💖رمان لاله و نرگس💖
#پارت_پنجم
وقتی لاله در زد و مادرش در را باز کرد با شور و هیجان وارد خانه شد و چادرش را که سرش بود به مادرش نشان داد؛ اما مامان لاله از دیدن شکل جدید لاله غافلگیر شد.😟
مامان که به شدت با حجاب و به ویژه چادر مخالف بود ، جیغ بلندی کشید و گفت ..🗣
_مادر لاله : لاله این چه ریختیه که برای خودت درست کردی؟😡
بعد با عصبانیت چادر را از سر لاله کشید و مچاله کرد و به طرفی پرت کرد.
لاله از رفتار مامان ناراحت شد و با ناراحتی رفت و چادرش را از روی زمین بلند کرد و دوباره زد سرش.😔
_مادر لاله : لاله این رو از سرت در بیار ، حالم به هم خورد، این رو از کجا آوردی؟😏
+لاله: مامان جان چرا شما این قدر ناراحت شدید ؟ این چادره ، کادوی تولدمه ، نرگس ، دوست عزیزم ، بهم هدیه داد🎁.
_مادر لاله : برام مهم نیست کی این رو بهت داده ، چیزی که مهمه اینه که شما حق نداری از این استفاده کنی☝️😒.
چادر را از لاله گرفت و توی کمد گذاشت🚪 و در آن را قفل کرد🗝.
لاله که خیلی ناراحت بود ، بلند بلند شروع به گریه کرد و بعد با لج بازی نه ناهار خورد و نه سراغ درس هایش رفت. آنقدر گریه کرد که چشم هایش پف کرد و صدایش گرفت .
وقتی بابای لاله از سر کار برگشت و چشمش به لاله افتاد تعجب کرد و نگران شد🧐.
_پدر لاله : دخترم چی شده؟ چرا این ریختی شدی؟
لاله با دیدن بابا زد زیر گریه😭.
بابا که خیلی نگران شده بود از همسرش پرسید:
پدر لاله : چی شده ؟ لاله چش شده؟
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان🟢 نرگس و لاله 🟢 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr