eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
آسد مرتضی می‌گفت: در جمهوری اسلامی ایران همه آزادند، به جز حزب اللهی‌ها... :)💔🌱 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 •• --آقا‌نوشتہ‌اند📜 --کہ‌زهرا‌میان‌آن|↓| ••درو‌دیوار••[💔] [ز‌سوز‌سینہ‌‌دعاۍ‌ظہور‌خوانده‌برایت]🖤🤲🏻 اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج✨ .
الھۍ‌مذهبۍ‌بودن‌در‌درون‌مــٰا‌باشد...! نہ‌نقاب‌ما :)🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_51 شهدایی که تنها دارایی شون جونشون بود اونم برای وطن فدا کردند برای ناموسشون خون دادند، سیدش
روی دکمه سبز می‌زنم و منتظر می‌مونم تا صحبت کنه‌، که صدای مردونه‌ی کسری تو گوشی و گوش من پیچیده میشه که با حرص میگه: - چرا گوشی رو جواب نمی‌دی؟ دهن باز می‌کنم تا حرف بزنم، ولی دوباره با آرامش ادامه میده: - راستی سلام، حالت خوبه؟ چه خبر از اون دوست... نذاشتم حرفش رو تموم کنه، وسط حرفش پریدم و با عجله گفتم: - سلام آقا کسری. کسری که انگار رفته بود داخل شک بریده بریده میگه: - اس...را...خانوم؟ کمی جای پاهایم رو عوض می‌کنم و میگم: - بله. کسری‌ با لحنی که نگرانی می‌باره ازش میگه: - کیانا کجاست؟ با من من لب می‌زنم: - حالش خوبه، دستش بود بود من جواب دادم. سوالی می‌پرسه: - چیشده؟ وای گند زدم، بدتر از این نمیشه! بزاق دهنم رو فرو می‌فرستم و گوشی رو روی گوشم جابه‌جا می‌کنم که صدای الو الو کردن کسری از اون طرف خط به گوشم می‌خوره. کمی دست دست کردم و در آخر با صدای لرزانم میگم: - چیزی نیست، خوبه. جدی میگه: - باید ببینمش. اصرار داشتم که جلوش رو بگیرم برای همین میگم: - چیزی نشده. کیانا جلو میاد، باندپیچی سرش تموم شده بود! چه زود! دست دراز می‌کنه و گوشی رو ازم می‌گیره که شارژ موبایل تموم میشه و خاموش میشه. با کیانا از اون مکان بیرون میایم و وارد رستورانی که همون نزدیکی بود، تمامی صندلی‌ها پر بود و جایی برای نشستن نبود. کیانا با دست به گوشه‌ای اشاره می‌کنه و میگه: - نظرت چیه بریم اونجا بشینیم؟ رد نگاهش رو می‌گیرم که با دو تا صندلی خالی کنار کسری و مازیار مواجه شدم. از سر مجبوری سری تکون میدم و همراهش سمت میز راه می‌افتیم. @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
#Part_52 روی دکمه سبز می‌زنم و منتظر می‌مونم تا صحبت کنه‌، که صدای مردونه‌ی کسری تو گوشی و گوش من پی
رمان لبخندی مملو از عشق به‌قلم ریحانه بانو با کیانا به سمت کسری و مازیار می‌ریم، کسری و مازیار از جاشون بلند می‌شند تا نگاه کسری به سر باند پیچی شده‌ی کیانا می‌افته نگاهش رنگ نگرانی می‌گیره و با نگرانی میگه: - خوبی کیانا؟ کیانا دستی به سر باند پیچی شده اش می کشه و با لبخند میگه: - چیزی نیست، افتادم و بعد روی صندلی های خالی می‌نشینیم. من رو به روی کسری می‌شینم و کیانا روبه روی مازیار کسری- چرا مواظب خودت نبودی کیانا؟ اسرا خانوم مگه قرار نشد مراقب خواهرم باشی پس چیشد؟! سرم رو پایین می‌ندازم و آروم زمزمه می‌کنم: - من شرمنده ام که حواسم بهش نبود! کیانا دستش رو روی شونه‌ی من می‌ذاره و با مهربونی و لبخند میگه: - تو چرا شرمنده باشی؟ دشمنت شرمنده! - لطف داری و رو به کسری ادامه میده: - تقصیر اسرا نبود که! خودم با کله رفتم تو زمین کسری با یکم اخم میگه: - جواب مامان و بابارو چی بدم؟ می‌دونی روی دختر عزیز دردنشون حساسن که! کیانا- جواب اونها با من و به شوخی ادامه میده: - مگه تو خواهر شیطونت رو نمی‌شناسی؟ مازیار که تا الان ساکت بود و مشغول کار کردن با گوشیش سرش رو بالا میاره و به جای کسری جواب میده: - شیطون و لوس و نازک نارنجی کلمه لوس کافیه تا حرص کیانا در بیاد کیانا محکم پاش رو می‌کوبه زمین و تا می‌خواد جواب بده که مرد جوونی میگه: - چی‌ میل دارید؟ مازیار دستش رو زیر چونه‌اش می‌ذاره و رو به کیانا با لحن کشداری میگه: - چی میل داری بانو؟ بعد دادن سفارش ها ازمون دور میشه، مازیار رو به من می‌کنه و میگه: - از قیافتون معلومه که خیلی باید خانوم باشید، نمی‌دونم چرا با این کیانای خل و چل رفیق شدید! ولی در هر صورت واقعا بهتون تبریک میگم که انقدر صبر دارید و این اعجوبه رو تحمل می‌کنید... ای کاش اینم یکم از شما یاد بگیره. نمی‌تونم جلوی خودم رو بگیرم و باصدای بلند می‌زنم زیر خنده، کیانا نیشگونی از بازوم می‌گیره و با حرص میگه: - پسره‌ی خاک بر سر این چرند پرندها چیه تحویل اسرا میدی؟ مگه من چمه؟ تو مشکل بینایی داری چرا الکی به من گیر میدی؟ مازیار- اتفاقا من چشم‌هام ده دهمه کسری- بس کنید دیگه مثل بچه های دوساله باهم کل کل می‌کنید! حرف کسری حکم آتش بس رو صادر می‌کنه و مازیار چیزی نمیگه کیانا رو به مازیار میگه: - ان شاءالله خدا یک زن اورانگوتان نصیبت کنه مازیار- بی شباهت به اورانگوتان هم نیستی! غذا هامون رو میارن و سکوت میشه و همه مشغول خوردن غداهامون می‌شیم. @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ ‌: ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه نماز هم نخوندی نخون روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و فقط سعی کن دلت پاک باشه! ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ :👇🏻 ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ‏ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ : ‏[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ‏] ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،💟 ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .✅ ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌| وقت‌نیازها‌به‌کسی‌رو‌نمیزنم تنها‌به‌درگه‌تو‌گدا‌میشود‌دلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا