eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 ⭕️ورود ترکش ممنوع⛔️ 💎دکتـــ👨🏻‍⚕ـــر با خنده بهش گفت: برادر! مگه پشت لباست ننوشتی ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄 پس چرا مجروح شدی؟! گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!🤕🤷‍♂
😂 صدام آش فروشه!...🤣 روزهاي اولي كه خرمشهر آزاد شده بود، توي كوچه پسكوچه‌هاي شهر براي خودمان مي‌گشتيم. روي ديوار خانه‌اي عراقي هانوشته بودند: «عاش الصدام» يكدفعه راننده زد روي ترمز و انگشت گزيد كه اِاِاِ، 😐😐پس اين مرتيكه صدام آش فروشه!... كسي كه بغل دستش نشسته بود نگاهي به نوشته روي ديوار كرد و گفت: «آبرومون رو بردي 😜بيسواد!... عاشَ! يعني زنده باد.👍
😂 یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک بعثی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط بعثی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب بعثی ها. چه می کرد؟ بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از بعثی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!😁» ترق! ماجد کله پا شد 😌و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!😂 چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از بعثی ها به نام جاسم برخورد.🤣😜 فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین.😔 یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین 😂😐کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: «🤩من!» ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!😂
😅 رزمنده اے توے جبهہ بےسیم میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون میگن خودت بیار میگہ نه شما بیاین داداش اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻‍♂ ‌‌‎‎‎
اینا دیوَند یا اَجِنّه؟😳 🌴خرمشهر بودیم! آشپز و کمک آشپز👨🏻‍🍳، تازه وارد بودند و با شوخی‌ بچه ها ناآشنا. آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب‌ها رو چید جلو بچه‌ها. رفت نون🍞بیاره که علی‌رضا بلند شد و گفت: «بچه‌ها! یادتون نره!» 👨🏻‍🍳آشپز اومد و تند و تند دو تا نون گذاشت جلو هر نفر و رفت. بچه‌ها تند نونهارو گذاشتند زیر پیراهناشون. کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد. تعجب کرد😯. تند و تند برای هر نفر دو تا کوکو🍳 گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت کوکوهارو گذاشتن لاي نونهایی که زیر پیراهنشون بود. آشپز و کمک آشپز اومدند بالاسر بچه‌ها. زُل زدند به سفره. بچه‌ها شروع کردن به گفتن شعار هميشگي:« ما گُشنه‌مونه یالله!😉». که حاجی داخل سنگر شد و گفت:« چه خبره؟🤔» آشپز دوید روبروی حاجی و گفت:« حاجی! اینا دیگه کِیَند! کجا بودند!؛ دیوُونه‌اند یا موجی؟!» فرمانده با خنده پرسید:«چی شده؟😊» آشپز گفت: « تو یه چشم بهم زدن مثل آفريقايي هايِ گشنه، هر چی بود بلعیدند!؟». آشپز داشت بلبل زبانی میکرد که بچه‌ها نونها و کوکوهارو يَواشکي گذاشتند تو سفره. حاجی گفت:‌« این بیچاره‌ها که هنوز غذاشونو نخوردند!».آشپز نگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز و بسته کرد.😳 با تعجب سرشو تکوني داد وگفت:« جَلّ الخالق!؟ اینا دیوَند یا اَجِنّه!؟» و بعد رفت تو آشپزخانه. هنوز نرفته بود که صدای خندهٔ بچه‌ها سنگرو لرزوند.😅
🌱در‌زمان‌اشغال‌خرمشهر..!! عراقۍ‌ها‌روۍ‌دیۅار‌ نوشتھ‌بودند:«جئنا‌ لنبقے‌‌!!"😐 آمدیم‌تآ‌بمانیم"🙄» بعد‌از،‌آزادے‌خرمشهر🌱 شهید‌بهروز‌مـرادۍ‌زیرش‌نوشت «آمدیم ‌نبودید🤨🚶🏼‍♂😂»
ترکش ریزی، آمبــ🚑ــولانس تیزی... وقتی عملیات نمی‌شد و جابجایی صورت نمی‌گرفت نیروها از بیکاری حوصله‌شان کم می‌شد🙁،‌ نه تیر و ترکشی نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی، منطقه یکنواخت و آرام بود آن موقع بود که صدای همه درمی‌آمد و بعضی‌ها برای روحیه دادن به رزمنده ها، دست به سوی آسمان بلند کرده و می‌گفتند: «اللهم ارزقنا ترکش ریزی😁، آمبولانس تیزی😅، بیمارستان تمیزی🤣، و غذاها و کمپوتهای لذیذی...😂😂» ... و همینطور قافیه سر هم می کرد و بقیه آمین می‌گفتند.😅 ادامـــــــہ : بعـــــــد هــــر چه این شعارو تکرار میکردن فایده نداش حتی از اون شعار خســــته شده بودن 😅 بلاخره اکثرا تشنه شدن واغلبا گرسنه😂 اگه میدونی چی شد؟ غذاشون تموم شده بود🤐😵🤣 +یکی گفت خب الان آب بنوشیم آب که هست . -گفت حتمااااااا الان میاریم، 🤒 +عجله کن خیلی تشنم کمپوت های لذیذرو دیگه هم نمیخوام فقط آب😆 -باعجله رفت🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ 🙄😢!!!!! +چططط نگفتم کمپوت لذیذ میخوام که ناامید اومیدی😂 -میدونم اما بازم از دستم افتاد از بسه عجله داشتم ........🤕😰😂 اوونوقت همه جا موندن از گرسنگی وتشنگی گفتن ....😂😂 بعد همه گفتن الهم ارزقنا السکوت لیس فیه جوع ولا عطش ،سیر بشیم از سکوت😂 اللهم اعطنا آب ودیگه نسکت ،،، دیگه نه امبلانس تیزی نه بیمارستان تمیزی و نه کمپوت لذیذی خواستن بلڪه😂😆گفتن اللهم ارزقنا اتوبوسااا کبیرااااا 🤣 بریم با اآن به رستورانن کبیرااااا در ان غذای کثیرا🤤
😁🤣 بار اولم بود که مجروح می‌شدم و زیاد بی‌تابی می‌کردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت :«چیه، چه خبره؟» تو که چیزیت نشده بابا!🤨 تو الان باید به بچه‌های دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می‌کنی؟! 😂 تو فقط یک پایت قطع شده!😉 ببین بغل دستی است سر نداره هیچی هم نمی‌گه، 😁🤣 این را که گفت بی‌اختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نمی‌داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه‌هایی هستند این امدادگرا.😂😂🤣🤣 یاد شهدا-با صلوات🌱
یه‌بسیجی‌🧔🏻بود خیلی اهل معنویت و دعا📿🕌 بود .....😍 برای خودش یه قبری ⚰کنده بود شب ها می رفت تا صبح باخدا راز و نیاز می کرد😊 ماهم اهل شوخی بودیم. یه شب مهتابی🌚سه،چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂 با بچه ها رفتیم سراغش.... پشت خاکریز قبرش نشستیم.اون بنده ی خدا هم داشت با یا شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند😍 دیگه عجیب رفته بود تو حال!😉 ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت. گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اِکو بشه😂 بگو:اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فکر می کرد براش اقا نازل شده! دوست ما برای باز دوم و سوم هم گفت:اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت:چی بخونم؟؟|!|😂 رفیق ماهم با همون صدآی بلند و گیرا گفت: بابا کرم بخووون🤣😂
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂 دارو ندارمو بردن😄😁 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات🌹
😂 💣شیمیایی ایرانی💣 💎توے خط مقدم فاو بودیم بچه ها سرآرپی جی رو باز میڪردند و داخلش سیر میریختند شلیڪ ڪه میڪردیم براثرانفجار و گرما،بوے تند سیر فضا رومےپوشاند بیچاره عراقے ها فڪر میڪردند ایران شیمیایے زده! یه ترسے وجودشون رو مےگرفت ڪه بیا و ببین...😂😂 🕊🌱