◉✧بَــصیرَت؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
رفیقشهیدیعنیتواوجنااُمیدی؛
یهنفرپارتیبینتو؛وخـدابشھ!
وجوریدستتروبگیره
کهمتوجهنشی🌱((:
#شھیدآنھ
◉✧بَــصیرَت؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
_💚
بہرفیقشپشتتلفنگفت:
ذکر"الهےبہرقیــہ"بگومشکلتحلمیشہ
رفیقشیكتسبیحبرداشت
بہدهتانرسیده
دوستاشزنگزدنوگفتنسفر
کربلاشجورشده..!💔
#شھیدحسینمعزغلامے☘️
برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم.
رفتیم اتاقش، اما حاجی آنجا نبود!
یکی از بچه ها گفت:
فکر کنم بدونم کجاست...
مارو بر دسمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست!
داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز میکرد.
خواستیم سطل آب رو ازش بگیریم که نگذاشت و گفت:
فرمانده زمان جنگ برادر بزرگتره و در بقیه مواقع کوچکتر از همه...
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
@kooche_shohadaa
#معرفیکتاب
نام کتاب : راز کانال کمیل📚
نویسنده : موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✍
انتشارات : شهید ابراهیم هادی
تعداد صفحات : 152🗒
خلاصه ای از کتاب :
کتاب راز کانال کمیل روایتگر پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه می باشد .
بخشی از کتاب : 📃
عصر بود که صداهای عجیبی از بیرون کانال شنیدیم . بچهها از بیرون کانال خبر نداشتند . تنها با فاصلههای کم ، صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) به گوش میرسید . چند نفر توانستند از لبه بالای کانال خبر بیاورند . قضیه همان بود که فکر میکردیم .
این صدا از مجروحانی که در میدان مین جا مانده بودند شنیده میشد . آنها از درد ناله میکردند و چند لحظه بعد ... صدای یک گلوله .
تک تیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول شکار بودند . معرکه عجیبی بر پا بود . زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان ، تفریح تک تیراندازهای بعثی شده بود . ابتدا یک ناله بی رمق یا زهرا (س) ، بعد صدای تیر و پس از آن خنده مستانه بعثیها ...
نیروهای محاصره شده در کانال ، با شنیدن هر صدای تیر ، انگار قلبشان از جا کنده میشد . آنها در نهایت خشم و حسرت ، تنها مُشت بر دیوار کانال میکوفتند . خاموش شدن ناله مجروحان را میشنیدند ، اما کاری از دستشان بر نمیآمد . این سخت ترین لحظات برای بچههای کمیل بود .
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ قلمت بشکنه اگه ننویسی...