eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) 👇 بعضی می‌گویند «تسلیم بشویم تا موذیگری دشمن ادامه پیدا نکند»؛ آنها نمیدانند که: 🔹هزینه‌ی تسلیم شدن به‌مراتب بیشتر از ایستادگی کردن است 🔹امام خامنه ای، صبح امروز: 🔹️نسل جوان بداند که دشمن با استقلال، عزت و پیشرفت و حضور او در میدان علم و سیاست مخالف است؛ البته این را باید یقین داشت که [اقدامات او] نتیجه‌ای نخواهد داشت به‌شرطی که ملت، راه و و همراه با هوشیاری و تدبیر و انسجام ملی را ادامه دهد. 🔹️بعضی می‌گویند «تسلیم بشویم تا موذیگری دشمن ادامه پیدا نکند»، اما نمی‌دانند هزینه‌ی تسلیم شدن به‌مراتب بیشتر از ایستادگی کردن است. ایستادگی کردن هزینه‌هایی دارد اما دستاوردهای آن صدها برابرِ هزینه‌ها فایده دارد. 🔹خداوند در قرآن می‌گوید که «سست نشوید و با دشمن سازش نکنید؛ خدای متعال برای شما کم نمی‌گذارد و پاداش شما را خواهد داد.» 🗓 ۹۷/۴/۹ @khamenei_shohada
🍃🌸🍃 ✍️ تقوا یعنی این... زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچه‌ها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمی‌دونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم... خاطره ای از نوجوانیِ 🌹 #شهیدمسعود_کریمی_مجد #تقوا #حق_الناس #مال_حلال #نوجوان_شهید @khamenei_shohada
🎯رهبر معظم انقلاب : 🌹 رشید اسلام و و بود که با ذخیره‌ای از ایمان و و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، درآسمان کرد وبر آستان رحمت الهی فرود آمد
هدایت شده از بصیـــــــــرت
رسم ايرانيها اينه که : وقتی می خوان كسي رو از #عزا در بيارند، براش لباس می برند خدايا بعد از 2ماه عزا بر قامت امام عصر، لباس #فرج  و بر ما ، لباس #تقوا بپوشان
✍️ اگر همه‌ی مسئولین کشور اینگونه بودند، ایران گلستان میشد : اون روز پسرش رو آورده بود محلِ کار. از صبح که اومد ، خودش رفت جلسه و محمد مهدی رو گذاشت پیشِ ما ... پذیراییِ جلسه که تموم شد ، مقداری موز اضافه اومد. یکی از موزها رو دادم به محمدمهدی... نمی دانم حاج احمد برای چه‌کاری من رو احضار کرد. وقتی رفتم داخل اتاق ، محمدمهدی هم پشت سرم اومد. حاج احمد تا پسرش رو دید برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش. با صدای بلند گفت: کی به شما گفته به پسرم موز بدین؟ گفتم: حاجی این بچه از صبح تا حالا هیچی نخورده ، یه موز از سهم خودم بهش دادم... نذاشت صحبتم تموم بشه. دست کرد توی جیبش ، بهم پول داد و گفت: همین الان میری یک کیلو موز می‌خری و می‌ذاری جای یه دونه موزی‌که پسرم خورده... 🌷خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج احمد کاظمی 📚منبع: کتاب احمد ، صفحه 137