eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
171 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🍂 رمان نرگس و لاله 🍂 #پارت_هفتم الان برو ازش عذرخواهی کن ، غذات رو بخور و مشغول خوندن درس هات شو ک
🏖 رمان نرگس و لاله🏖 هشتم یک روز که لاله منزل نرگس اینا بود ، بعد از خواندن درس هایشان قرار بود بابای لاله ، مثل همیشه ، بیاید و او را به خانه برساند؛ اما آن روز چون نرگس و خانوادش منزل عموی شان ، بابای نرگس به لاله گفت: دخترم به بابات زنگ بزن و بگو خودم امروز میرسونمت ؛ منزل عموی نرگس نزدیک شماست🏘 لاله هم تماس گرفت و قرار شد که همراه نرگس و خانوادش به خانه برگردد. وقتی نرگس رفت و برای جشن تولد اماده شد ، یک لباس قشنگ پوشید و چون آستین های لباس کمی کوتاه بود یک ساقه دست که با رنن لباسش تناسب داشت هم پوشید👚 و روسری اش را هم یک مدل قشنگ تر سر کرد و موقع بیرون رفتن از خانه چادرش را سرش کرد.🧕🏻 لاله با دقت به نرگس نگاه می کرد ، دید در عین حال که نرگس خیلی قشنگ شده محجبه هم هست😍 _لاله : نرگس تو که این همه قشنگ شدی چادر که سر میکنی قشنگی هات رو کسی نمیبینه ، اون وقت همه فکر میکنن تو زشتی ، کسی نمیدونه که تو این همه خوشگل شدی🥲 +نرگس : خودم که میدونم چقدر خوشگل شدم😂 چادر رو سر میکنم که مردای نامحرم نبینن ، وقتی رسیدم خونه ی عموم اونجا که نامحرم نیست چادرم رو برمیدارم. اگه موقع اومدن بقیه مهمون مرد نامحرم هم بود چادرم رو دوباره سر میکنم🤓 _لاله : نرگس جون اون وقت اذیت نمیشی بخوای بازی کنی؟😕 چادر جلوی دست و پات رو نمیگیره؟؟ + نرگس : نه لاله جون ما همیشه توی مهمونی هامون خانم ها و آقایان از هم جدا هستند... ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍇 نرگس و لاله🍇 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
💝 رمان نرگس و لاله💝 یازدهم عصر آن روز : لاله به همراع بابا به بازار رفت. لاله دست بابا را گرفت و به یک روسری سرا رفت. آنجا روسری بزرگ ، چند گیرهء روسری ، ساق دست و جوراب ضخیم گرفت.💵 بابای لاله که متعجب شده بود و سعی می کرد مانع این خریدهای لاله بشود مرتب به لاله میگفت : _دخترم جواب مامانت رو چی بدم؟؟ +باباجون شما گفتی هر چی دلم می خواد. قول دادید. بابای لاله که چاره ای جز موفقیت نداشت گفت : فدات شم ، باشه ؛ ولی جواب مامانت با خودت ، من دیگه دخالت نمی کنم . هنوز مامانت بابت چادرت داره به من غر میزنه☹️ _چشم . البته باباجون بابت کمکی که بهم کردی تا بتونم چادر سر کنم ، متشکرم .🥰 و بعد لبخند کوچولو زد و دست بابا را در دستش گرفت و بوسید و گفت : تا من این بابای خوب و مهربون رو دارم ، غم ندارم😆🥳 بابا خندید و گفت : ای شیطون ! میخوای سر من کلاه بذاری؟😜😈 لپ لاله را گرفت و گفت : ای زندگی بابا😅 بابای لاله راضی شد چیزهایی را که او خواسته برایش بخرد.🛍 در راه لاله از پدرش خواست فعلا درباره ی خریدهایش به مامان چیزی نگوید و خودش در زمان مناسب به مامانش نشان بدهد. بالاخره بابای لاله با خواهش های او پذیرفت که لاله هر موقع خودش خواست خریدهایش را به مادرش نشان بدهد. وقتی به خانه رسیدند مامان لاله پرسید : _دخترگلم چی خریدی؟😇 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🌟 نرگس و لاله 🌟 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
👑 رمان نرگس و لاله 👑 نوزدهم لاله سکوت کرد و سرش را پایین انداخت . مامان گفت : زود میری این سر و ریخت زشت رو عوض میکنی و میای! لاله هیچ عکس العملی نشان نداد . مامان که به شدت عصبانی بود با صدای فریادگونه ای گفت : مگه نمیشنوی؟🤬 با شمام . بهت میگم برو این ریختتو عوض کن🗣 لاله که از برخورد مامان ترسیده بود از طرفی هم حاضر نبود مثل دفعه های قبل با ظاهر نامناسب به مهمانی برود با التماس به باباش نگاهی کرد ؛ آخه همیشه باباش به دادش میرسید🧔🏻‍♂ بابا وقتی نگاه پر از التماس لاله را دید دلش نیامد که دخترش را نا امید کند ، هر چند که قلبا از شکل و ظاهر لاله راضی نبود ولی گفت : خانم همین الان حسابی دیر شده، تا لاله بره دوباره آماده بشه کلی طول میکشه😔 _مامان لاله : پس من نمیام ، آبرومو که از سر راه نیاوردم😏 و می خواست از ماشین پیاده بشه که بابای لاله گفت : خانم تورو به خدا شما دیگه شروع نکن داره دیر میشه من جواب فامیل رو چی بدم؟؟؟ اگه شما نیای من هم نمیرم خودت هم جواب تلفن های خانواده هامون و دوست ها و فامیل رو باید بدی. کمی مکث کرد.. +بابای لاله : خانم بیا بریم تو رو خدا وقتی برگشتیم با لاله در این باره صحبت میکنیم😩 _مامان لاله : که باز ازش دفاع کنی؟؟ تا روز به روز وضع رو از این که هست بدتر کنه؟ +بابای لاله : نه _ مامان لاله : بله دیگه . اگه شما اون روز ازش دفاع نمیکردی الان کار به اینجا نمیکشید☹️ + بابای لاله : من این دفعه طرف شما هستم🙃 از آیینه داخل ماشین نگاهی به لاله کرد و ادامه داد : لاله مطمئن باشه که من هیچ طرفداری ازش نمیکنم و خودش باید رفتارهاش رو توضیح بده😊 لاله سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت.🖤 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ❤️ نرگس و لاله ❤️ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr