردن. خانم فاطمے بہ صورتم زل زد:زنگ بزنم اولیات بیان؟! با بے حالے ساختگے گفتم:نہ! نہ! یڪم ترسیدم! دیگہ نایستادیم،عاطفہ و نازنین آروم بہ سمت حیاط مے بردنم. بہ حیاط ڪہ رسیدیم عاطفہ نگاهے بہ پشت سرش انداخت و دستش رو برداشت. با حرص گفت:چہ خوششم اومدہ! نازنین شروع ڪرد بہ خندیدن،عاطفہ خودش رو انداخت زمین و گفت:هانیہ وقتے مرد! نشستم روے زمین و راحت زدم زیر خندہ از تہ دل! ■□■□■□■□■□■□■□■□■□ نویسنده : خانم لیلی سلطانی @Banoyi_dameshgh