°.🖇⃝⃡❥.°
خواستگاری آمد گفت:
من چهارتا زن دارم!
اول با سپاه ازدواج کردم بعد با جبهه
و بعد با شهادت و آخرش با تو..!
#شهید_مهدیزینالدین
❣بر چهره دلربای مهدی صلوات❣
♥️•╣ @Banoyi_dameshgh╠•♥️
#حیدࢪیوݩ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایامنوببرتوراهیکه...!
#استـٰادپناهیان
آمَــــدڪِهبگیـرَدزِ؏ـلۍنُقطِـہضَعفـۍ
بیچـٰارِهنَـدٰانسـت؏ـلۍنُقطِـہنَـدٰارَد!♡••
⌛️⃟📦¦⇢ #رهبرانه
⌛️⃟📦¦⇢ #حیدࢪیوݩ
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
سلام بزرگواران
تا پارت ها به دستتون برسه ۵ تا صلوات برای سلامتی آقات امام زمان بفرست 😉
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ #part115 ساره و سلاله از خنده مردن منم خندیدم از صدایی که در آوردم اص
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
#part116
سلاله چیزی نپرسید و شروع کرد به درس، متاسفانه نصب درس استاد را متوجه نبودم و حواسم به این بود که بعد از کلاس به اتاق مدیریت برم و چه جوری صحبت کنم.....
با پنج دقیقه استراحت استاد به سمت سلاله رفتم تا بهش بگم با من به اتاق مدیریت بیاد...
+ سلاله یک دقیقه بیا با هم بریم پیش ساره بشینیم
قبول کرد و رفتیم به سمت میز ساره که تنها نشسته بود و سرش داخل موبایل بود دستمو گذاشتم روی شونش وگفتم : ساره خانم گل من چطوره؟
همین طور که سرش پایین بود گفت:- از لطف خواهر شوهر عالی
تا این حرف و زد چشم های سلاله بین من و ساره میچرخید چشمای من که داشت از کاسه در میومد از حرفش، خودش نگاهی به چشمای پر از تعجب سلاله کرد از قیافش معلوم بود که الان میخواد ماست مالی کنه
من که از کارش خیلی عصبانی شدم چون بهم قول داده بودیم تا خواستگاری و انشالله عقد نکردن به کسی نگیم
- اینجا چه خبره؟ خواهر شوهرکیه، راستشو رو بگید؟
- چیزی نیست حاجی میخواستم بگم خواهر اشتباهی پشتش شوهر اومد.
سوتی که ساره داده بود با هیچی نمی تونستم جمعش کنی واقعاً گند زده بود به همه چی
من فقط سکوت کردم و حرف نزدم، پنج دقیقه وقتمونم تمام شد و استاد مفاخری بهمون گفت به سر جامون بریم...
سلاله به سمت سرجاش رفت و منم از استاد اجازه گرفتم تا به دست و صورتم آبی بزنم ، مخم دیگه قاطی کرده بود هم از سوتی بیموقع ساره هم اینکه باید چه طوری با مدیر صحبت کنم ، رفتم به سمت سرویس و صورتمو آب زدم که خودمو تو آینه دیدم که رنگم قرمز شده بود ....
مغزم هی بهم فشار میاورد و میگفت: تو همون زهره ای واقعا اینقدر پر استرس شدی که نمیتونی بری با مدیر دانشگاه حرف بزنی واقعا که خجالت داره قوی باش یادت نرفته که مادربزرگ همیشه میگفت وقتی مشکل داری میخوای حلش کنی قبلش ۵ تا صلوات به نیت پنج تن بفرست چراکه دوای هر دردیه بسم الله گفتم و......
○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○•
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از👇
به قلم:#بانوی_دمشق (علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
پرش به اولین پارت👇
https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23
حیدریون👇
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ #part116 سلاله چیزی نپرسید و شروع کرد به درس، متاسفانه نصب درس استاد
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
#part117
به کلاس برگشتم که تدریس استاد مفاخری تمام شده بود داشت درباره دفعه بعدی صحبت می کرد ، بعد بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.
سلاله و ساره اومدن سمت من ، دیگه میخواستم قوی باشم تا بتونم برای همه کاری کرده باشم این استاد واقعا بچه های دانشگاه و اذییت میکنه خود من که نزدیک ۱۰ بار باهاش دعوا افتادم
-زهره حالت خوبه؟میخوای سر کلاس خانم صالحی نباشی بهش میگم حالت خوب نبوده
+ نه حالم خوبه ساره من حتما باید بعد این کلاس با مدیر حرف بزنم هر طور که شده
- زهره جون میگم اگر استرس داری ها امروز نری بهتره مگه نه ساره جون؟
- آره زهره جان حرف سلاله جونم درسته میگه دفعه بعدی انشالله
+ نه هیچ استرسی ندارم اگر استاد بابازاده همون جا باشه می خوام رک حرفم رو بزنم
رفتم و روی صندلی نشستم لقمه هایی که مامان داده بود که توی ماشین بخورم رو از نایلون فریزر در آوردم و نصف کردم نصفی رو به ساره و نصفه دیگه رو به سلاله دادم...
داخل نون شامی با گوجه بود، واقعا شامی های مامان محشر می کرد، تقریبا نیم ساعت بعد به در کلاس ۲ مرتبه استاد صالحی ضربه زد و وارد شد همه باهاش سلام کردیم ...خانم صالحی شخص خیلی خشکی بود و برای کلاس خودش قانون هایی داشت که پسرها هیچ کدوم از اونها را انجام نمی دادند و همیشه هم با خانم صالحی دعواشون میشد ......
- سلام وقتتون بخیر بچه ها این جلسه رو در مورد کارایی صحبت میکنیم، توجه داشته باشید اگر به نکته هایی که این دفعه من بهتو ن میدم گوش نکنید و دفعه بعد تو امتحانات این نکته ها رو بیارم هیچکدومتون جواب ندین دو جلسه از کلاس اخراج هستید.
یکی از پسرها که اسمش سعیده خیلی یک دنده دو کله شقه خیلی آروم گفت: وای خدا را شکر راحت میشیم
ماهایی که جلو نشسته بودیم به راحتی صداشو شنیدم ولی فکر نکنم عقبی هاشنیده باشن این صدا از گوش خانم صالحی پنهان نماند و روش کرد سمت سعید گفت: دفعه آخر باشه وگرنه من میدونم و شما
با این حرف استاد کل کلاس رفت رو هوا استاد عصبی شده با ماژیک روی تخته ضربه زد....
-مگه با شما نیستم دفعه بعدی این رفتارها رو تو کلاس ببینم میرید پیش مدیر........
○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○•
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از👇
به قلم:#بانوی_دمشق (علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
پرش به اولین پارت👇
https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23
حیدریون👇
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10