گفت ای فرزند ملجم دیر کردی قبلِ تو
در میانِ کوچه قنفذ جانِ حیدر را گرفت ..
ماه آمد تا که بردارد سری از سجده گاه ،
قصهی شق ُ القمر بار دگر تکرار شد ..
صفا و مروه دیده ام گرد حرم دویده ام ،
هیچ کجا برای من که از همه بریده ام ،
مثل نجف نمیشود که بارها چشیده ام ،
در آستان قدسیش بادهی لایزال را ،
خوشا به عشق روی او مجاور حرم شدن ،
در آستان نور بافرشته هم قدم شدن ،
دم از حسین او زدن جناب محتشم شدن ،
به احترام زینبش تا دم مرگ خم شدن ،
وتا همیشه داشتن حب علی و آل را .