هدایت شده از 🛡🇮🇷اخبارسپاهسایبری🇮🇷🛡
✅|•سلام|•✋
🙏~||رفیقَِ||~
🌹مذهبی هستی⁉️
🌺غیر مذهِبی هستی⁉️⁉️
💯بیا °•شّهداّ•° منتظرتن🏃♂️♂🏃♂️♂🏃♂️♂
😇میخوای بدونی تو این زمونه چجوری میشه وهب شد؟
🙏به |~خداّ~|✋ °شهًدا •هم از اول نمیدونستن
که میخوان~| شِهید بشن...~|🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/1783365632C201a595df0
تو✌️چهـ چیزی
از°• شهدا•°میخواهـی⁉️⁉️
باورکن همش اینجاست...👆👆👆
❣️❣️الرفیق ثم الطریق.....🏃♂️♂🏃♂️♂
#به_جایِ_رَختِ_دامادی....❓
#شهید_محمدرضا_فخیمی_هریس🌹
▪️تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۷۰
▪️تاریخ شهادت: ۲۸ / ۹ / ۱۳۹۴
▪️محل تولد: شهرستان هریس( تبریز)
▪️محل شهادت: حلب ( سوریه)
#روحمان_با_یادش_شاد
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#به_جایِ_رَختِ_دامادی....❓ #شهید_محمدرضا_فخیمی_هریس🌹 ▪️تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۷۰ ▪️تاریخ شهادت: ۲۸
🌹شهيد محمدرضا فخيمي، دلير مرد ۲۴ ساله از اهالي شهرستان هريس و ساكن تبريز بود
💫که باوجود قبولی در آزمون پزشکی میتوانست پزشک شود اما دفاع از حرم حضرت زینب (س) را به پزشک شدن ترجیح داد💫
از زبان مادرش↓🌺
هنگام خداحافظي با برادر كوچكش حرف هایی درگوشش زد كه بعدها فهميدم به برادرش سپرده بود كه من ديگر باز نخواهم گشت، مراقب پدر و مادرمان باش، اين رفتن برگشتي نخواهد داشت...🕊🌷
💫او شب ها دعای عهد و زیارت عاشورا را ترک نمیکرد و حتی همرزم هایش میگویند او هرشب در سوریه این کارها را انجام میداد..💫
🔹هوای حلب سرد بود که محمدرضا در این هوا، مشغول راز و نیاز با خدا بود و صبح نیز با این حال بدون صبحانه عملیات را آغاز کرد که موشک هدایت شده، سمت تانکش شلیک کرد او به شدت مجروح و پس از ۲ روز ماندن در کما در سن ۲۴ سالگی به فیض شهادت نائل شد🕊🌷
به حجله می روم شـادان
ولی زخمی به سر دارم🖤
به جایِ رَختِ دامــادی💐
لبــاسِ خـون به تن دارم . . .
@khamenei_shohada
شهید محمد رضا فخیمی هریس
شادی روحش صلوات💙🌹
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
*لبخند بزن بسیجی *
به زور خود را جا کردن
در آخرین عملیات و روزهای آخر جنگ، شربت شهادت نوشیدن و خود را به یاران شهید رساندن؛ یعنی استفاده از آخرین فرصت ها برای اثبات ایمان و استقامت و سربداری و وفاداری به امام و یاران شهید. تعبیری بود که بیشتر برای شهدای عملیات «مرصاد» به کار می بردند و می گفتند: دیدی چطور به زور خودش را جا کرد!
ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
*لبخند بزن بسیجی *
مصیبت و مکافات
دو نفر دوست و رفیق شلوغ و پُرهیاهو. دو تا دوست آتش، بلا و به هم بریز. کسانی که کارشان شکستن سکوت و سر به سر بقیه گذاشتن بود، البته به طعم ایجاد شادمانی و ادخال سرور در قلب آنان. وقتی این دو با هم به جمعی وارد می شدند، در مثل اهل آن سنگر و چادر با هم می گفتند: خدا به داد برسد، دوباره مصیبت و مکافات آمدند.
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 روایتگری حاجآقا موسویزاده/بوشهر
😔 هر کسی بخاطر گناهانش ناامید شده، حتما این خاطره شهید رو بشنوه
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#خاطرات_شهدا
✍ تقوا یعنی این...
زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچهها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمیدونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم...
🌷خاطره ای از نوجوانیِ #شهید_مسعود_کریمی_مجد
📚منبع: کتاب زنگ عبور ، صفحه 111
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌼🌸🍃🌼 🍃🌺🌼 🍂🌼 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چــهارم(۱) ✍گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر می م
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_چــهارم(۲)
✍و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم،مادر نگران بود و من آشفته تر...این مسلمان وحشی کجا بود؟؟
دلم بی تابیش را میکرد.هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم.اما دریغ از یک نشانی...مدام با موبایلش تماس میگرفتم،اما خاموش...
به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم،اما خبری نبود حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.من گم شده بودم یا او؟
هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم،به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش.
اما نه خبری نبود و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند!
تعدادی تازه مسلمان تعدادی مسیحی و تعدادی یهودی...
مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم.
برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود،می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود.
و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت،خیابانها وشهرها را زیرو رو میکرد بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود.
اکنون من و عثمان با هم،همراه بودیم،پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ،قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند.
ما روزها با عکسی در دست خیابان ها را زیر و رو میکردیم.
اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه.
گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد.
اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد،دانیال هم گاهی و حالا عثمان و خانواده اش،پاکستانی هایی مسلمان و ترسو!
هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره،چای بنوشد!!
عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند.
مهربان و ترسو،درست مثله مادرم
.
آنها گاهی از زندگیشان می گفتند،از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت.
و عثمانی که درست در شب عروسی،نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد و چقدر دلم سوخت به حال خدایی،که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست.
هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم بیصدا،بی حرف بدون کلامی،حتی برای همدردی...
عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم.
و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش...
⏪ #ادامہ_دارد..
@khamenei_shohada
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حاج قاسم عزیز
عزیزِ دلِ آقا
چه کنیم که حسرت لبخندت از مراسم عید سعید فطر گوشهٔ دلمان جا خوش کرده است حال آنکه کسی از صف اول نشینان بصیرت پذیرش حرف مردم و تبسم نداشت...
#روحمان_با_یادت_شاد_سردار_عزیز
#عید_فطر
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
❁﷽❁
#ظهورڪن نگارمن،بيا ڪہ ازسرشعف
فداےقامتٺ ڪنم دوچشم #اشڪبار را
تمام لحظہ هاے من فداے يڪ #نگاه تو
بياو پاڪ ڪن ز #دل حدیث انتظار را
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💚💛
#صبحتون_مهدوی
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada