eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
*لبخند بزن بسیجی * به زور خود را جا کردن در آخرین عملیات و روزهای آخر جنگ، شربت شهادت نوشیدن و خود را به یاران شهید رساندن؛ یعنی استفاده از آخرین فرصت ها برای اثبات ایمان و استقامت و سربداری و وفاداری به امام و یاران شهید. تعبیری بود که بیشتر برای شهدای عملیات «مرصاد» به کار می بردند و می گفتند: دیدی چطور به زور خودش را جا کرد! ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
*لبخند بزن بسیجی * مصیبت و مکافات دو نفر دوست و رفیق شلوغ و پُرهیاهو. دو تا دوست آتش، بلا و به هم بریز. کسانی که کارشان شکستن سکوت و سر به سر بقیه گذاشتن بود، البته به طعم ایجاد شادمانی و ادخال سرور در قلب آنان. وقتی این دو با هم به جمعی وارد می شدند، در مثل اهل آن سنگر و چادر با هم می گفتند: خدا به داد برسد، دوباره مصیبت و مکافات آمدند. ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
عیدی بدید😂😂 در حساب مـــــدیــــر https://pay.eitaa.com/?link=1673
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 روایتگری حاج‌آقا موسوی‌زاده/بوشهر 😔 هر کسی بخاطر گناهانش ناامید شده، حتما این خاطره شهید رو بشنوه ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
✍ تقوا یعنی این... زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچه‌ها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمی‌دونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم... 🌷خاطره ای از نوجوانیِ 📚منبع: کتاب زنگ عبور ، صفحه 111 ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌼🌸🍃🌼 🍃🌺🌼 🍂🌼 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چــهارم(۱) ✍گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر می م
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 (۲) ✍و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم،مادر نگران بود و من آشفته تر...این مسلمان وحشی کجا بود؟؟ دلم بی تابیش را میکرد.هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم.اما دریغ از یک نشانی...مدام با موبایلش تماس میگرفتم،اما خاموش... به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم،اما خبری نبود حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.من گم شده بودم یا او؟ هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم،به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش. اما نه خبری نبود و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند! تعدادی تازه مسلمان تعدادی مسیحی و تعدادی یهودی... مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم. برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود،می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود. و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت،خیابانها وشهرها را زیرو رو میکرد بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود. اکنون من و عثمان با هم،همراه بودیم،پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ،قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند. ما روزها با عکسی در دست خیابان ها را زیر و رو میکردیم. اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه. گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد. اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد،دانیال هم گاهی و حالا عثمان و خانواده اش،پاکستانی هایی مسلمان و ترسو! هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره،چای بنوشد!! عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند. مهربان و ترسو،درست مثله مادرم . آنها گاهی از زندگیشان می گفتند،از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت. و عثمانی که درست در شب عروسی،نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد و چقدر دلم سوخت به حال خدایی،که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست. هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم بیصدا،بی حرف بدون کلامی،حتی برای همدردی... عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش... ⏪ .. @khamenei_shohada 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂
594.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حاج قاسم عزیز عزیزِ دلِ آقا چه کنیم که حسرت لبخندت از مراسم عید سعید فطر گوشهٔ دلمان جا خوش کرده است حال آنکه کسی از صف اول نشینان بصیرت پذیرش حرف مردم و تبسم نداشت... ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ نگارمن،بيا ڪہ ازسرشعف فداےقامتٺ ڪنم دوچشم را تمام لحظہ هاے من فداے يڪ تو بياو پاڪ ڪن ز حدیث انتظار را 💚💛 ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بعضی‌ها در ها هرکاری می‌کنند تا .. بعضی‌ها هم در بعضی ها کاری کردند کارستان و تا آخر شدند! مراقب باشیم از جا نمانیم: ... که آسید مرتضی آوینی هم گفت: زمان ما را با خود برده‌است، و شـ‌هدا ... ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌷پیامبر اکرم(ص) ✍هرکس هر روزاز روے محبت بر من سہ فرستد برخداست که اورا همان روز یا همان شب بیامرزد✨ 📚 بحار ج۹۴ ص۶۹ ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظه زیبای اعلام بارگشایی درهای حرم امام رضا(ع) و شوق و اشتیاق زائران برای زیارت السلام علیک یا شمس الشموس✋ ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada