هدایت شده از بـ𓂆ـراےاو
خدا مشغول خلقت بود دنیا را ، همان موقع ،
علی در مسجد حنانه کفشش را رفو میکرد ..
بـ𓂆ـراےاو
خدا مشغول خلقت بود دنیا را ، همان موقع ، علی در مسجد حنانه کفشش را رفو میکرد ..
پیامبر صل الله و علی علیه السلام در جایی نشسته بودند و مشغول خوردن خرما بودند ، که سلمان هم آنجا بود .
از باب مزاح آقا امیرالمومنین هسته خرمایی را به سمت سلمان پرتاب کرد و سلمان هم رو کرد به رسول خدا که علی علیه السلام با اینکه جوان است با من پیرمرد شوخی می کند .
امیرالمومنین هم زود جواب داده بود دشت ارژن را فراموش کرده ای سلمان؟
سلمان سال های بسیار دوری را به یاد آورد که در دشت ارژن گرفتار شیر درنده ای شده بود و سواری از راه رسیده و او را نجات داده بود. سوار نقاب به چهره داشته و سلمان او را نشناخته بود .
آن روز از باب تشکر سلمان دسته ای گل از همان دشت چیده و به آن مرد داده بود .
سلمان در این فکرها بود که ناگهان همان دسته گل را امیرالمومنین تر و تازه در مقابلش گرفت !
انگار سلمان خیلی پیش تر از اینها نمک گیر آل پیغمبر شده بود .
کربلایی حسین ستوده4_5967488695626896406.mp3
زمان:
حجم:
7.6M
#دلی
درِ دل بر عالمی بستم ..
عشق یعنی کسی در شهر خود سر میکند اما ،
دلش در کوچههای دور مشهد مانده آواره ..