eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | سخنرانی منتشرنشده از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید احمد کاظمی 🔹وصف یاران؛ روایت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی یاران شهیدش ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
،وقتی که دلتنگ می شوم خیلی حس خوبی دارم چون مطمئنم دلتنگی م دو طرفه ست قبلا وقتی می دیدم همه هستند ولی تو نیستی دلم می گرفت ولی وقتی دقیق نگاه می کردم جز تو کسی را نمی دیدم خوشحالم که زندگی م با اسم خواهر خون خدا گره خورده تو اصلا برای شهادت متولد شدی و قد کشیدی با شهادت آرام گرفتی شهید ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
هدایت شده از <<[Story abovesal]>>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ🖤🌷ــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگر آن گل مـــــــن زِ دَر آیـــــد....🍃 @abovesale ــــــــــــــــــــــــــــــــــ🖤🌷ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌷بِـسمِ اللهِ الرَّحـمنِ الرَّحـــیم...🌷
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِی‌سَبِيلِ‌اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ بقره، آیه۱۵٤ هفته تاریخ گرامیداشت آنانی است که؛ "شهادت را زندگی کردند" @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ‼️از ماجرای عجيب و تکان‌دهنده نوجوان ۱۶ساله‌ای که در با پای مجروح توسط رژیم صدام اسیر می‌شود‼️ @khamenei_shohada
اگر بخواهیم به ازای هر یک نفر از شهدا و جانبازان ايرانى جنگ ايران و عراق تنها ۱ دقیقه سکوت کنیم، بيش از ۲ سال طول میکشد! «سلام و درود بر تمامی شهدای جنگ تحمیلی ، یادشان گرامی»🥀🥀🥀 @khamenei_shohada
💠انصاف ده کدام یک شکسته تر شده ایم؟ 💠من حاظرم مقایسه رَج به رَج کنم... 🕊شهید منا🕊 کارگر @khamenei_shohada
شهیدی که به مادرش میگفت: دعا کن مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم.... وقتی پیکرش برگشت، مادر برای بوسیدن صورتش قد، خم نمود اما پسرش سر در بدن نداشت . 🌷 🌷 یاد شهدا با @khamenei_shohada
🍃💐🌿🌺🍃🌻 هر کی حاجت داره بخونه يه روزی برای خريد از خانه بيرون رفتم . تنها دخترم زينب را ترسيدم توی خانه تنها بگذارم . دختر بچه‌های هم‌ سن‌ و سالش توی كوچه بودند . گفتم با بچه‌ها بازی كن . موقع بازی شيشه دست زينب را پاره ميکند . خانم همسايه با صدای گريه زينب به كوچه مياد . زينب را بغل ميكند و به بيمارستان ميبرد . دستش را بخيه ميزند پانسمان ميكند و به خانه می آورد . همينكه وارد كوچه شد منم سر رسيدم . از اينكه اين طور همسايه‌ای دارم هم خوشحال بودم و هم ناراحت از گريه زینب . شب شوهر شهيدم ، به خواب زن همسايه مياد . و تشكر ميكند ميگه دست من باز هست ، برای تشکر از من چی ميخوايد ؟ زن همسايه ميگه از خدا بخواه هميشه هوای ما رو و بچه‌هام و داشته باشه . همسر شهيدم ميگه اون دنيا هم شفاعتتون را میکنم . خانم همسایه متعجب فردا به خانه ما آمد و خوابش را گفت . چند ماه بعد خانم همسايه به مسافرت رفت و در كنار يک رود خانه برای استراحت و تفريح چادر ميزنند ، يه وقت متوجه ميشه دختر كوچلوش نيست با دلشوره و دلهره به كنار رودخانه میره ، که متوجه میشه دخترش توی رودخانه افتاده . سرعت آب زياد بوده و كسی حتی پدر دختر بچه جرئت پريدن داخل آب رو نداره ، ناگهان مادر ياد شهيد می افته و نام شهيد رو فرياد ميكنه . شوهرش فریاد میزنه ، اين مسخره بازی‌ها چيه ، كيو صدا ميكنی ، زن همينطور بی ‌اعتنا به شوهرش شهيد رو صدا ميزنه . عليرضا خودت گفتی هر وقت گير كردی صدام كن ، مرد دوباره فریاد میزنه ، ناگهان دختر به حاشيه رود به يک شاخه گير ميكنه و سالم از رود خانه بيرون مياد . مرد خجالت زده دخترش را بغل ميكنه و خانم میگه شهید عليرضا رو سفيدم كردی . دخترش را ميبوسد و زار زار گريه ميكند . شهدا زنده اند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Z.Z: ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📖🕋📖🕋📖 🕋📖🕋📖 📖🕋📖 🕋📖 📖 📖✨ختم زیارتنامه و صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام به مناسبت هفتم صفر، شهادت این امام بزرگوار در کانال برگزار میشود ❇️به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف هدیه به این امام حسن مجتبی علیه السلام و بر آورده شدن حاجات افراد شرکت کننده 🙏 ❇️ فرصت اعلام و خواندن تا فردا شب، روزشهادت ۴ / ۶ / ۱۳۹۹ 📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊 🌸تقاضا میشود تعداد زیارت و صلوات خاصه در خواستی خود را که میخوانید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا تعداد ختم دسته جمعی خدمت شما اعلام شود و در حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود 🌹 ⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم زیارت و صلوات خاصه 🆔@ZZ3362 زیارت و صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام در زیر ⬇️⬇️⬇️ 🌺✨زیارتنامه_امام_حسن_مجتبی_علیه_ال بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمین🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّء🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىّ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمین🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىّ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىّ🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه🌹ُ 🌸✨صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام 💔اللّهُمَّ صَلِّ عَلی الحَسَنِ بْنِ 💔سَیِّدِالنَّبِیِّینَ وَوَصِیِّ أَمِیرِالمُؤْمِنِینَ 💔السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ رَسُولِ الله 💔السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ سَیِّدِ الوَصِیِّیَنَ، 💔أَشْهَدُ أَنَّکَ یابْنَ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ 💔أَمِینُ الله وَابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ 💔مَظْلُوماًوَمَضْیَت شَهِیداً،وَأَشْهَدُأَنَّکَ 💔الإمام الزَّکِیُّ الهادِی المَهْدِیُّ، 💔اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَبَلِّغْ رُوحَهُ 💔وَجَسَدَهُ عَنِّی فِی هذِهِ السَّاعَةِ 💔أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. 💔 سالروز شهادت 💔جانگداز دومین جانشین 💔رسول خدا صلی الله علیه وآله، 💔امام حسن مجتبی تسلیت باد.
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_ششم ✍ آرزوی مرگ برایِ جوانی که به غارِ مخفوفِ قلبم رس
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 ✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پرسید و من تکرار کردم... آیه به آیه، سجده به سجده، قنوت به قنوت، شیعگی را...💖 آن شب تا اذان صبح، شیعه وار نماز خواندم و عاشقی کردم. اشک ریختم و خنجر به قلب، در اولین مکالمه ی رسمی ام با خدا، شهادت طلب کردم برایِ مردی که حالا به جرأت میدانستم ، دچارش شده ام. صدای الله اکبر که از گلدسته ی مسجد، نرم به پنجره ی اتاقم انگشت کوبید، دانیال با گامهایی تند وارد شد و گوشی به دست کنارِ سجاده ام نشست. رنگِ پریده اش، درد و تهوع را ناجوانمردانه سیل کرد در تارو پودِ وجودم... بی وزن شدم و خیره، گوش سپردم به خبری از و یا… و دانیال نفسش را با صدا بیرون داد... - پیدا شد... دیوونه ی بی عقل پیدا شد. پس شهادت،نجاتش داد. تبسم،صورتِ برادرم را درگیر کرد: - سالمه...و جز چند تا زخم سطحی، گرسنگی و تشنگی، هیچ مشکلی نداره گیج و حیران، زبان به کام چسبیده جملاتش را چند بار از دروازه ی شنواییم گذراندم. درست شنیده بودم؟؟ حسام زنده بود؟؟
بصیـــــــــرت
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_هفتم ✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پرس
خدا بیشتر از انتظار در حقم خدایی کرده بود. دانیال گفت که در تماس تلفنی با یکی از دوستان، برایش توضیح داده اند که حسام دو روز قبل برایِ انجام ماموریت وارد منطقه ای میشود که با پیشروی تحت محاصره ی آنها قرار می گیرد. و او وقتی از شرایطش آگاه میشود، خود را به امید نجات در خرابه ها مخفی میکند که خوشبختانه، نیروهایِ خودی دوباره منطقه را پس میگیرند و حسام نجات پیدا میکند، و فعلا به دلیل ضعف بستریست... من اشک دواندم در کاسه ی چشمانم از فرطِ ذوق...😭 پس میتوانستم رویِ دوباره دیدنش حساب باز کنم... سر به سجده در اوج شرم زدگی، خدا را شکر کردم... این مرد تمامِ ناهنجاریِ زندگیم را تبدیل به هنجار کرد... و من تجربه کردم همه ی اولین هایِ دنیایِ اسلامی ام را با او.. قرانی که صدایش بود.. حجابی که به احترامش بود.. نمازی که نذر شهادت بود.. او مرد تمامِ نا تمامی هایم بود.. و جز این هم هست..؟؟ ⏪ ...
🌹فرازی از ی 🌹 🌷تولد: یکم مهرماه 1340 | اراک 🌷شهادت: نوزدهم اردیبهشت‌ماه عملیات بیت‌المقدس، آزادسازی خرمشهر @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داشتم فکر می‌کردم... 🍁پاییز هم فصل قشنگی است برایِ آمدنت! چقــدر مِـهرش به مـهربانیِ‌ تو می‌آید، و بارانش به اشکهایِ من وقتی یاد تو می‌افتم . . . 🍂 ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔺️نامه سردار شهید مهدی باکری به فرماندهان و مسئولین لشکر ۳۱ عاشورا : 🔹️بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد 🔹️در داشتن وسایل چادر و پتو و .... فرقی با بقیه نداشته باشید. 🔺️چقدر جای خالی چنین انسان هایی در شرایط فعلی کشورمون حس میشه @khamenei_shohada
شهید حسن بهمنی خطاب به محسن رضایی: ما نیامده ایم شما رو از پست تون برداریم و جای شما رو بگیریم. ما با شیوه جنگیدن شما مشکل داریم. به شیوه جنگ گوشت و تانک اعتراض داریم. ما می خوایم راهی پیدا کنیم که جلوی تلفات رو بگیریم. ما می گیم چرا توی کار خیلی حساب و کتاب نیست. چرا هر وقت آمدیم حرف بزنیم و نظر بدیم، گفتید حرف نزن. ما سر ملک پدری مان با کسی دعوا نداریم. حرف های ما، عصاره چهار سال جنگه. @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـــــــــــــــــــــــــــــــ🖤ــــــــــــــــــــــــــــــــ امام حسین‌ع دل من تنگه برا امام حسن‌ع...✋🏻😭 @abovesale ـــــــــــــــــــــــــــــــ🖤ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمی‌گردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. 🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می‌کنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود.... 🌷بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم بغضم گرفت. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید راوی: رزمنده دلاور سید احمد نواب 📚کتاب "یا زهرا" اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی @khamenei_shohada
29.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ما هنوزم بعد ۳۰ سال وسط ابوقریب ایم ... 🎥موزيك ويدئوی 🗓 به‌مناسبت هفته با صداي امير_عباس_گلاب و ترانه روزبه_بماني و كارگرداني وحيداميني
حضرت آقا (مقام معظم رهبری) به گنبد آمده بودند و آقا روح‌الله محافظ ایشان بودند. ظهر بود و سفره ناهار پهن شد. آقا روح‌الله آن‌قدر محو ابهت حضرت آقا شدند، طوری که ایشان به آقا روح‌الله اشاره کردند و گفتند: «جوان به این رعنایی چرا غذا نمی‌خوری؟» بعد گفتند که «بیا و کنار من بنشین». آقا روح‌الله رفت و کنار حضرت آقا نشست و ایشان از آقا روح‌الله پرسید «بچه کجایی؟» آقا روح‌الله گفت: «من آملی هستم و از مازندران». حضرت آقا هم گفتند «دانه بلند مازندران». وقتی به خانه برگشت آن‌قدر که محو جمال حضرت آقا بود که می‌گفت: «خدا قسمتت کند یک‌بار حضرت آقا را ببینی». خیلی دوست دارم یک‌بار از نزدیک به دیدار آقا بروم و بچه‌هایم او را ببیند.   ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مکالمه بیسیم حاج قاسم سلیمانی و محسن رضایی در آغاز عملیات کربلای ۵
بصیـــــــــرت
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_هفتم ✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پرس
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 ✍چقدر خدا را شکر کردم که مادرِ فاطمه نامش،چیزی متوجه نشد و حسام بی سرو صدا، جان سالم به در برد. مدت کوتاهی از آن جریان گذشت و منِ تازه نماز خوان، جرعه جرعه عشق می نوشیدم و سجده سجده حظ میبرم از مهری که نه “به” آن، بلکه “روی” اش تمرینِ بندگی میکردم.❤️❤️ مُهری که امیر مهدی، دست و دلبازانه هدیه داد و من غنیمت گرفتمش از دالانِ تنهایی هایم. روزها دوید و فاطمه خانم لحظه شماری کرد دیدار پسرش را. روزها لِی لِی کرد و دانیال خبر آورد بازگشتِ حسامِ شوالیه شده در مردمکِ خاطراتم را... و چقدر هوای زمستان، گرم میشود وقتی که آن مرد در شهر قدم بزند❄️ دیگر میدانستم که حسام به خانه برگشته و گواهش تماسهایِ تلفنی دانیال و تاخیر چند روزه ی فاطمه خانم برایِ سر زدن به پروین و مادر بود. حالا بهار سراغی هم از من گرفته بود و چشمک میزد ابروهای کم رنگ و تارهای به سانت نرسیده ی سرم، در آینه هایِ اتراق کرده در گوشه ی اتاقم. کاش حسام برایِ دیدنِ برادرم به خانه مان می آمد و دیده تازه میکردم. هر روز منتظر بودم و خبری از قدمهایش نمیرسید و من خجالت میکشیدم از این همه انتظار... نمیداند چقدر گذشت که باز فاطمه خانم به سبک خندان گذشته،پا به حریممان گذاشت و من برق آمدنِ جگر گوشه را در چشمانش دیدم و چقدر حق داشت این همه خوشحالی را... اما باز هم خبری از پسرش در مرز چهار دیواریمان نبود...😔 چقدر این مرد بی عاطفگی داشت. یعنی دلتنگ پروین نمیشد؟؟ شاید باز هم باید دانیال دور میشد تا احساس مردانگی و غیرتش قلمبه شود محضِ سر زدن ، خرید و انجام بعضی کارها... کلافگی از بودن و ندیدنش چنگ میشد بر پیکره ی روحم... روحی که خطی بر آن، تیغ می کشید بر دیواره ی معده ی زده ام. حال خوشی نداشتم. جسم و روحم یک جا درد میکرد. واقعا چه میخواستم؟؟ بودنی همیشگی در کنارِ تک جوانمردِ ساعات بی کسیم؟؟