.
♨️ سردار کوثری: نسلی جدیدی از موشکهایمان میتواند در بعد قدرت تخریب دنیا را متحیر کند.
سردار محمداسماعیل کوثری از فرماندهان سپاه در دوران دفاع مقدس:
🔹لانچرها و سکوها شارژ شده و آماده پاسخ به اسرائیل در صورت شرارت احتمالی آن است.
🔹پدافند چند لایهی کشورمان در نهایت آمادگی قرار دارد. بسیاری از سکوهای پرتاب موشک ما هنوز استفاده نشده و اگر شرارتی صورت بگیرد؛ از موشکهایی برای اولینبار استفاده خواهیم کرد که قدرت تخریبش دنیا را متحیر کند.
📌
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
شھیدانہ
+میگفت:
مندوستدارم
وقتےشهادتبیاد دنبالـم
کهشهادتمبیشترازموندنم
بــرابقیـه اثـر داشتـهباشـه...
_اونجابودکهفهمیـدمبعضیا
تــومـــرگوزنــدگیـشــوندنبـال
عاقبتبهخیریبقیههستن...
_حتےوقتےکهدیگهتو
ایندنیایِفانینیستن..!!!
✍ شهیدمحمدرضادهقانامیری
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
📢 هماکنون؛ تیتر_یک
✌رهبر انقلاب با اشاره اقدامات رژیم صهیونی و آمریکا علیه ایران و جبهه مقاومت:
👈 دشمنان قطعاً پاسخ دندانشکن دریافت خواهند کرد.۲ ۱۴۰۳/۸/۱
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
422_54668685798581.mp3
16.4M
✌صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب دیدار دانشآموزان و دانشجویان. ۱۴۰۳/۸/۱۲
اسم رمانمون هست عشق در یک نگاه
یه رمان آموزنده وجذاب
خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم حتما بخونید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق دریک نگاه💗
قسمت1
با صدای زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم
ساکمو برداشتم وسیله هایی که نیاز داشتم و داخلش گذاشتم در اتاق باز شد
زهرا: نرگس هنوز آماده نشدی؟
-الان زود آماده میشم
زهرا: از دست تو ،همیشه آخرین نفریم بدو
- چشم
تند تند وسیله هامو جمع کردم
لباسمو پوشیدم
چادرمو سرم کردم
رفتم پایین
همه در حال صبحانه خوردن بودن
- سلام به اهل خانه صبحتون بخیر
مامان : سلام عزیزم بیا صبحانه تو بخور
- دستتون درد نکنه
بابا: زهرا بابا خیلی مواظب خودتون باشین
زهرا: چشم بابا جون
زود باش نرگس خانم دیر شد
- همین الان بابا گفت مواظب خودتون باشین ،میخوای چیزی نخورم بی افتم رو دستت
مامان: خدا نکنه ،اره بخور مادر
زهرا: لووس ،من میرم دم در بیا
( اولین سفری بود که منو زهرا میخواستیم باهم بریم اونم کجاا شلمچه ،زهرا دو سال از من بزرگتر بود ،باهم تو یه دانشگاه درس میخونیم
البته من چون نیمه اولی هستم ،زهرا نیمه دومی ،اینجوری یه سال از نظر درسی عقبم )
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
توی راه زهرا همش میگفت : وااای نرگس دیر میرسیم همه میرن ،ما جا میمونیم
- نترس آبجی گلم ،شهدا اگه بطلبه مارو ،هیچ کسی جایی نمیره تا ما برسیم
دست بر قضا اتوبوسی که ما میخواستیم سوارش بشیم اشکال فنی پیدا کرده بود
رسیدم دم در دانشگاه
- دیدی گفتم نرفتن
خانم موسوی(مسئول بسیج دانشگاه): سلام دخترا کجایین شما
زهرا: شرمنده خانم موسوی،پس ماشین برادرا کجاست
خانم موسوی: نیم ساعتی میشه حرکت کرده
آقا راننده: خانم موسوی درست شده بریم
خانم موسوی:خدا رو شکر،بریم بچه ها سوار شین
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
..............................................
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت2
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
زهرا هم یه مفاتیح ریز از کیفش درآورد شروع کرد به خوندن
منم هندزفری رو گوشم گذاشتم و مداحی گوش میکردم
کم کم خوابم برد
زهرا: نرگس ،اجی بیدار شو وقت نماز و ناهاره
( چشمامو به زور باز کردم ): چشم
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم نماز و خوندیم
بعد نماز همه رفتن داخل رستوران ،منم چون از غذاهای بیرون اصلا خوشم نمیاومد رفتم داخل اتوبوس نشستم
ده دقیقه بعد زهرا اومد
زهرا: خانم خانوما یه دفعه غش نکنی بیافتی رو دستمون
- خیالت راحت بادمجون بم آفت نداره
دست کرد داخل کیفش
زهرا: بیا ،مامان جونت واست ساندویج درست کرد ،میدونست چیزی نمیخوری
- قربون دستش برم
زهرا: منم مسئول حمل و نقلش بودمااا
- قربون شما هم برم
( ساندویج کتلت بود ،واقعن گشنم بود )
خانم موسوی: زهرا جان بیا اماره بچه هارو بگیر حرکت کنیم
زهرا: چشم،الان میام
هوا تاریک شده بود که رسیدیم
واقعن تو تاریکی شب هم میشد ،بوی شهدا رو حس کرد
این چند روز خیلی زود گذشت ،ولی دلم میخواست ثانیه ها یه عمر بگذره تا بیشتر بمونیم اینجا
یه شب بعد از خوندن دعا و نماز شب
خوابم برد ،خواب دیدم یکی داره اسممو صدا میزنه و میگه بیا
چند بار هم این جمله رو تکرار کرد
اصلا چهره اش مشخص نبود فقط صداشو میشنیدم
از خواب بیدار شدم
نگاهی به اطرافم کردم همه خواب بودن
یه ترس عجیبی افتاد توی دلم
چادرمو سرم کردم از چادر زدم بیرون
همه جا ظلمات و تاریک بود
ترسیدم
کجا باید برم ،اون صدای کی بود ؟
رفتم دورو برم و گشتم
یه دفعه صدای گریه ای شنیدم
دنبال صدا رفتم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
...................................................
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝
ارتباط موفق 28.mp3
11.4M
ارتباط_موفق ۲۸
❥ روح رِفق و مدارا ؛ مهمترین روحیه برای تداوم یک ارتباط است!
کسانی که قدرت سازش، مدارا و پذیرش دیگران با ضعفها و عیوبشان را ندارند؛
💥 در میانهی راه، حتماً عزیزان و مرتبطانِ خود را از دست میدهند!
استاد_شجاعی 🎤
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝