اومد به خواب عبدالزهرای کعبی....
گفت عبدالزهرا!
چرا روضه منو نمیخونی؟!
عرض کرد آقا جان
من کارم روضه خونده!!
مکرّر روضه شما رو خوندم.
حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی...
عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟
مگه جگر پاره نشد؟!
مگه زینب تشت نیاورد؟!
مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟!
فرمود نه! روضه ی من اینا نیست!!!
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستی از روی سرم.....
رد شد و بر مادر خورد😭😭😭😭
#آه_حسن
@Baraaaaaan