eitaa logo
بصائر
1.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.2هزار ویدیو
59 فایل
بیانات #مقام_معظم_رهبری 💠شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت #دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله‌اى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناخت‌ها؛ #بصیرت است. ۱۳۹۳/۹/۶ مسئول تبادلات 👇 @ALEE313
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥 عضو شورای‌عالی فضای مجازی: در دولت کسی طرفدار رفع فیلترِ بی‌قاعده نیست 🔹رسول جلیلی: در طرح‌هایی که در برخی جلسات ارائه شده رفع فیلتر همهٔ سکوها و همه‌چیز مطرح نیست. بی‌در و دروازه‌ گذاشتن سکوهایی که رفع فیلتر شوند، برخی خلاف‌ها و محتواهای ناهنجار را بیشتر خواهد کرد. 🔹برای بعد از بازگشایی نیز موضوعاتی طرح شده که حواسمان به انتظام امور در فضای مجازی باشد و دولت به این موضوع توجه دارد.
⭕️ فرار ناوهای هواپیمابر آمریکایی از ترس یمنی‌ها 🔻 سیدعبدالملک الحوثی، رهبر جنبش انصارالله: 🔸در مقابله با کشتی‌های آمریکا و هدف قرار دادن آن‌ها، در ترازی ممتاز ظاهر شدیم و به‌هیچ‌عنوان عقب‌نشینی نمی‌کنیم. 🔸ناوهای هواپیمابر در آب‌های دریای سرخ شکست خوردند و فرار کردند. آن‌ها از باقی ماندن در آب‌های دریای عرب هم می‌ترسند. 🔸یمن به عملیات‌های دریایی خود ادامه خواهد داد. 🔸شهدای ما و راه و مسیر ما از روز اول با فلسطین و پروژه آزادسازی پیوند خورده است. 🔸آمریکایی‌ها بیشتر از همه در مورد صلح صحبت می‌کنند اما در جهان بیشتر از همه مرتکب جنایات و جنگ‌های نسل‌کشی می‌شوند و شریک اصلی جنایات رژيم اشغالگر هستند. 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
شهادت به همراه‌ پدر...💔 در دنیایی زندگی می کنیم که شب و روز هزاران علی اصغر بی گناه با موشک های یزیدیان زمان به شهادت می رسند و کسی در دنیا متوجه نمی شود ولی در کشوری تماما اسلامی و شیعه یک سطل ماست بر سر یک خانم تمام دنیا رو بیدار می کند و همه مختار می شوند .... 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
در کمتر از ۳ روز ایران دو بار در مجامع بین‌المللی محکوم شد زبان دنیا بلدان حالشون چطوره ؟
. وقتی دارو ، مواد حیاتی تولید ، قطعات هواپیما ، کالاهای اساسی و... تحریم است چرا آیفون تحریم نیست ؟ مراقب این هدیه غربی‌ها باشیم ! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه سلام‌الله‌علیها از امامش دفاع کرد؟ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پیش بینی اغتشاش ، درگیری داخلی و اخذ امتیاز در میدان 🎙دکتر سیدمصطفی خوش چشم 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
♨️لیست ۳۸ نماینده موافق یک فوریت لایحه دولت درباره دو تابعیتی ها به ترتیب حروف الفبا ۱- عبدالغفور امان زاده نماینده گرگان ۲- احمد انارکی محمدی نماینده رفسنجان ۳- محمد باقری نماینده بناب ۴- محمد بهرامی نماینده بویراحمد ۵- احمد بیگدلی نماینده خدابنده ۶- کامران پولادی نماینده نوشهر و چالوس ۷- امیر توکلی نماینده خواف ۸- سید محمد جمالیان نماینده اراک ۹- سید نجیب حسینی نماینده مینودشت ۱۰- زهرا خدادادی نماینده ملکان ۱۱- ولی داداشی نماینده آستارا ۱۲- محمد نور دهانی نماینده سراوان ۱۳- بهنام رضوانی نماینده کلیبر و خداآفرین ۱۴- فضل الله رنجبر نماینده کرمانشاه ۱۵- عبدالحسین روح الامینی نماینده تهران ۱۶- سید محمد سادات ابراهیمی نماینده شوشتر ۱۷- عثمان سالاری نماینده تربت جام و تایباد ۱۸- محمد سرگزی نماینده زابل ۱۹- محمدمهدی شهریاری نماینده بجنورد ۲۰- محمدرضا صباغیان بافقی نماینده بافق ۲۱- عباس صوفی نماینده همدان ۲۲- محمود طاهری نماینده شبستر ۲۳- ابوالفضل ظهره وند نماینده تهران ۲۴- عمران عباسی کالی نماینده قائمشهر ۲۵- مریم عبداللهی نماینده میانه ۲۶- عمر علیپور اقدم نماینده ماکو ۲۷- احمد فاطمی نماینده بابل ۲۸- محسن فتحی نماینده سنندج ۲۹- جهانبخش قلاوند نماینده اندیمشک ۳۰- وحید کنعانی کلور نماینده خلخال ۳۱- حمیدرضا گودرزی نماینده الیگودرز ۳۲- روح الله لک علی آبادی نماینده دورود و ازنا ۳۳- محمدرضا محسنی ثانی نماینده سبزوار ۳۴- حسنعلی محمدی نماینده فسا ۳۵- سید کریم معصومی نماینده فومن ۳۶- سید فرید موسوی نماینده مراغه ۳۷- مجید نصیرپور سردهائی نماینده سراب ۳۸- فریدون همتی نماینده ایلام ✍بهتر است این ۳۸ نفر به مردم توضیح بدهند که مبنای این تصمیم که به فوریت این لایحه رای دادند چه بوده و با توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم و مشکلاتی که در حال حاضر گریبانگیر جامعه شده چطور به این تشخیص رسیدند که این لایحه دارای فوریت بررسی میباشد. چنانچه توضیحی ارسال نمایند متعهد به انتشار خواهیم بود اما در صورت سکوت و عدم‌پاسخگویی مردم این رای حضرات را شاید نتیجه زد و بند و جناح بازی و معامله این افراد تصور خواهند کرد. منتظر میمانیم... 📌 خبر_فوری_سراسری
به وقت رمان عشق در یک نگاه😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت40 زندگیمون قشنگ تر از قبل شده بود با پا گذاشتن این کوچولو توی قلبم دوماه گذشت تا حالت تهوع م کمتر بشه حسام هم روزی ۱۰۰ بار زنگ میزد تا حالمو بپرسه مامان و زهرا هم هر روز میاومدن بهم سر میزدن یه روز تا غروب حسام زنگ نزد برام دلشوره ی عجیبی گرفتم منم چند بار زنگ زدم براش ولی گوشیش خاموش بود غذا رو آماده کردم که در خونه باز شد حسام: سلام - سلام عزیزم مثل همیشه نبود بعد سلام کردن حسام رفت توی اتاق لباسشو عوض کرد اومد - خوبی حسام جان ( یه لبخند کمرنگی زد): خوبم،تو چه طوری؟ - منم خوبم سر شام حسام فقط با غذاش بازی میکرد - حسام جان اتفاقی افتاده ؟ حسام: نه عزیزم خستم فقط بعد شام حسام رفت تو اتاق و خوابید منم میزو جمع کردم و ظرفارو شستم رفتم خوابیدم نصفه های شب صدای گریه شنیدم ترسیدم بلند شدم نگاه کردم حسام نیست از اتاق رفتم بیرون و دیدم حسام سجده کرده و داره گریه میکنه قلبم از دهنم داشت میاومد بیرون رفتم کنارش نشستم - حسام جان ،چرا گریه میکنی؟ حسام سرشو بلند کردو اشکاشو پاک کرد حسام: ببخش خانومم بیدارت کردم! - قلبم داره میاد تو دهنم ،چی شده؟ حسام دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: نرگس یاسر شهید شده - یا فاطمه زهرا ،یا فاطمه زهرا منم شروع کردم به گریه کردن . حسام: نرگسی ،تو رو خدا گریه نکن ،واست خوب نیست - واییی حسام مادرش خبردارشده حسام: مادر یاسر خودش خواب دیده بود ،میدونست که یاسر شهید شده - واااییی الهی قربون اون دلش برم حسام : نرگس جان ،تو رو جون حسام گریه نکن تا اذان صبح بیدار بودیم بعد خوندن نماز رفتم خوابیدم ،صبح که بیدار شدم حسام نبود شمارشو گرفتم ،بعد چند تا بوق جواب داد - الو حسام حسام: سلام نرگسم ،خوبی؟ - سلام ،کجا رفتی ؟ حسام: قراره امروز پیکر یاسر و بیارن ،دارم میرم خونشون - حسام جان آدرسشو بفرست منم بیام حسام: نمیخواد ،تو وضعیتت خوب نیست بمون خونه - عع حسام ،اگه آدرسو نفرستی زنگ میزنم واسه خانم موسوی ،آدرسو میگیرمااا حسام: باشه ،آماده شو خودم میام دنبالت - قربونت برم من باشه آماده شدم ،رفتم پایین منتظر شدم تا حسام بیاد وقتی حسام اومد باهم رفتیم سمت خونه اقای ساجدی ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت41 سر کوچه هجله ای درست کرده بودن اشک مهمان صورتم شد وارد حیاط خونه شدیم حسام بیرون ایستاد ،من وارد خونه شدم رفتم گوشه ای نشستم مادر آقای ساجدی ،عکس پسرش و گرفته بود تو بغلش و هیچی نمیگفت ،حتی گریه هاشم خشک شده بود خواهرای اقای ساجدی گریه میکردن و از تنهایی برادرشون حرف میزدن بعد نیم ساعت ،پیکر اقای ساجدی رو آوردن با اومدن تابوت همه شیون سرداده بودن مادر آقای ساجدی بلند شد و رفت داخل یه اتاق با یه کت و شلوار دامادی برگشت مادر آقای دامادی: یاسر جان دم رفتن گفته بودی برام لباس دامادی بخر ،گفتی ایندفعه برگشتم میرم خاستگاری یاسر مادر ،بلند شو بریم برات خاستگاری یاسر جان دومادیت مبارکت باشه صدای گریه ها بلند شد بعد چند دقیقه دوستای اقای ساجدی اومدن و زیر تابوت و گرفتن و رفتن انگار با رفتن پسر ،مادر جان داد😭 مادر مات و مبهوت کت و شلوار و دستش گرفته بود و دم نمیزد کمی بعد حسام صدام کردو رفتم بیرون حسام : نرگس جان خوبی؟ ( اشک میریختم و گفتم): حسام مادرش حسام : نرگسی بریم خونه ،حالت خوب نیست به اصرار حسام رفتیم خونه حالم اصلا خوب نبود ،همش مادر ساجدی جلوی چشمام بود ،که چه طور آروم به پسرش نگاه میکرد واسه تشیع پیکر ساجدی،حسام منو نبرد همراه خودش ،زنگ زده بود واسه زهرا ،زهرا اومد پیشم منم مثل مرده ها یه گوشه کز کرده بودم و اشک میریختم زهرا: نرگس جان ،آجی خوشگلم ،اگه به فکر خودت نیستی ،به فکر اون بچه معصوم تو شکمت باش اون چه گناهی کرده که گیر تو افتاده - وااایی زهراا تو ندیدی مادرشو ، زهرا: خدا انشاءالله بهشون صبر بده ولی به خدا کاره تو هم درست نیستااا ، نزدیکای غروب بود که حسام اومد بادیدنش فهمیدم که چقدر سخت از بهترین دوستش جدا شد حسام اومد سمتم و دستمو گرفت: خوبی نرگسم ؟ زهرا: چه خوبی اقا حسام،از صبح تا الان داشت گریه میکرد ،به خدا این دختر دیونه است حسام: شرمنده زهرا خانم،مزاحم شما هم شدیم زهرا: این چه حرفیه ،به خدا دلم میخواد نرگس و خفه اش کنم ،یه کم حرف گوش نمیده ،شاید به حرف شما گوش بده حسام یه نگاهی به من کرد، با نگاه حسام قلبم آروم گرفتم نگاهش پر از حرفای قشنگ بود که جلوی زهرا نمیتونست بگه زهرا: خوب من دیگه برم حسام: زهرا خانم ،زنگ بزنین اقا جواد هم بیاد دور هم باشیم زهرا: آقا جواد امشب تا دیر وقت سرکاره ،در ضمن شام درست کردم ،یه کم غذا بدین این دختره بخوره طفلک اون بچه داخل شکمش از گرسنگی تلف میشه آخر (حسام خندید): چشم ،دستتون درد نکنه ،میخواین برسونمتون؟ زهرا: نه خودم میرم ،نرگس تنها نباشه بهتره ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط موفق 45.mp3
10.58M
ارتباط_موفق ۴۵ ☜ حسادت؛ یعنی من قبول دارم، کمتر از توام ! و ریشه‌ی این خودکم‌پنداری، ✘ خودناشناسی است! فقط و فقط کسی می‌تواند حسود نباشد، - و دیگران را - سعادتشان را - خوشبختی‌شان را چونان جان خویش بداند که؛ ✿ ثروتهای بالاترش را یافته باشد.۸ 🔥حسادت، تا وقتی میهمان چرک قلبمان باشد؛ قدرت جذبی برایمان باقی نمی‌گذارد. استاد_شجاعی 🎤 دکتر_الهی_قمشه‌ای 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃روزمون رو‌ با‌ سلام‌  به‌ چهارده معصوم 🍃متبرڪ‌ میڪنیم 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌امیر‌المؤمنین 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهرا 🍃السلام‌علیڪ‌یاحسن‌ِبن‌علے 🍃السلام‌علیڪ‌یاحسین‌ِبن‌علے 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌جعفربن‌‌محمد 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعفر 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌ الرضا 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌ علےِ‌الجواد 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمد الهادی 🍃السلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌بن‌علیِ‌ العسکری 🍃السلام‌علیڪ‌یاصاحب‌الزمان 🍃السلام علیکم  جمیعا ورحمت الله و بركاته 🍃اللَّهُمَّ صَلِّ     🍃 عَلَى مُحَمَّدٍ          🍃وآلِ مُحَمَّدٍ               🍃وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
❣سلام_امام_زمانم❣ خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند، جهان روشن شود و نور، دل هایمان را پر کند... خدا کند تو بیایی و چشمانمان به جمال خورشید، نور گیرد... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ الفرج ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
☀️ نسیم_حدیث ☀️ 💎امام صادق علیه السلام إنَّ مِنْ أَعْظَمِ اَلنَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ بيشترين افسوس را در روز قيامت كسى مى خورد كه سخن از عدالت بگويد اما خود با ديگران به عدالت رفتار نكند . 📚 الکافی ج۲ ص۳۰۰ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش بینی سقوط دولت پزشکیان از نهج البلاغه 🔺استاد مهدوی ارفع (رئیس بنیاد نهج البلاغه کشور) 📚 ، نامه ۵۳ 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
♦️‌لجن را منزلی جز «نیستی» نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه بدهکارتر، ظاهر بهتر🇺🇸 زندگی قسطی رو با پولداری در ایران اشتباه نگیریم!!! 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیش بینی اغتشاش، درگیری داخلی و اخد امتیاز در میدان 👤دکتر سیدمصطفی خوش چشم 📎 با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇 ╔═.🍃.═══════╗ 🆔@Basaerr313 ╚═══════.🍃.═╝
به وقت رمان عشق در یک نگاه😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت42 بعد از رفتن زهرا ،حسام رفت یه کم غذا آورد ،نشست کنارم سرشو گذاشت روی شکمم حسام: نرگس جان ،بچه امون گشنه اشه هااا ،صدای گریه اشو میشنوم ،نمیخوای یه چیزی بخوری ( میدونستم حالش بدتر از منه ،ولی چیزی نمیگفت،این منو دیونه میکرد) غذا رو گرفتم و خوردم حسام : آفرین دختر خوب ،الان کوچولومونم سیر شده اینقدر خسته بودم که رفتم توی اتاق خوابیدم با صدای اذان صبح بیدار شدم رفتم بیرون دیدم حسام درحال قرآن خوندنه وضو گرفتم چادرمو سرم کردم، سجاده مو یه کم عقب تر از سجاده حسام پهن کردم ایستادم به نماز خوندن بعد از تمام شدن نماز سجاده مو بردم کنار سجاده حسام گذاشتم حسام: قبول باشه نرگسم - قبول حق باشه آقا حسام جان حسام: جانم - فردا بریم بهشت زهرا؟ حسام: چشم سرمو گذاشتم روشونه اش - بلند تر بخون اقای من صدای خوندن قرآن، اونم با صدای حسام ارومم میکرد انگار بچه درون شکمم از شنیدن صدای پدرش هم جون گرفت چشمامو باز کردم و دیدم یه بالش زیر سرم بود بلند شدم دیدم حسام داخل آشپز خونه داره صبحانه آماده میکنه حسام : بیدار شدی ؟ - سلام حسام: سلام به روی ماهت پاشو بیا ،که بچه ام گشنه اش شده - چشم بعد از خوردن صبحانه رفتیم سمت بهشت زهرا وارد بهشت زهرا شدیم ،یه فاتحه ای خوندیم و رفتیم سمت گلزار شهدا ،رفتیم سرخاک ساجدی نشستیم فاتحه ای خوندیم حسام با دستاش جلوی اشکاشو میگرفت حسام: نرگس میدونی ،من و یاسر با هم اسم نوشته بودیم واسه رفتن به سوریه؟ اسم یاسر افتاد و رفت ،منم تنها موندم روزی که خبر شهادتش و دادن همون روز اسم منم افتاد ( با شنیدن این حرف ،دنیا رو سرم آوار شد الان اومدی اینجا به دوستت خبر خوش بدی یا داری منو آماده میکنی بیمعرفت) چیزی نگفتم و بلند شدم - بریم حسام جان ( حسام حالمو فهمید،بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه ،رفتیم توی راه هیچ حرفی نزدیم وقتی رسیدیم خونه ،من رفتم توی اتاق و دراز کشیدم) ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸