eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
223 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
✨💛رمان نرگس و لاله 💛✨ نرگس کمی فکر کرد🤔 اما چیزی به ذهنش نرسید ؛ به همین خاطر از بابا و مامان خواست تا راهنمایی اش کنند. _مامان نرگس : مربوط به سه روز تعطیلی آخر هفته است.😜 +نرگس : مسافرت؟😍 مامان و بابا خندیدند و برایش دست زدند😅👏👏 + نرگس : اخ جون مسافرت ، کجا میخوایم بریم؟🥳 × بابای نرگس : حدس بزن😉 + نرگس : راهنمایی.🥲 _ مامان نرگس : یه جایی که خیلی دوست داری بری و مدتیه مرتب درباره ی مسافرت به اونجا صحبت میکنی و ما گفتیم ان شاءالله اذن زیارت بگیریم ، رهسپار می شیم.🤲 نرگس از خوشحالی جیغی زد و بغل مامان پرید🫂 +نرگس : وای خدا می خوایم بریم مشهد ، زیارت امام رضا ( علیه السلام )😍😭😭 بعد پرید تو بغل بابا و صورت او را غرق بوسه کرد و هی میگفت : باباجونم ، متشکرم🥺 دوباره پرید بغل مامان و شروع کرد به بوسیدن مامان و هی تند تند میگفت : مامان جونم ، فدات بشم ، خیلی خوشحالم . حسابی دلم واسه امام رضا (علیه السلام ) تنگ شده ، خداروشکر که می خوایم بریم مشهد. آن شب خانه نرگس اینا هم پر از شادی بود✨🌈 نرگس و لاله با خوشحالی خوابیدند و صبح که به مدرسه رفتند تا همدیگر را دیدند بلافاصله بعد از سلام ، شروع کردند به تعریف اتفاقاتی که روز قبل برای شان افتاده بود🗣 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍬 نرگس و لاله🍬 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr