♡••
گرنگھدارِمنآنستڪھمنمیدانمـ
شیشھرادربغلِسنـگنگھمۍدارد...
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
پࢪدھࢪابࢪداࢪیم
بگذاࢪیمکھاحساسهوایۍبخوࢪد..!
#سھرابسپھرے
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
ای ساربان لیلای من.mp3
6.01M
♡••
#بامدادفلاحتۍ
اۍساربان...
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
و چگونھ از جان نگذرد
آنکھ میداند جان بھا؎ دیدار اسٺ..!
#شھیدمرتضیآوینۍ
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
#شیفتگانمحبت #پارتپانزدهم داخل هواپیما نشسته بودیم، بارها سوار هواپیما شده بودم، ولی این پرواز،
#شیفتگانمحبت
#پارتشانزدهم
کنار درب ورودی حرم حضرت عباس از پدربزرگم جدا شدیم و برای دو ساعت بعد قرار گذاشتیم، من از قسمت خواهران وارد شدم، هر چه به ضریح نزدیک تر می شدم، احساس بهتری داشتم
رفتم و رفتم تا رسیدم کنار ضریح، یک نگاه کردم به ضریح حضرت عباس
خواستم کتابی و رسمی حرف بزنم، گفتم خودمانی بگویم، عباس جان، من عمری از شما و خاندان شما دور بودم، جدیدا دارم شماها رو می شناسم، چادری شدم، نماز خون شدم، وارد جمع های مذهبی شدم،کلی کتاب از شما خوندم، نمی دونم حسم درسته یا غلط، ولی احساس خوبی دارم، عباس جان، به من گفته اند برای زیارت برادر شما باید از شما اجازه بگیریم، آقای سقا اجازه، آقا عباس، اجازه، می خواهم به زیارت برادر تان بروم،دست های من از هر عمل خوبی خالی است، دل من پر از گناهان است، دل مرا سبک کنید خالی کنید تا آماده زیارت امام حسین شود
زیارت نامه خواندم و برای پدر و مادرم هر کدام دو رکعت نماز خواندم
بلند شدم رفتم سمت درب خروجی، پدر بزرگ منتظر بود،گفتم حرم امام حسین تنهایی می روم، نمی دانم گریه کرده بود یا نه، ولی صورتش سرخ شده بود،
حرکت کردم سمت حرم امام حسین، نم نم باران می زد، انگار آسمان هم حالش به دل من سوخته بود، دلم بدجور گرفته بود، انگار یک کوه پشت دلم مانده بود،ناخودآگاه شروع به گریه کردم، هق هق گریه هایم در صدای باران گم شده بود،اشک و باران با هم می زدند، باران بر زمین و اشک بر گونه ام، رسیدم کنار حرم امام حسین، گفته بودند بوی سیب می دهد، اما باور نمی کردم، هر چه بود عطر سیب بهشتی بود، مسحور عطرش می شدی
رفتم داخل حرم، اما همین که وارد شدم، دست و پاهایم شل شده بود، توان راه رفتن نداشتم، گویا معلول مادر زاد شده بودم، همانجا نشستم، گفتم حسین جان، من بدون پدر و مادرم، بدون پناهم، تمام وجود غرق گناه هست
حسین جان، پدر و مادرم باش، پناهم باش، همه زندگی ام باش، من را از حیرت نجات بده، تا گردن داخل لجنم، آیا مرا قبول می کنی؟
حسین جان به من گفته اند اگر می خواهی بدانی زیارت ت قبول شده یا نه، باید در کنار ضریح اشکت بیاید، من که به جای اشک، سیل اشک برایت آوردم، آیا صدای هق هق مرا می شنوی
آرام آرام حرکت کردم کنار ضریح، همین که چشمم به ضریح افتاد، فریاد کشیدم، این حسین که می گویند تویی؟ حسییین، نجاتم بده و دوباره هق هق گریه
دیگر نفهمیدم چه شد، اما دیدم گوشه ای نشستم و نگاهم دوخته به ضریح بود، شده بودم مانند طفل شش ماهه، دل من سبک سبک شده بود، نمی دانم مرا پذیرفته بود یا نه، ولی در وجودم اثر گناهی نمی دیدم، روحم سبکبال شده بود، روحم شده بود مانند دفتر نقاشی که هنوز هیچ مدادی روی آن خطی نکشیده بود، حس نابی بود، دیگر نایی برایم نمانده بود،این حس این قدر خوب و ناب بود که من نام این حس را می گذارم حس ناب حسینی
"زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره گریان، سخت است"
کاظم بهمنی
#بهقلمسیدمحمدحسینی
☄کپی و استفاده بدون اجازه مؤلف جایزنیست
💫نظرات شما هم به نویسنده انگیزه می دهد هم ایده و هم دلگرمی❤️👇
https://harfeto.timefriend.net/16655831392956
♡••
من از تُـو
راهِبرگشتۍندارمـ؛
بہسمتتُـوسرازیرمـهمیشہ...
#روزبہبمانۍ
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡••
#رضابھرام
آنچہخوبانهمہدارندتُویڪجادارے..
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
هرکسۍراسرِچیزےوتمناےکسۍاسٺ
مابھغیـرازتُـونداریمتمنــٰاےدگر ..🥀
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
•• هࢪ باࢪ ، تُـوࢪا صدا زدمـ ،
نسیمـ ِ بھشٺ وزیدن گرفت . .
༻@Barrane_eshgh༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄