بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتاد_د
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفتاد_سه 3⃣7⃣
چشمهایم را باز می ڪنم.
پشتم ی بار دیگر میلرزد از فِ ڪری ڪ برای چنددقیقه از ذهنم گذشت.
سرما ب قلـــبم نشسته...و دلم ڪم مانده از حلقم بیرون بیاید. ب تلفن همراهم ڪ دردستم عرق ڪرده؛ نگاه می ڪنم...
چنددقیقه پیش سجاد پشت خط باعجله میگفت ڪ باید مرا ببیند..
ݘ خیال سختی بود ! دل ڪندن ازتوووو!!
ب گلویم چنگ میزنم
ـ عععععلی نمیشد دل بِ ڪنم...فِ ڪرش منوووووڪشت!
روی تخت میشینم و ب عقیق براق دستم خیره میشوم. نفسهای تندم هنوز آرام نگرفته.خیــــال آن لحظه ڪ رویت خاڪ ریختند.دستم راروی سینه ام میگذارم و زیرلب میگویم
ـ آااخ...قلبم 💔؏عععععلی!
بلند میشوم و دراینه قدی اتاق فاطمـــه ب خودم نگاه می ڪنم.صورتم پراز اشڪ😭 و لبهایم ڪبود شده..
خدا خدا می ڪنم ڪ فِ ڪرم اشتباه باشد.
ـ؏ععععلی خیال نَ ڪن راحته عزیزم.
حتی تمرین خیــالیش مررررگه!
شام راخوردیم وخانه خاموش شد...فاطمــــه دررخت خـــااب غلت میزند وسرش رامدام میخــاراند.حدس میزنم گرمش شده.بلند میشوم وڪولر راروشن می ڪنم.شب ازنیمه گذشته و هنوز سجاد نیامده.لب ب دندان میگیرم
ـ خدایا خودت رحم ڪن.
همان لحظــه صفحه گوشیم روشن میشود📱.ودوباره خاموش.روشن،خاموش! اسمش را بعداز مڪالمه سیو ڪرده بودم " داداش سجاد" لبم را بازبان تر می ڪنم و آهسته،طوری ڪ صدایم را ڪسی نشنودجواب میدهم:
ـ بله...؟
ـ سلام زن داداش..ببخشید دیر شد
عصبی میگویم😠
ـ ببخشم ؟؟ آقاسجاد دلم ترڪید..گفتید پنـــج دقیقه دیگه میاید!! نصفه شب شد!
لحنش آرام است
ـ شرمنده! ڪارمهم داشتم..حالا خودتون متوجه میشید
قلـــبم ڪنده میشود.تاب نمی آورم.بی هوا میپرسم
؏عععععلی من #شهید شده..؟؟؟
مَ ڪثی طولانی می ڪند و بعدجواب میدهد
ـ نشستید فِ ڪر وخیال ڪردید؟؟..
خودم راجمع وجور می ڪنم
ـ دست خودم نبود مردم ازنگرانی!!
ـ همه خـــاابن؟
ـ بله!
ـ خب پس بیاید درو باز ڪنید من پشت درم!!
متعجب میپرسم😳
ـ درِحیاط؟؟
ـ بله دیگه!!
ـ الان میام!..فعلن !
تماس قطـــع میشود.ب اتاق فاطمــه میروم و چادرم رااز روی صندلی میز تحریرش برمیدارم.
چادر راروی سرم میندازم و باعجله ب طبقه پایین میروم.دمپایی پام می ڪنم و ب حیاط میدوم. هوا ابری است و باران🌧 گرفته.. نم نم! قلـــبم راآماده شنیدن تلخ ترین خبر زندگی ام ڪرده ام.ب پشت در ڪ میرسم ی دم عمـــیق بدون بازدم!نفسم راحبس سینه ام می ڪنم!! تداعی چهره سجاد همـــانجور ڪ درخیالم بود باموهایی آشفته... بعد خبر پریدن توووو!!
ابروهایم درهم میرود..." اون فقط ی فِ ڪر بود! ...آروم باش ریحانه"
چشمهایم رامیبندم ودر را بازمی ڪم..آهسته و ذره ذره.میترسم باهمــان حال آشفته ببینمش.دررا ڪامل بازمی ڪنم ومات میمانم.😧
درسیاهی شب و سوسو زدن تیرچراغ برق ڪوچه ڪ چند مترآن طرف تراست...لبـــخند پردردت را میبینم.چندبار پلڪ میزنم! حتمن اشتباه شده!! ی دستت دورگردن سجاد است..انگارب او تِ ڪیه ڪرده ای!نور ماه🌙 نیمی از چهره ات را روشن ڪرده..مبهوت وبادهانی باز ی قدم جلو می آیم وچشمهایم راتنگ می ڪنم.
ی پایت را بالا گرفته ای.! " حتمن آسیب دیده!" پوتین های خاڪی ڪ قطرات باران میخـــااهند گِل اش ڪنند. لباس رزم و...نگاه خسته ات ڪ برق میزند.
اشڪ ولبخندم قاطی میشود...ازخانه بیرون می آیم ودرڪوچه مقابلت می ایستم
ـ؏عععععلی!!؟😍
لبهایت بهم میخورد
ـ جوووون ؏عععععلی...😘
موهایت بلند شده و تاپشت گردنت آمده.وهمین طور ریشت ڪ صورتت راپخته تر ڪرده
چشمهای خمـــارو مژه های بلندت دلم رادوباره ب بند می ڪشد.دوس دارم ب آغوشت بیایم و گله ڪنم از روزهایی ڪ نبودی...بگویم چندروزی ڪ گذشت ازقرنها هم طولانی تربود...
دوس دارم ازسرتا پایت را ببوسم. دست درموهای پرپشت و مِشْ ڪی ات ڪنم وگردو خاڪ سفر را بِ تِ ڪانم..اماسجاد مزاحم ست!
ازین فِ ڪر بی اختیار لبخند میزنم.😅 نگاهت درنگاهم قفـــل و ڪل وجودمان درهم غرق شده.دست راستم راروی یقه وسینه ات می ڪشم...آااخ! خودتی..خودِ خودت!! ؏ععععلی من برگشته!
نزدیڪ تر ڪ می آیم باچشم اشاره می ڪنی ب برادرت ولبت راگاز میگیری.😉ریز میخندم و فاصـــله میگیرم. پرازبغضی!
پراز معصومیت درلبخندی ڪ قطرات باران واشڪ خیسش ڪرده...
سجادباحالتی پراز شِ ڪایت والبته شوخی میگوید
ـ ای باباا..بسه دیگه مردم ازبس وایسادم ...بریم توبشینید روتخت هی بهم نگاه ڪنید!!
هردومیخندیم ..خنده ای ڪ میتوان هق هق رادرصـــدای بلندش شنید!!
ادامه میدهد
ـ راس میگم دیگه!.حداقل حرف بزنید دلممم نسوزه
درضمــن بارونم داره شدید میشه ها.
تودست مشت شده ات راآرام ب
شِ ڪَمِش میزنی
ـ ݘ غرغرو شدی سجاد!. مُحْ ڪم باش باید ی سرببرمت جنــگ آدم شی
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
✫┄┅═══════════┅┄✫
🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهدا
@khamenei_shohada