eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
-تـلـخ‌وشـیـریـن‌جـهـٰآن‌؛ چـیـزےبـہ‌جـزیـڪ‌خـواب‌نیست؛ مـرگ‌پـٰآیـٰآن‌مےدهـد‌یڪ‌روزایـن‌کـٰآبـوس‌را:)؛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌿
🔰امام على عليه السلام: 🟢زَوالُ النِّعَمِ بِمَنعِ حُقوقِ اللّهِ مِنها، وَالتَّقصيرِ في شُكرِه 🟡اگر حقوق خدا در نعمت ها ادا نشود و در شكرگزارى شان كوتاهى گردد، آن نعمت ها ستانده مى شوند [غررالحكم حدیث5475]📚
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
•🖤• . :) 🖤 بہ‌امیــدفــرج‌نــور‌چشممـــون😍 ✨الّلهُم‌صَلِّ‌علی‌محمَّدوَ آلِ‌محمَّدوعجِّل فرجهُم♥️ 🌱 التماس دعا 👋🖤 🖤➣ @Banoyi_dameshgh 〇🏴حیدࢪیون🌑⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم به امید تو ای امید من 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بمیرم برای زخم هات مادر جان😭💔
درآخرین غربال های آخرزمان مراقب باش نیفتی..!❗️❌🚫 💚
یا الهی و سَیِّدی و رُبّی اَتُراکَ مُعَذِّبی بِنارِک؟ ای خدای من ای سید من من آیا باور کنم، که مرا در آتش می سوزانی...؟💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_142 بعد بازجویی به سمت اتاقم میرم، چند تا دونه قرص مسکن می‌خورم و می‌خوابم. *** #دوماه‌بعد دو
بعد پوشیدن شلوار مشکی و مانتوی مشکی رنگم که بالاش طرح زرشکی داره به شال ها و روسری هام نگاه می‌کنم. روسری براق شیری رنگی بر می‌دارم و سرم می‌‌کنم و مدلی می‌بندم. وسایل هام رو داخل کیف کوچولو و جمع و جور مشکی رنگم می‌ذارم و چادرم رو بر می‌دارم و از اتاق خارج میشم. چادرم رو جلوی آینه مرتب می‌‌کنم و همراه بقیه از خونه خارج می‌شیم. کفش های راحتی مشکی رنگم که پاشنه ی کوتاهی داره رو پام می‌کنم و سوار ماشین میشم. هنذفری و گوشی ام رو از توی کیفم بیرون میارم و به بخش آهنگ هام میرم. آهنگی از حامد زمانی پلی می‌کنم و مشغول گوش دادنش میشم تا برسیم. *** جلوی در می‌رسیم از ماشین پیاده میشم و زنگ رو می‌زنم. که همون لحظه صدای ماهان می پیچه و میگه: - کیه؟ - باز کن! که باهم وارد خونه می‌شیم، مشغول سلام و احوالپرسی می‌شیم و بعد سلام احوالپرسی به سمت‌ اتاق میرم و چادر و کیفم رو روی جالباسی آویزون می‌کنم. از اتاق خارج میشم و کنار رویا می‌شینم، ثمین و محمدرضا هنوز نیومده بودند. - خوبی رویا؟ که می‌خنده و میگه: - از احوالپرسی های شما اسرا خانوم. - چه خبر؟ - سلامتی و آروم میگه: - عمه شدنت مبارک! که ذوق زده داد می‌زنم: - چی؟ و محکم بغلش می‌کنم، و می‌بوسمش و میگم: - مبارک باشه گلم. - فردا میای بریم خرید؟ که می‌خندم و میگم: - من قربون دخترخانومتون بشم، امیرحسین میدونه؟ - نه هنوز بهش نگفتم، از کجا میدونی دختره؟
~حیدࢪیون🍃
#Part_143 بعد پوشیدن شلوار مشکی و مانتوی مشکی رنگم که بالاش طرح زرشکی داره به شال ها و روسری هام نگ
که محکم می‌میگم و میگم: - عشق عمه است دیگه! که چشم هاش رو ریز می‌‌کنه و میگه: - نه خیرم جیگر مامانشه. که عمه صدا می‌زنه و میگه: - بیاید کمک کنید سفره ها رو بذاریم. رویا تا می‌خواد بلند بشه میگم: - تو بشین، باید بیشتر مواظب خودت باشی عزیزم. که می‌خنده و چشمی میگه، میز رو می‌چینیم ثمین هم سعی داره خودش رو توی دل همه جا کنه... بعد خوردن شام، روی مبل ها می‌شینیم که امیرحسین میگه: - آبجی اسرا این جمعه میای بریم شمال تا هفته بعد؟ دوستت کیانا خانوم هم میاد. که ثمین رو به محمدرضا میگه: - محمد ماهم باهاشون بریم؟ اخه ماه عسل هم نرفتیم و دستش رو روی دست های محمدرضا می‌ذاره که محمد رضا غرید: - فعلا کار دارم، بعدا می‌برمت خودم. که ثمین انگار پنجر میشه چیزی رو با چشم و ابرو بهش میگه و از جاش بلند میشه، که محمدرضا هم دنبالش میره... - کیانا باشه منم هستم. رویا با ذوق میگه: - چه خوب، امیرحسین و بقیه برای یک مسئله کاری میرن ما خانوم هاهم بریم خوش گذرونی! همه می‌خندیم که همون لحظه ثمین میاد و کیفش رو از روی مبل بر می‌داره و میگه: - من دیگه برم خونه، خدانگهدار. ولی ته چهره اش ناراحتی ای موج می‌زنه، و صورت محمدرضا هم قرمز شده بود! بقیه کم کم میرن و خداحافظی می‌کنیم، که بابا میگه: - حاضر شید بریم! که به سمت اتاق میرم و چادر و کیفم رو بر می‌دارم رو به رویا میگم: - مراقب خودت باش، هروقت خواستی بریم خرید بگو! که بغلم می‌کنه و میگه: - چشم، توی شمال می‌خوام سوپرایزش کنم و کارش بهونه است. - چه خوب! خدانگهدار. و به سمت ماشین می‌ریم و حرکت به سوی خونه...